سربازان آلمان نازی به شقاوت و ارتکاب جنایات بزرگ معروفند. اما در آخرین روزهای جنگ جهانی دوم، قلب یک سرباز جوری متاثر شد که از ارتکاب جنایتی بازماند. آلمان جنگ را باخته و در حال فرار از تصرفاتش در غرب اروپا و از جمله پاریس، نگین قاره سبز، بود. کلیسای نوتردام را با مواد منفجره پر کرده بودند و سرباز کافی بود دکمهای را فشار دهد تا این کلیسای ۸۰۰ ساله نابود شود. اما دلش نیامد و رفت تا نوتردامی که از انقلاب بزرگ و دو جنگ جهانی جان سالم به در برده بود همچنان پابرجا بماند.
این داستان تاریخی در مورد کلیسای نوتردام شاید حقیقت نداشته باشد اما ریچاد لینکلیتر با گنجاندن آن در فیلم محبوب «پیش از غروب» (۲۰۰۴) جاودانهاش کرده. در این یکی از بهیادماندنیترین فیلمهای رومانتیک زمان ما، جولی دپلی و اتان هاک سوار بر قایقی بر رود سن محو نوتردام میشوند — غول آهکی بلندی که سالها است بیش از آنکه نماد مذهب کاتولیک باشد، نماد شهر پر شور و شرِ پاریس است و چه عشاق بسیاری که زیر سایه آن و کنار ساحل سن، به یکدیگر دلنباختهاند.
کلیستی نوتردام اما دیروز به دلایلی نامشخص آتش گرفت. پاریسیها همه در بهت فرو رفتند و گروه گروه کنار سن ایستاده بودند. بسیاری ترانههای مذهبی میخواندند. رسانهها و شبکههای اجتماعی به سرعت پر از داستانهای مربوط به این کلیسا شدند. و از جمله ایرانیان بسیاری که از آن بازدید کرده بودند. پاریس هر چه باشد شهر صادق هدایت و شاپور بختیار بوده و البته شهر آرزوهای بسیاری روشنفکران قرن بیستمی از ژان پل سارتر تا هوشی مین و از سیمون دوبووار تا عبدالرحمان بداوی. چه چشمهای بسیاری که به این کلیسا دوخته نشدهاند!
اما شاید بیش از هر شخصیت تاریخی، شخصیتی تخیلی است که با نوتردام شناخته میشود: کازیمودو، گوژپشت نوتردام که در رمان ویکتور هوگو در سال ۱۸۳۱ جاودانه شد. هوگو کتاب را زمانی مینوشت که کلیسا در حالت نیمهخراب بود و شهرت کتاب او از دلایلی بود که در اواخر قرن نوزدهم کار مرمت کلیسا جدی گرفته شد.
با وجود تمام خرابیها، این کلیسای غولآسا هنوز پابرجا مانده. پنجرههای صورتیرنگ معروفش شکستهاند. مناره آن و بخش اعظم سقفش فروریخته و اما شیرازهاش پابرجاست. آن هیدالگو، شهردار پاریس، اما مژده داده که بسیاری از آثار تاریخی آن نجات یافتهاند. از جمله تاج خاری که به باور معتقدین همان تاجی است که بر سر عیسی مسیح بوده. این تاج را لوئی دهم، تنها پادشاه قدیس فرانسه در قرن سیزدهم از قسطنطنیه آورده بود و تقدس آن چنان است که تنها در روزهای خاصی مثل جمعههای دوره روزه بزرگ (که هم اکنون در میان آن هستیم) به نمایش در میآید. طرفه آنجا که این تاج سالهای سال در نوتردام نبود و تازه همین یک سال پیش به آن بازگردانده شد. ردای خود لوئی دهم نیز جان سالم به در برده. نجات یافتن این آثار کار بیش از ۵۰۰ آتشنشان بیباک است؛ آنهایی که شاید هنگام عملیات به یاد ژاندارک بوده باشند — آن قدیس قرن پانزدهمی محبوب سینماگران که به نبرد علیه انگلیسیها و سوزانده شدن به دست آنها معروف است. در سال ۱۹۰۹ بود که پاپ پیوس دهم در مراسمی در همین نوتردام، ژاندارک را به مقام قداست رساند.
امانوئل ماکرون، رئیسجمهور فرانسه، قرار بود دیروز سخنرانی مهمی در مورد اعتراضات «جلیقه زردها» انجام دهد. او اما موضوع سخنانش را به این فاجعه ملی تغییر داد و گفت: «نوتردامِ پاریس تاریخ ما است، ادبیات ما، تصور ما. آنجا که از طاعون و جنگ و آزادی گذشتیم. نوتردام محور حیات ما است.»
مقامات فرانسوی دست داشتن هرگونه عامل انسانی در این فاجعه را رد کردهاند. آتشنشانی پاریس گفته است واقعه احتمالا به پروژه مرمت منار کلیسا برمیگردد که مدتها است با خرج کلان ۶ میلیارد یورویی (نزدیک هفت میلیارد دلار) در حال انجام است. اما فرصتطلبانِ نفرتپراکن به سرعت دست به کار شدند و ماجرا را بی هیچ دلیلی به گردن «جلیقه زردها» یا اسلامگرایان افراطی دانستند. گلن بک، چهره رسانهای محافظهکار آمریکایی، ماجرا را با ۱۱ سپتامبر مقایسه کرد و گفت: «شاید کار با یک سیگار شروع شده باشد. چیزی نمیدانیم. اما اگر کار اسلامگرایان باشد، به ما خبر نمیدهند چون کل کشور را به آتش میکشد.» و اینگونه بازار تئوریهای توطئه داغ میشود.
بیشتر واکنشها اما معنویترند. مثلا سیلوی لاکور که هشت سال نزدیک نوتردام زندگی میکرد و دیشب آتشسوزی آنرا در تلویزیون و از چند صد کیلومتر دورتر در شهر بوردو دید. او به «نیویورک تایمز» گفت: «قلب پاریس و کشورم شعلهور شده.»
سیلوی میگوید از آن کاتولیکهای غیرمذهبی است که سالها است با کلیسا رابطهای نداشته اما نوتردام را همیشه «جایی عمیقا معنوی میدانسته، باینکه «جای توریستیای» هم بود. او میگوید: «احساس میکردی به طور همزمان هم سرزنده است و هم آرامشبخش.» پدرش میخواست در آنجا غسل تمعید شود اما در سال ۱۹۹۱ درگذشت بی اینکه به این خواسته برسد. سیلوی اما توانست به نوتردام برود و تقاضا کند برای او دعای مس کاتولیک برگزار کنند.
در روزهای آینده متخصصین معماری از دلایل این فاجعه خواهند گفت. در گزارشی که در مجله «اینسایدر» منتشر شده بر کهنه بودن چوبهای درون کلیسا تاکید شده. بعضی سایر متخصصین از سنگ آهک معروف پاریسی گفتهاند که آتش نمیگیرد اما راحت خرد میشود. همان سنگ آهکی که به «شهر نورها» چهره فریبندهاش را داده است.
شاید انتظار داشته باشید منِ تاریخدان از تاریخ آن بگویم. از انقلاب فرانسه که در طی آن به کلیسا حمله شد، مجسمههای پادشاهان قدیمی یهودیه را از آن کنار زدند و کلیسا را کردند «معبد خرد» و در آن به جای نماز، «جشن خرد» برگزار کردند، مراسمی انقلابی و ضدمذهبی. یا از سال ۱۸۰۴ که ناپلئون که انقلاب را به جهتی دیگر برده بود و شاید بشود گفت شکست داده بود در همین کلیسا تاجگذاری کرد.
اما راستش را بخواهید من بیش از همه یاد روز کریسمس گذشته هستم. در اولین ساعات صبح از پرواز نیویورک به پاریس پیاده شده بودم. روز کریسمس بود و همهجا تعطیل و نمیدانم چرا از کنار رود سن سر در آوردم. به نوتردام خیره شدم و به تاریخ پاریس و خاطراتم از این شهر اندیشیدم. خاطرهای معمولی، احتمالا مشابه خاطرات ۱۳ میلیون نفری که هر سال از این کلیسا بازدید میکنند. دیروز اما یاد آن کریسمس افتادم و گفتم ایکاش از کلیسا و بخصوص از غرغولهایش خداحافظی کرده بودم. منظورم مجسمههای افسانهای است که بالای کلیسا نقش ناودان را بازی میکنند— همانها که من هم مثل بسیاری دیگر در کودکی در نسخه والت دیزنی از «گوژپشت نوتردام» عاشقشان شده بودم. آیا غرغولها سالم میمانند؟
نوتردام باقی میماند و توجه دنیا به آن زیاد شده که کم نشده. نویسنده شرقی اما در ضمن یاد سوختن موزه ملی برزیل در سال گذشته میافتد و یاد آن بوداهای بینظیر بامیان افغانستان که «از شرم فروریختند» و یاد تمام میراث تاریخی بشر که تروریستهای داعش در چند سال گذشته نابود کردند. باشد که «بانوی ما» به یادمان بیاورد که قدر میراث گذشتگانمان را بدانیم.