نور محمد ترکی، نخستین حکمران افغانستان پس از کودتای ۷ اردیبهشت سال ۱۳۵۷، یک بار در یک سخنرانی گفته بود: «ما میخواستیم انقلاب ما در ماه شیر (اسد- مرداد) به پیروزی برسد، ولی وضعیت طوری رقم خورد که این انقلاب در ماه گاو (ثور- اردیبهشت) پیروز شد.»
مسلما انقلابی که یک مارکسیست خرافاتی آن را به پیش ببرد، جز تباهی و بدبختی مردم چیزی دیگری به ارمغان نخواهد آورد و چنین بود که انقلاب هفتم اردیبهشت آغاز بحرانی ۴۴ ساله در افغانستان شد که هنوز هم دست از سر افغانستان و مردمانش برنداشته است.
قبل از کودتای اردیبهشت افغانستان، سردار محمدداود به کمک افسران نظامی ارتش افغانستان جمهوری مستبدی ایجاد کرده بود. او که نخست تمایلات سوسیالیستی داشت، بعدا یک ناسیونالیست دوآتشه از آب درآمد و همین مسئله میان افسران مارکسیست ارتش و او فاصله انداخت.
داود وجود حزب دموکراتیک خلق افغانستان را به ضرر دولت خود میدید و از سوی دیگر اتهامهایی که در مورد وابستگی او به کشورهای مارکسیستی مانند شوروی سابق و حضور مارکسیستها در دولتش مطرح بود، باعث شد تا او از چپ انقلابی به راست ملیگرا تمایل پیدا کند.
در کتاب «افغانستان در قرن بیستم» نوشته ظاهر طنین، نماینده سابق افغانستان در سازمان ملل متحد، نقلقولی از داوود خان وجود دارد: «در این مدت بسا چیزها دیدیم، بسا چیزها شنیدیم و بسا چیزها آموختیم. گاهی در ایمان و دیانت ما به دیده شک و تردید نگریستند و گاهی ما را فاقد ایدئولوژی دانستند. باید به آنان که گاه از ما با این صفت و آن صفت یاد میکنند، خاطرنشان کنم که اتهامهایشان به ما نه تنها غرضآلود و عاری از حقیقت است، بلکه توهین به صفت وطنپرستی و تحقیر غرور ناسیونالیسم افغان است.»
سردار داود برای اجتناب از وابستگی کامل به روسها، روابط سردش با پاکستان را بهتر کرد. با ایران شاهنشاهی نیز رابطه گرمی را برقرار کرد و حتی در سفر داود خان به ایران در سال ۱۹۷۵، چند قرارداد هم بین دو کشور امضا شد. شاه ایران وامی دو میلیارد دلاری برای افغانستان در نظر گرفت که رسما شوروی را از مقام اولین کمککننده به افغانستان کنار میزد و ایران را در راس قرار میداد. سردار محمدداود به کشورهای عربی نیز سفر کرد تا با این کشورها نیز رابطهای حسنه برقرار کند؛ اقدامهایی که شوروی را واقعا نگران کرد.
سردار محمدداود در بازگشت از ایران، در یک سخنرانی در شهر هرات، رسما ایدئولوژیهای وارداتی به افغانستان را محکوم کرد. این پیام هشداری واضح به کمونیستهایی بود که او را به قدرت رسانده بودند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در سال ۱۹۷۶، لویه جرگهای در افغانستان برگزار شد و قانون اساسی جدیدی را تصویب کرد. این قانون اساسی سردار محمدداود خان را به عنوان رئیسجمهوری افغانستان برگزید و سیستم تکحزبی را تایید کرد. به این ترتیب، طومار حزب دموکراتیک خلق افغانستان به دلیل وجود حزب نهضت ملی سردار داود خان، برچیده شد.
سردار محمدداود خان در سال ۱۹۷۷ به شوروی رفت و با برژنف، رئیسجمهوری اتحاد جماهیر شوروی دیدار کرد. اما این دیدار پایان خوشی نداشت. جروبحث میان داود و برژنف بالا گرفت و داود خان با خشم جلسه را ترک کرد و به افغانستان بازگشت. این مسئله روسها را مجبور کرد فکری به حال سردار داود خان کنند.
پس از تیرگی روابط با شوروی، سردار محمد داود به اینکه حزب دموکراتیک خلق افغانستان میتواند علیه او کودتا کند فکر نکرده بود؛ به همین دلیل چندان در پی دور کردن افسران نظامی طرفدار حزب در ارتش برنیامد؛ اما ترور میراکبر خیبر، از رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان، داود را نگران کرد و به دنبال آن، مانور قدرت اعضای حزب در تشییع جنازه او، داود را هرچند خیلی دیر، به فکر چاره انداخت.
او تعدادی از رهبران حزب مانند نورمحمد ترکی و ببرک کارمل را به زندان انداخت اما چهرههای اصلی کودتا را تنها در حصر خانگی گذاشت. حفیظالله امین که مسئولیت شاخه نظامی حزب دموکراتیک را بر عهده داشت، از درون خانهاش فرمان کودتا را صادر کرد و نیروهای نظامی طرفدار حزب دموکراتیک در ۷ اردیبهشت ۱۳۵۷، به سمت کاخ ریاستجمهوری حرکت کردند.
ضعف و ناتوانی وزارت دفاع سردار داود خان باعث شد تا هزاران تن از نیروهای طرفدار سردار برای مقابله با کودتاچیان بهدرستی هدایت نشوند. غلام حیدر رسولی، وزیر دفاع وقت، به جای مبارزه فرار کرد و در خانهای پنهان شد تا او را از همانجا بازداشت کردند. گارد محافظ کاخ ریاستجمهوری تا روز هشتم اردیبهشت، مقابل کودتا ایستادگی کرد اما کودتاچیان در آن روز به کاخ ریاستجمهوری وارد شدند و سردار محمدداود و تمام اعضای خانوادهاش را کشتند.
امامالدین، یک افسر پایینرتبه ارتش، به همراه دو تن از سربازانش به اتاق داود خان رفت و از او خواست تسلیم شود اما داود خان نپذیرفت. در تبادل آتش میان داود خان که خود اسلحه به دست گرفته بود و سربازان امامالدین، سردار و همه افراد خانوادهاش کشته شدند. امامالدین سالها بعد به اروپا گریخت و این روایت را که او مستقیما سردار محمدداود را کشته است، رد کرد و گفت تنها کار او بود که پیام کودتاچیان را به سردار منتقل کند.
با کشته شدن سردار محمدداود، حزب دموکراتیک خلق افغانستان اعلان پیروزی کرد و ایجاد یک دولت سراسر تودهای را به مردم وعده داد؛ اما همین دولت تودهای در طول ۱۴ سال حکومتش تا توان داشت از تودههای مردم کشت و به زندان انداخت. رهبران این حزب که به دو شاخه پرچم و خلق تقسیم شده بودند، تا آخرین روزهای قدرتشان از رقابت خونین برای در راس قرار گرفتن دریغ نکردند. کودتای۱۶ اسفند ۱۳۶۸ شهنواز تنی، وزیر دفاع دولت دکتر نجیبالله، نمونهای از این رقابت خونین بود.
کودتای هفتم اردیبهشت هرگز از حافظه تاریخی مردم افغانستان پاک نمیشود. نسل جدید شاید هیچ رابطه مستقیمی با این کودتا نداشته باشد و اکثر کسانی که کودتا را سازمان دادند هم یا مردهاند یا در افغانستان زندگی نمیکنند؛ اما تاثیری که این کودتا بر روزگار مردم افغانستان به جا گذاشت، تا امروز همچنان احساس میشود و مردم هر بار که به بدبختیهای امروز خود نگاه میکنند، یک بار هم بانیان کودتای هفتم اردیبهشت را نفرین میکنند.