درصدی از انسانها بهطور مادرزادی برخی تواناییها را کمتر یا بیشتر از میانگین جامعه دارند و جنگ، فقر، نبودِ توسعه اقتصادی و پیری جمعیت و عوامل مشابه موجب میشود این آمار بالا برود یا پایین بیاید. در ایران، بهدلیل هشت سال جنگ و بالا بودن آمار تصادفهای جادهای که به نقص عضو و معلولیت جسمی منجر شد، آلودگی هوا و مسائل ریز و درشت دیگر، درصد معلولیت بالاتر از میانگین جهانی است. طبق اخبار غیررسمی، بیش از ۱۰ میلیون معلول در ایران زندگی میکنند.
تمسخر هرگونه بیماری کاری ناپسند است، اما تمسخر معلولان فراتر از عملی ناپسند ست، توهینی آشکار به نوعی از بودن است. چندی پیش، در برنامه «جوکر»، که از یکی از بسترهای پخش و نمایش جمهوری اسلامی پخش شد، دو بازیگر که در این مسابقه خنداندن و نخندیدن شرکت کرده بودند به تمسخر معلولان پرداختند. طرفه اینکه آنها بتهوون را دستمایه تمسخر قرار داده بودند و میدانیم که بتهوون با اینکه یکی از نوابغ موسیقی بود، بزرگترین سمفونیهایش را در حالی نوشت که به معلولیت شنوایی دچار شده بود و خودش آثارش را نمیشنید.
سازمانهای عریض و طویل دولتی و حکومتی که متولی امور معلولان و جانبازاناند به این تمسخر اعتراضی نکردند، اما واکنش سریع «کمپین معلولان» (@dscampaign1) را که نهادی غیررسمی و مجازی است، در پی داشت و در توییتی به این برنامه اعتراض کرد و نوشت «در برنامه جوکر دو نفر از هنرمندان (بازیگران) برای خندوندن سایرین، معلولیت جسمی رو مسخره و سوژه میکنند و به همین راحتی باعث ترویج تمسخر معلولیت افراد میشن، لطفا معلولیت رو سوژه خندیدن و خندوندن نکنید». این توییت با واکنش مثبت کاربران توییتر روبهرو شد و موجی به راه افتاد و رسانههای رسمی هم واکنش نشان دادند.
اگر در کلانشهری مانند تهران زندگی کرده باشید، یا فیلمهای مستندی که خیابانهای این شهر را نشان میدهد ببیند، متوجه میشوید اساسا معلولان حرکتی یا سالخوردگان و نابینایان در نظر گرفته نشدهاند. برای مثال، فیلم مستند «توران خانم» که به کارگردانی مشترک رخشان بنیاعتماد و مجتبی میرطهماسب از زندگی توران میرهادی ساخته شده است، بهخوبی نشان میدهد که او در دوران سالخوردگی چه موانعی بر سر راهش بود تا از خانه به دفتر کار برود.
شاید تصور کنید قوانینی برای حمایت از معلولان نیست، اما این تصور نادرست است. جمهوری اسلامی پس از آن که «کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت» در سال ۲۰۰۸ در مجمع عمومی سازمان ملل تصویب شد، تلاش کرد عضو آن بشود. اما این کنوانسیون معاهدهای بینالمللی در حوزه حقوق بشر سازمان ملل متحد است و برای حمایت از حقوق و عزت افراد دارای معلولیت تدوین شده است، در نتیجه کشورهایی که میخواهند عضو این معاهده شوند باید قوانین داخلی خود را موافق با کلیات این کنوانسیون تنظیم کنند.
جمهوری اسلامی بیدرنگ قوانینی مطابق با نظر کنوانسیون تنظیم کرد و عضو این کنوانسیون شد، اما بودجهای برای اجرای قوانین در نظر نگرفت و این است که سالها است قوانین مصوب اجرایی نشده است و کارزارها و پویشهای زیادی برای اجرایی شدن این قوانین راه افتاده است که «کمپین معلولان» یکی از آنها است. در بخش توضیح حساب توییتر و کانال تلگرامی کمپین «پیگیری حقوق افراد دارای معلولیت» نوشته شده است «این کمپین از آبان ۹۵ تشکیل شده. دو دستاورد عمده: تصویب لایحه معلولان و اختصاص ردیف بودجه. اهداف: اجرا و بهروزرسانی قانون معلولان».
پویش دیگری که در این زمینه فعالیت دارد «کمپین ۱۱ ایران» است. اعضای داوطلبی که این پویش را تاسیس کردهاند معتقدند که ۱۱ درصد مردم ایران به نحوی دارای معلولیتاند. این کمپین وبسایت (http://11iran.ir) هم دارد. هدف این پویش آموزش مردم است تا افراد دارای معلولیت بتوانند در جامعه حضور پیدا کنند.
آیا نقد از طریق طنز جزئی از آزادی بیان محسوب نمیشود؟ اگر پاسخ مثبت است، چرا نباید معلولان را دستمایه طنز قرار داد؟ پاسخ خیلی واضح است؛ فقط چیزهایی را میتوان به سخره گرفت که قابل تغییر باشند، برای همین است که تمسخر لهجه، ملیت یا معلولیتی که قابل درمان نیست و خلاصه هر آنچه دست خود فرد نیست، قابل نقد نیست و نباید دستمایه طنز باشد.
آن بازیگرانی که معلولان را مسخره کردند و آن کارگردان و عواملی که آنجا بودند و بسیاری از بینندگانی که به این شوخیهای آبکی خندیدند، مقصر نیستند؛ به آنها باید آموزش داد. وقتی آموزش میشود مشتی دروغ و خرافات، و بودجهای که باید هزینه بسترسازی شود تا معلولان بتوانند بهراحتی به اجتماع گام بگذارند، صرف «صدور انقلاب» میشود، نه مردم آموزش میبینند و نه امکان تردد وجود دارد.
در شهری مانند تورنتو، از پیادهروها گرفته تا ورودی فروشگاهها، درها، معبرها، اتوبوسها و خطوط مترو و قطار، همه و همه، برای معلولان و کسانی که با صندلی چرخدار تردد میکنند، طراحی شده است؛ حتی چراغهای راهنمایی و رانندگی برای عابران پیاده هنگامی که چراغ سبز میشود، با بوق زدن افراد نابینا را متوجه باز بودن مسیر میکنند.
وقتی معلولان نمیتوانند رفتوآمد عادی داشته باشند، خانهنشین و دچار افسردگی میشوند، باری میشوند روی دوش جامعه و اطرافیانشان. اما اگر معلولان بتوانند در جامعه حضور داشته باشند، هم به عضوی مفید برای جامعه تبدیل میشوند و هم دچار افسردگی نمیشوند و شادابی لازم برای زندگی پربار را به دست میآورند.
از لحاظ نظری، بحثی که در سالهای اخیر در جوامع توسعهیافته و دموکراتیک مطرح بوده این است که نباید انسانی را که روی دو پا راه میرود و پنج حسش کار میکند ملاک قرار دهیم و سعی کنیم کسانی را که چنین نیستند در این قالب جا دهیم؛ بلکه باید تلاش شود زندگی هر فرد با همان وضعیتی که دارد پربار و شاداب باشد تا بتواند برای جامعه خود مفید باشد. در حالی که بحثهای حقوق بشری به مرزهای باریکی کشیده است، در ایران هنوز با مسئله پیادهروهایی درگیریم که نمیتوان صندلی چرخدار را در آن راند.
ارزشهای انسانی با قوانین خوب به دست نمیآیند، بلکه با انسانهای فهیم که به درک و فهمی متعالی از زندگی رسیدهاند میسر میشود، فهمی که باید در جریان زندگی، هرروز پختهتر شود تا از این جهان پر از بیعدالتی به دنیایی بهتر وارد شویم.