امیرهوشنگ ابتهاج مشهور به «ه. الف. سایه»، شاعر و ادیبی بود که حضورش یادگارهایی از یک قرن تکاپوی نویسندگان و روشنفکران ایرانی در دورههای مختلف شاعری و نویسندگی داشت.
او در ابتدای راه «شعر نو فارسی»، تحت تاثیر نیما یوشیج قرار گرفت و در سالی که سیاوش کسرایی، مهدی اخوان ثالث، نصرت رحمانی، احمد شاملو، فریدون توللی، هوشنگ ایرانی، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، منوچهر شیبانی، سیمین بهبهانی، و بسیاری دیگر قدمهای نخست خود را در سرایش شعر برمیداشتند، با انتشار کتاب «نخستین نغمهها» در سال ۱۳۲۵، به این عرصه گام نهاد.
روزگار بیم و امید سالهای دهههای ۳۰ و ۴۰ ادبیات سالهایی پرشور برای ابتهاج جوان بود. حضور او در جمع روشنفکران آن زمان و شرکت در مجلسهای ادبی و فرهنگی، و تمایلات سیاسی و اجتماعی شاعر به انتشار کتاب شعر «سراب» انجامید. در مقدمه این کتاب، او بیانیهای در باب «تعهد قلم در قبال دردها و آلام انسانها» نوشت و مانند دیگر شاعران همعصر خود، کوشید گویندهای بیپروا در خیال و معنا برابر شرایط زمانه باشد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
همزمان، در این سالها که بسیاری از شاعران اثرگذارترین آثار خود را خلق میکردند و دعوای کهنه و نو در ادبیات ایران برقرار بود، ابتهاج به سوی «غزل» بازگشت و انتشار مجموعهای از غزلیات ضبطشده او در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و حضورش برای شعرخوانی در نخستین دوره «جشن هنر شیراز» و توجه به آثارش نام او را بیش از پیش بر سر زبانها انداخت.
ابتهاج در غزل خود، نظر به خیالپردازی حافظ و بیان سعدی دارد. در واقع، او کوشید تا در مسیر قدمای شعر کلاسیک فارسی و در قالب پرطرفدار زمانه، غزل، راهی بگشاید و بلکه چیزی بر هنر و خیال شعر حافظ بیفزاید که حاصلی از درک بیان فصیح سعدی و معناپردازی مولوی نیز داشته باشد.
نمیتوان گفت که ابتهاج چه اندازه در این راه موفق بوده است، اما در کنار شاعران شهیر سنتگرا در بیش از نیمقرن اخیر، بهخصوص کسانی مانند شهریار، رهی معیری، عماد خراسانی، امیری فیروزکوهی، محمد قهرمان، پژمان بختیاری، سیمین بهبهانی، حسین منزوی، منوچهر نیستانی و…، او راهی را رفت که به «حافظ این زمان» شهرت یافت.
با اینکه سایه در آغاز کار تحت تاثیر نیما بود، نمیتوان او را در غزلسرایی، همانند بعضی بزرگان شعر نوگرا در شکل و فرم دانست، اما سختگیری در قبال رعایت زبان و مضمونپردازی، موضوعی قابلتوجه است که باعث شده است آثارش از تفرعن بهدور بماند و موجب تاثیرگذاری این شاعر بر همعصرانش شود.
امیرهوشنگ ابتهاج همچنین در شعرش بسیار متواضع است. سه دفتر شعر او که در کتابی به نام «سیاهمشق» گردآوری شدهاند، برخی از زیباترین نمونههای غزل فارسی را دربردارند. شعر او میانه سادگی و فصاحت اشعار شهریار، و عیار خیال در شعر کسانی مانند عماد خراسانی است. در عین حال که او نظر بر «خیال» حافظ دارد، همانطور که در آغاز اشاره شد، میل به «بیان روان و روشن» سعدی و «نکتهسنجی» مولانا برده است.
هرچند ابتهاج راه نیما را در جوانی رها کرد و در کنار شیفتگی به حافظ، به اشعار شاعران پرآوازهای مانند شهریار و عماد خراسانی گرایش داشت، در روزگار زندان، برای نوشتن شعری ماندگار از درد و رنج دوران، آموزههای نیما را از نو در نظر آورد. کتاب «ارغوان» حاصل درک عمیق ابتهاج از اثر متقابل شعور و حال زمانه بر زبان و بیانگری شاعرانه است.
شعر سایه در دهه چهارم زندگیاش، با موسیقی و آواز ایرانی همراه شد. او در دهه ۵۰ خورشیدی، هفت سال «برنامه گلها» را برای رادیو ایران تهیه کرد که حاصل آن، خلق تصنیفهایی ماندگار برای موسیقی ایرانی بود. ابتهاج «ترانهسرا» بهمعنای اخص این هنر نبوده است، اما چند ترانه از سرودههای او با آهنگسازی و نوای جاودانه بزرگان موسیقی ایرانی، حضوری همیشگی در خیالها و خاطرهها ثبت کرده است.
اگر بخواهیم به مشخصهای بارز در غزلیات سایه اشاره کنیم که حسن و اعتباری خاص دارند، میتوان به گرما و روح آثار او اشاره کرد که گاه در عین بدبینی و ناامیدی، ارادهای پنهان برای طلب کردن زندگی و حقیقت در آنها به چشم میخورد. سایه در غزل، بهخصوص در دهه ۵۰، چنانکه مرسوم آن دوران بود، شاعری صریحگوی یا اهل پرخاشگری به زمانه نبود، اما همدلی پنهان با میل به رهایی و آزادی در شعرش بود که از عاطفهای زلال سرچشمه میگرفت.
او مشابه شعرهای دیگرش در دهه ۳۰ که با بیانی آمیخته با نشانهها، دم از میل به آزادی «خورشید» و مبارزه علیه کسانی که بال «فرشتگان» را شکستهاند میزد و نهیب تلاش برای محو «شب» و «سیاهی» را تکرار میکرد، در دهه ۵۰ شعری نسرود و بیشتر همنشین موسیقی بود که معنا را در پس پشت خیال و تراش کلمات میجست.
با دقت در ابعاد حسی شعر سایه، میتوان دریافت که حتی در دهه ۵۰ نیز، با فاصله ۳۰ سال از صراحت آرمانخواهانه شاعر در روزگار جوانی و اندوه و افسوسهای صریح او، همچنان همان اندوه و افسوس عمیق در فضای شعرش وجود دارد.
سرایش شعر «ارغوان» در سال ۱۳۶۲، پس از سرکوب حزب توده ایران و بازداشت و زندانی شدن ابتهاج، روایتی روشن اما تلخ از تاریخ مبارزه برای آزادی و عدالت در ایران است. او که پس از سالهای جوانی، دیگر بیانی صریح در شعر نداشت، یکباره پوست انداخت و به دورانی برگشت که شاعران در میانه ناامیدی و امیدواری، راه را در صراحت بیان وضع زمانه میدیدند.
نگاهی به زندگی و شعر ابتهاج بهتنهایی روشنگر فراز و فرود یکصد ساله ادبیات و فرهنگ ایران در برخورد با حوادث تاریخی مختلف است.
امیرهوشنگ ابتهاج ملقب به «سایه» که به «حافظ زمانه» شهرت داشت و جزو گروه موسسان اولیه کانون نویسندگان ایران بود، در طول عمر خود، نه در شعر و نه در عقایدش، همواره بر یک مسیر نرفت، اما همانطور که خود گفته است، هر آنچه از او به جای مانده حاصل باوری صادقانه بوده است.