درباره بحران مزمن لبنان و راه برونرفت از آن دو تئوری متناقض وجود دارد. تئوری نخست که بر دیدگاه محدود منطقهای استوار شده، این است که لبنان به پروژه منطقهای موسوم به «محور مقاومت» بپیوندد و تخته خیزی برای آن باشد. تئوری دوم که مبتنی است بر قانون اساسی و بنیادهای دولتداری در لبنان، این است که لبنان با تکیه بر مفاد قانون اساسی به مشروعیت عربی و بینالمللی خود برگردد و پس از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری پیش رو و تشکیل حکومت مشروع و کارا، به حل مشکلات خود بپردازد.
جامعه لبنان در میان این دو تئوری به دو بخش عمودی تقسیم شده است. کسانیکه قدرت را در دست دارند، طرفدار تئوری اولاند. برای آنها سرنوشت کشور و مردم اهمیتی ندارد. آنها که هدفی جز بقا در قدرت و به دست آوردن منافع اقتصادی ندارند، تنها راه حل بحران لبنان را در تغییر و تبدیل وزرا و پستهای دولتی خلاصه کردهاند. در چنین شرایطی آیا منزجرکننده نیست که بهعنوان مثال تغییر یک وزیر در نظامی که در حال فروپاشی است سد راه فرایند تشکیل دولت و انتخاب رئیسجمهوری کشور شود؟
این درحالی است که اکثریت مردم لبنان خواهان احیای دولت و نهادهای مشروع دولتیاند و آرزو دارند سمتهای دولتی به شخصیتهایی سپرده شود که به استقلال و حاکمیت ملی لبنان و به اصلاحات سیاسی و اقتصادی باور دارند و نخستوزیر و رئیسجمهوریشان افرادی باشند که اقتدار دولت را باز گردانند، کشور را از فروپاشی و بحران همهجانبه نجات دهند و زیر بار نیروهای شبهنظامی و احزاب مذهبی نروند. کشورهای دوست و کمککننده نیز همین خواسته را دارند و آن را همیشه در بیانهها و موضعگیریهای انفرادی و مشترک خود ابراز کردهاند. چهارشبنه گذشته، ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، درحالیکه نجیب میقاتی، نخستوزیر لبنان با ابراهیم رئیسی، رئیسجمهوری ایران، در نیویورک سرگرم گفتوگو بود، نمایندگان عربستان سعودی، آمریکا و فرانسه بیانیه مشترکی درباره لبنان صادر کردند که با توجه به شرایط کنونی لبنان، میتوان آن را یک بیانیه تاریخی نامید. این سه کشور که اجماع عربی – غربی را نمایندگی میکنند، مطابق با خواستههای روزانه مردم لبنان «بر اهمیت برگزاری انتخابات ریاستجمهوری در زمان تعیینشده و بر اساس قانون اساسی لبنان» تاکید کردند.
این درحالی است که چند هفته از آغاز مدت تعیینشده برای برگزاری انتخابات میگذرد، اما تاکنون نبیه بری، رئیس مجلس نمایندگان، را برای نشست دعوت نکردهاند.
کشورهای سهگانه یادشده در بیانیه خود خواستار انتخاب رئیسجمهوری شدند که «بتواند مردم لبنان را متحد و یکپارچه کند و با طرفهای دخیل منطقهای و بینالمللی وارد تعامل شود و کشور را از بحران عبور دهد».
ضرورت تعامل با طرفهای منطقهای که در جمله ویژگیهای رئیسجمهوری در بیانیه ذکر شده، از نظر برخی تحلیلگران، چراغ سبزی است به رئیسجمهوری منتخب آینده لبنان که میتواند با جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یکی از بازیگران منطقهای و مداخلهگر در امور لبنان، نیز وارد تعامل شود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
این درحالی است که جمهوری اسلامی ایران در خط دیگری روان است. درحالیکه ابراهیم رئیسی، رئیسجمهوری ایران، برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک به سر میبرد، مردم ایران در اعتراض به کشته شدن دختر جوانی به دست پلیس امنیت اخلاقی، یکپارچه به خیابانها ریخته و علیه نظام جمهوری اسلامی شعار میدهند و بسیاری از رسانهها و پایگاههای خبری، رژیم جمهوری اسلامی را به دلیل این که اکثریت شهروندان ایران را زیر خط فقر قرار داده است، مورد انتقاد قرار میدهند.
به همین دلیل، رئیسی در انزوای خفهکنندهای قرار گرفت و نتوانست با روسای کشورهای مختلف جهان دیدار کند و تنها با دیدار با امانوئل مکرون رئیسجمهوری فرانسه، و نخستوزیران لبنان و عراق، توانست اندکی از این انزوا بکاهد.
دیدار رئیسی با مصطفیالکاظمی نخستوزیر عراق بهرغم هیمنه تهران بر سرزمین میان رودان، دیدار دو همتا بود که به تبادل دیدگاهها و بیان موضع گیریهای خود پرداختند. اما دیدار رئیسی با نجیب میقاتی نخستوزیر لبنان چنین نبود. رئیسی بهجای اینکه به شنیدن دردهای لبنان از زبان میقاتی گوش فرا دهد، با استفاده از ادبیات همیشگی سپاه پاسداران، بر تسلط کشورش بر سرنوشت لبنان تاکید کرد.
سخنان رئیسی با نخستوزیر لبنان، مقوله رهبر جمهوری اسلامی را به یاد میآورد که گفته بود، حزبالله تاج نهضت خمینی است.
رئیسی در این دیدار برخلاف بیانیه مشترک آمریکا - سعودی – فرانسه، از ضرورت انتخاب رئیسجمهوری در لبنان، چیزی نگفت و تنها به «ضرورت تشکیل حکومت نیرومند و با اقتدار» اشاره کرد و آن را «یک امر راهبردی و نهایت مهم» خواند.
منظور رئیسی از این گونه سخنان این است که تجربه گذشته در لبنان تکرار شود و پست ریاستجمهوری خالی بماند، تا جمهوری اسلامی رئیسجمهوری دلخواه خود را تحمیل کند که البته نتیجه آن تداوم تسلط تهران بر لبنان خواهد بود. چیزیکه رئیسی به میقاتی گفت، با دردها و مشکلات مردم لبنان همخوانی نداشت. مردمی که فرزندانش به دلیل گرسنگی، فساد و تسلط مافیا از کشور فرار میکنند، چنانچه دهها نفر از پناهندگان لبنانی در روزهای اخیر در دریا غرق شدند.
رئیسجمهوری ایران در این دیدار تلاش کرد به نخست وزیر لبنان برساند که: «لبنان خط اول محور مقاومت است و از این جهت تاثیر به سزایی در سرنوشت مقاومت دارد».
هرچند در اظهارات میقاتی درباره این دیدار، سخنان یادشده رئیسی منعکس نشده بود، اما رسانههای جمهوری اسلامی آن را با آبوتاب منتشر کردند. ولی جالب است که هیچکدام از مقامهای لبنانی توضیحی درباره آن ارائه نکردند. البته انتظاری هم نمیتوان از آنها داشت؛ چون آنها مدتها است که برای دستیابی به قدرت و ثروت و منافع شخصی و گروهی و فرقهای خود، تسلط جمهوری اسلامی بر کشورشان را پذیرفتهاند و اکنون گوش به فرمان تهران هستند تا زیر عنوان «مقاومت» به هر طرفی خواست لبنان را سمتوسو دهد و سرنوشت حال و آینده آن را تعیین کند.
تنها امیدواری که وجود دارد این است که مردم لبنان در اثر آگاهی ملی و احساسات میهنپرستی، دست به کار شوند و این معیارهای غلط را تغییر دهند و سرنوشت کشور را به دست خود رقم زنند.