«فردا آزادیم»، نخستین فیلم بلند حسین پورسیفی، کارگردان و فیلمنامهنویس ۴۳ سالهی ساکن آلمان، روایتِ تصویریِ گذار جبری ایران از زیر سلطهی سلطنت پهلوی به حکومت اسلامی در چارچوب زندگی و رابطهی عاطفی زوجی ایرانی ـ آلمانی (امید و بئاته) است. امید (با بازی رضا بروجردی) پس از ورود خمینی به تهران، با رویای ساختن ایرانی آزاد عازم زادگاه خود میشود تا «با امپریالیسم آمریکا مقابله کند و آیندهی سوسیالیستی ایران را طرح بریزد». خمینی هم پس از تبعیدی طولانی به ایران باز میگردد تا «برق و آب و اتوبوس را مجانی کند و ایرانیها را به مقام انسانیت» برساند. این دو بهعنوان نمایندگان دو جریان متفاوت در فیلم، در مبارزه علیه «دشمن مشترک» تا سالهای آغازین دههی ۱۹۸۰ که موج دستگیریها و اعدامها دامن اعضای حزب را هم میگیرد، سیاست همسانی را دنبال میکنند.
روایتی با نگاه چپ
در چهل سال گذشته جمهوری اسلامی و سینماگران وفادار به سیاستهای مذهبزدهی آن، فیلمها وسریالهای بسیاری بر اساس تعابیر و برداشتهای خود که تنها هدف تحریف تاریخ معاصر ایران را به همراه داشته، تهیه و اکران کردهاند. «فردا آزادیم»، نخستین فیلمی است که کوشیده رویدادهای تعیینکنندهی انقلاب و پیامدهای ویرانگر آن را از وضع قانون حجاب اجباری، آغاز سرکوب مخالفان سیاسی و توقیف روزنامهها گرفته تا غیرقانونی کردن احزاب و گروهها، راهانداختن انقلاب فرهنگی در دانشگاهها و اعدامهای سالهای ۶۷ (بدون اشاره به قتل عام سالهای ۶۰) را از زاویهی دید چپ به تصویر بکشد. این نگاه ولی، مواضع و کنشهای طیف گستردهی نیروهای چپ در ایران را که در برههی زمانی پس از انقلاب فعال بودند، در بر نمیگیرد و تنها سرگذشت و دیدگاههای حزب توده ایران را به نمایش میگذارد: امید که ۴۴ سال دارد، یکی از اعضای برجستهی این حزب، پس از گذراندن سالها تبعید تحلیلبرنده در آلمان شرقی به ایران بازمیگردد و در مقام سردبیری روزنامهی ارگان این حزب، به تبلیغ و ترویج سیاستهای آن میپردازد.
ترک آرامش
حسین پورسیفی برای روایت رویدادهای انقلاب در این چارچوب، ساختار فیلم را بر پایهی دیدهها، شنیدهها و تجربیات بئاته، یک شیمیدان ۳۷ سالهی بیگانه با فرهنگ ایرانی و روابط و مناسبات اجتماعی این کشور استوار میکند: فیلم با صدا و تصویر او که در حال شنا در دریاچهای در برلین شرقی است و از زندگی خود صحبت میکند، آغاز میشود. تنها عنصری که بئاته را با ایران، زبان و مردمش مرتبط میسازد، امید، همسر و دختر خردسالش (سارا با بازی لوتسی نجفی) است که هر دو به او عشق میورزند. بئاته فعالیتهای ضد رژیم شاهِ امید (نوشتن مقالههای روشنگرانه و ارسال آن به ایران از طریق پست) را نوعی «سرگرمی» میداند و در ابتدای فیلم، در شبی که او با چسب و کاغذ و قیچی مشغول صفحهبندی شبنامهای است، با ملایمت از او انتقاد میکند که «تو اصلا معلوم هست چه کار میکنی؟ من تمام مدت کار میکنم، دانشگاه میرم و تو اینجا نشستی فقط کاردستی درست میکنی».
شگرد ساختاری
با این حال این شیمیدان کارآمد که پروژهی دکترایش به دلیل «عدم اعتقاد عمیق به مبانی مارکسسیم ـ لنینیسم» از سوی مسئولان دانشگاه برلین شرقی رد میشود، هنگامی که خبر پیروزی انقلاب را میشنود، با امید روی پشتبام خانهی مسکونی خود به رقص و پایکوبی میپردازد ـ البته ساختمانهای آلمان اغلب با شیروانی ساخته شده و پشتبام ندارد! ـ و پس از چندی برای بودن در کنار امید، با دخترش راهی تهران میشود. زندگی نامانوس بئاته در این شهر در کنار مادرشوهر مذهبی و برادرزادهای که آرمانهای عمو را به هیچ میگیرد، از تنش و تشنج خالی نیست.
دوربین با تمرکز بر رفتار و واکنشهای بئاته، این ناآرامیها و درگیریها را لحظه به لحظه به ثبت میرساند و زاویهی دید او را که ناظری کنجکاو بیش نیست، به تماشاگر انتقال میدهد. بئاته بهطور کلی با مسایل حاد و حتی فاجعهآمیز ـ مانند کشتهشدن دوستش در تظاهرات دانشگاه، درگیری شدید امید و برادرزادهی او، کتکخوردن همکارش و ... ـ به سبک آلمانیها خوددارانه و محتاطانه روبرو میشود. این زاویهی دید به پورسیفی امکان میدهد، از برانگیختن احساسات رقیق تماشاگر بپرهیزد، از کنار دگرگونیها و حوادث ناگوار دوران انقلاب بگذرد و آنها را تنها به عنوان «فاکت» و واقعیت به نمایش درآورد؛ واقعیتهایی که سرانجام به بیداری بئاته میانجامد و او پس از چندی همراه سارا ایران را ترک میکند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
انقلاب و سرنوشت فرزندانش
هر چند انقلاب و پیامدهای خونبار آن، دستمایهی اصلی فیلم «فردا آزادیم» است، ولی کشش و هیجان داستان آن در تنشها و درگیریهای گذرا و فشرده در نماها نهفته است و نه در پیگیری سرانجام انقلاب. این نکته که «انقلاب فرزندانش را میخورد» برای تماشاگر از همان لحظهی پیروزی آخوندها روشن میشود (از جمله از طریق تفسیرهای خبرنگاران خارجی در گزارشهای آنها از رویدادها). از این رو آگاهی و اطلاعات تماشاگر از شخصیتهای فیلم که درگیر تفسیر و درک ماجراهای مصیبتبار بهروز انقلاب هستند، بیشتر است. پرسشی که تماشاگر را تا پایان فیلم همراه قهرمانان ناآگاه فیلم میکند، این است که کدام یک از آنان در رویارویی با فاجعههای خشونتبار انقلاب جان سالم به در میبرد.
پورسیفی برای تشدید این نوع «کشش صحنهای»، تنها به پرداخت شخصیتها و نمایش دنیای درونی آنها در چارچوب ماجراهای سیاسی بسنده میکند و کمتر به حضور قهرمانانش در موقعیتهای روزمره و عادی زندگی میپردازد. از اینرو هیچ صحنهای در فیلم (بهجز سه نمای نوازش و همآغوشی امید و بئاته) نیست که در فضای سنگین سیاستزدهی دوران انقلاب فیلمبرداری نشده باشد.
کپی برابر اصل
داستان فیلم «فردا آزادیم» که تهیهی آن یک سال و نیم به طول انجامیده، واقعی است. کارگردان میگوید که پس از شنیدن شرح حال بئاته در سال ۲۰۰۸ در شهر لایپزیک آلمان، تصمیم به ساختن فیلم گرفته است. پورسیفی برای مستند جلوه دادن حوادث «فردا آزادیم»، تنها به شرح ماجراهای زندگی و شغل امید و بئاتهی واقعی اکتفا نمیکند، بلکه در انتخاب بازیگران اصلی نیز میکوشد کپی برابر اصل باشد و هنرپیشهها به شخصیتهای واقعی، شباهت زیادی داشته باشند.
استفاده از فیلمهای تلویزیونی، صداها، گزارشهای رادیویی، بریدههای روزنامهها، تصاویر سیاه و سفید سیاستمدارانی که در جریان انقلاب نقشی بازی کردهاند، در «فردا آزادیم» نیز در این راستا صورت گرفته است. پورسیفی میگوید که برای مستند کردن وقایع فیلم، از بخش بزرگی از آرشیو رادیو و تلویزیون غرب آلمان، بهره برده است. اغلب صحنههای فیلم در ایالت نورد راین وستفالن آلمان (کلن، بن و لورکوزن) فیلمبرداری شده است. برخی از نماها هم در اسپانیا تهیه شده و تهران و ساختمانهای آن در فیلم، تصاویری بازسازی شدهای هستند که با تکنولوژی کامپیوتری با استفاده از عکسها و فیلمهای قدیمی تهران ساخته شدهاند.
فیلم «فردا آزادیم» از ماه نوامبر در سینماهای چند کشور اروپایی (آلمان، فرانسه) به نمایش درمیآید. تهیه کنندگان آن محمد فرخمنش، علی صمدی احدی، فرانک گایگر و آرمین هوفمن هستند. امیر ابراهیمی، پیام مجلسی، سیما سید، مرتضی توکلی، انیسا امانی و فرهاد پایار، از جمله بازیگرانی هستند که با این فیلم همکاری کردهاند.