این که دختری جوان یا زن بیوه و مطلقه خودش همسر آیندهاش را انتخاب کند، هنوز هم برای اغلب مردم افغانستان اعم از باسواد و بیسواد، تابوی بزرگی است. بزرگترین ترس خانوادههای افغان، حتی کسانی که درصد زیادی از اعضای خانوادهشان باسواد و تحصیل کردهاند، این است که اطرافیانشان بفهمند که دختر خانواده همسرش را خودش انتخاب کرده است. همین ترس همواره سبب میشود که دختران یا به اجبار با فرد موردنظر خانواده ازدواج کنند، یا دست به خودکشی بزنند، یا به دلیل فرار از خانه با سختترین مجازات روبرو شوند.
جوانی به اسم جهش، ساکن ناحیه سیدآباد شهر قندوز، چهارشنبه چهارم آبان معشوقهاش را به دلیل این که با کس دیگری نامزد شده بود، به ضرب گلوله کشت و بعد هم با شلیک یک گلوله خودکشی کرد. رسانههای محلی افغانستان در توضیح این خبر گفتند که فریده، معشوقه جهش، دو ماه پیش با مرد دیگری نامزد شده بود.
جزئیات نامزد شدن فریده، این که او به خواست خودش با کس دیگری نامزد شده بود یا با اصرار خانواده تن به این نامزدی داده بود، مشخص نیست. اما بهنظر میرسد که دختر جوان شانس رسیدن به معشوقش را نداشته و احتمالا از سر ناچاری به تصمیم خانواده تن داده است. اما سرانجام چشمپوشی از تصمیم دو جوان برای انتخاب شریک زندگی، به مرگ هر دو جوان منجر شد.
ازدواج خانوادگی در قرن بیست ویکم، چرا؟
ازدواج به دلخواه خانواده، جلوگیری از ازدواج مطابق میل جوانان و حتی کشته شدن دختر یا پسر به دلیل مخالفت با تصمیم خانواده در افغانستان موضوع تکاندهندهای نیست. چه بسا دختری که به دلیل رابطه عاشقانه با کسی یا اقدام به ازدواج با فرد دلخواهش، شکنجه و کشته میشود. این دختر پس از مرگ نیز در نظر مردم منفور است و اکثر مردم با قتلش موافقاند.
اساس این مسئله به سیاستهای دینی و مردسالاری در جامعه سنتی و خشونتزده افغانستان که زن را عامل فساد و همراه اهریمن میشناسد و میل و خواست جسمانی و روحی او را انکار میکند بازمیگردد. در تعریفی که در ذهن تک تک زنان و مردان جامعه افغان نهادینه شده است، زن موجودی فرمانبردار، بیشوق و انگیزه و محکوم به محدودیت است. این تعریف از کودکی در ذهن و ضمیر هر دختر افغانستانی تزریق میشود و با او رشد میکند.
فشار اساسی در مورد انتخابها و امیال دختران در خانوادهها را پدران، برادران و حتی دیگر مردان خانواده تحمیل میکنند و این کار قطعا با همان تعریفی که در ذهن این مردان نهادینه شده است، انجام میشود تا به نحوی سلطه و استقرار کاملشان را بر زنان حفظ کنند. اما مادران نیز بخشی از این نیروی فشارند و دلیل آن این است که هر زنی در افغانستان با همین تعاریفی که در مورد زنان در بالا ذکر شد، به دنیا میآید و رشد میکند. سرانجام وقتی مادر شد، بر اساس همین تعاریف به دخترش اجازه نمیدهد که باعث بدنامی خانواده شود.
در قرن بیست و یکم، عصر فناوری و خلاقیت و با گذشت ۲۰ سال تحول در ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه افغانستان که به کمک حضور کشورهای جهان اتفاق افتاد، هنوز هم در مسئله ازدواج، انتخاب شریک زندگی و در کل فرآیند زندگی فردی و تمایلات جنسی، زنان مجبور به رعایت قواعد سنتیاند. هنوز حتی خانوادههای به ظاهر روشنفکر افغانستان جرات این را ندارند که انتخاب و تمایلات فردی دخترشان را به رسمیت بشناسند.
البته در موارد زیادی، خانوادهها با ازدواج دخترانشان با فرد موردنظرش موافقت میکنند که این بالاترین درجه دموکراسی در خانوادههای افغان است، اما همین خانوادههای آزاداندیش هنوز هم از این میهراسند که اطرافیان متوجه شوند که دخترشان به انتخاب خودش با کسی ازدواج کرده است. معمولا برای توجیه مردم داستان میسازند تا مردم را قناعت دهند که همسر دخترشان را والدین و نه خود دختر، انتخاب کردهاند و گویا زوج جدید در گذشته همدیگر را خیلی نمیشناختند.
یک زن جوان افغان که در اروپا زندگی میکند و اکنون مادر دو فرزند است، به خبرنگار ایندیپندنت فارسی گفت که خانوادهاش با اینکه همه تحصیلکرده و باسوادند، با ازدواجش با یک مرد ایرانی که او دوستش داشت مخالفت کردند. او افزود: «تنها مشکل این بود که پدرم میگفت اگر تو با این مرد ایرانی ازدواج کنی، به برادران، اقوام و اطرافیانم چه بگویم؟ این مرد از یک کشور دیگر است و ما روابط خانوادگی نداریم، همه شک میکنند که دختر ما خودش با کسی وارد رابطه شده است.»
این زن سرانجام مجبور شده بود از انتخابش دست بردارد و مدتی بعد با کسی از اقوامش که خواستگارش بود، ازدواج کند.
عوارض انکار خواست زنان در انتخاب همسر چیست؟
بهطور کلی دخالت مستقیم خانوادهها در انتخاب همسر آینده فرزندانشان بهویژه دختران، همه روزه به اشکال مختلف از جوانان افغان قربانی میگیرد. یکی از بزرگترین عوارض این مسئله، فرار جوانان از خانه است که به امید ساختن زندگی به میل خودشان، به این کار اقدام میکنند. اما شاید کمتر از ۵ درصد موارد فرار از خانه به نفع جوانان بهویژه دختران پایان مییابد و در بقیه موارد معمولا این دختران دوباره به خانواده بازمیگردند و با شدیدترین مجازات که اغلب مرگ است، روبرو میشوند.
عارضه دیگر این است که دختران با ترس از مجازات شدن بهدست خانواده و اطرافیان، دست از خواستهشان برمیدارند و به ازدواج اجباری تن میدهند که در این صورت به زنانی بیروح، بیانگیزه و بیمار بدل میشوند و خودآگاه یا ناخودآگاه در تشدید چرخه خشونت سهیم میشوند و همین روش را در قبال فرزندانشان به کار میگیرند. چه بسا فضای چنین خانوادههایی برای کودکان نیز ویرانگر است.
از سویی دیگر، انکار خواست و انتخاب زنان برای زندگی آیندهشان سبب میشود که شمار زیادی از دختران افغان بهطور عادی و بدون این که هیچ واکنشی نشان دهند، برای فرار از پرداخت طویانه (پول هنگفتی که در افغانستان خانواده داماد باید به خانواده عروس بدهد) قربانی ازدواج برادرانشان شوند. این دختران وقتی میپذیرند که انتخاب دیگری ندارند و فقط باید به میل خانواده ازدواج کنند، در بدل گرفتن همسر برای برادرشان مانند مبادله جنس با جنس، به عقد پسر خانواده مقابل درمیآیند تا برادرشان بدون پرداخت پول بتواند ازدواج کند.
این کار که اصطلاح مرسوم آن در افغانستان «سربدل» است، در دو طرف ماجرا دختران قربانی برادرانشان میشوند. خانوادهها تصمیم میگیرند که دخترانشان را در ازای ازدواج کردن پسرانشان قربانی کنند و در این مورد رضایت دو دختر نیز شرط نیست. دختران نیز توان مقابله با این تصمیم را در اغلب موارد ندارند.
در یک سال گذشته با به قدرت رسیدن طالبان و تشدید فقر و گرسنگی در افغانستان، ازدواجهای اجباری دختران بهشدت افزایش یافته است. برخی از خانوادهها برای دریافت پول از خانواده داماد و تهیه مخارج زندگیشان، دختران کم سن و سال خود را به ازدواج وادار میکنند و برخی دیگر نیز برای این که بتوانند برای پسرشان بدون پرداخت هزینه زن بگیرند، دخترشان را با خانوادهایی که هم دختر و هم پسر واجد شرایط ازدواج دارند، مبادله میکنند. این چرخه هر روز در افغانستان بیش از پیش تشدید میشود و زنانی که قربانی این ماجراها میشوند نیز در گام نخست متوجه نیستند که قربانی شدهاند و در گام بعدی، امکانی برای دادخواهی ندارند.