رهبر جمهوری اسلامی روز دوشنبه ۱۹ دیماه در میان جمعی از هواداران نظام گفتههای پیشین خود در محکوم کردن تظاهرکنندگان و تایید مجازاتهایی که قوه قضاییه تعیین کرده است را تکرار کرد.
مجازاتهایی که باعث اجرای شتابزده حکم اعدام برای بعضی معترضان شده است. اعدامهایی که مردم و حقوقدانان آنها را قتلهای حکومتی میدانند و تلاشی در جهت ارعاب ناراضیان و مخالفان حکومت.
در حالی که جان دهها نفر دیگر در خطر است و امکان اجرای حکم قریبالوقوع اعدام وجود دارد، هزاران نفر دیگر نیز در زندان در انتظار صدور حکماند و با خطر جدی شکنجه و بدرفتاری و اجبار به اعترافات ساختگی مواجهاند.
خانوادههای مستاصل و خانوادههای قربانیان چهار ماه گذشته و مجروحان بخش دیگری از این جمعیت چندهزار نفری را تشکیل میدهند که در گوشه و کنار کشور پراکندهاند.
در حالیکه گفته میشود که اعتراضات خیابانی بهطور نسبی کاهش یافته و رودررویی وسیع با نیروهای سرکوب در خیابان جای خود را به بانگ شعارهای خودجوش شبانه از پنجره و بام خانهها داده است، رهبر نظام اسلامی چه ضرورتی برای برگزاری ملاقات خبری در شهر قم داشت؟
میدانیم که قم و مشهد، دو شهری که حکومت اسلامی در ۴۳ سال گذشته برای تغییر بافت بومی و ترویج شعائر افراطی شیعی در جهت ساخت قطب مذهبی و پایگاهسازی نظام؛ سرمایهگذاری وسیعی روی آنها انجام داد، با پیوستن به خیزش سراسری، چالش بزرگی را مقابل نظام ولایت فقیه قرار داد.
بزرگترین تظاهرات ضد حکومتی پس از انقلاب ۵۷ در سال ۱۳۹۶ در مشهد به وقوع پیوست و در جریان خیزش سراسری، گستردگی تظاهرات در مشهد و قم برای جباران غافلگیر کننده بود.
آیتالله خامنهای حتی در روزهایی که شایعه وخامت حال او، مرگ و یا جراحی پنهانی، چنان بر سر زبانها بود که روزنامه نیویورکتایمز نیز به آن پرداخت، هیچ دلیلی نمیدید که با حضور فوری در انظار آن را تکذیب کند.
اما در مدتی که از قیام ملی مردم ایران گذشته است، آیتالله خامنهای از زمان اوج تظاهرات در مهرماه تا نیمه دیماه، یعنی در چهار ماه اخیر، ۱۱ بار به دلایل گوناگون در دیدارها و برنامههای مختلف شرکت و گاهی به اشاره و گاه به صراحت درباره وقایع جاری صحبت کرده است.
برخلاف آنکه برخی ناظران حضور رسانهای او و تهدیدهای عریان علیه معترضان زندانی را ایجاد ترس بین معترضان تعبیر میکنند، به تفسیر من حضور پیدرپی او پیام دیگری دارد.
قیام ملت ایران خاتمه نیافته است و سراسری بودن اعتراضات و همگانی بودن آن و جسارت و بیباکی معترضان در سراسر ایران از قم و مشهد گرفته تا زاهدان و کردستان و تهران و خوزستان و آذربایجان، نگرانی بسیاری در میان حامیان حکومت ایجاد کرده است.
دستگاه حاکمه در وهله نخست باید به حامیان خود که در اقلیت جامعه قرار دارند، دلگرمی بدهد و نگرانی آنها را برطرف کند.
سخنرانی روز دوشنبه آقای خامنهای خطاب به هواداران خود و در شهری ایراد شد که در چهار دهه گذشته برای ایجاد پایگاه در آن هزینه گزافی شده است. حدود هفت هفته پیش از آن، در ۲۹ آبان، گروهی از مردم قم با روشن کردن آتش در خیابان کشاورز جنوبی از مبارزات مردم در مهاباد حمایت کرده بودند.
رویکرد دهشت افکنانه رژیم علیه معترضان بازداشتی و اعدام عجولانه آنان، بیش از آنکه سدی در مقابل سیل خروشان ملت ایران ایجاد کند، نمایش وجود قوه سرکوب و قهریه شدید به هوادارانی است که نگران فردای تغییر حکومتاند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در نخستین روزهای جنبش انقلابی ایران، حسین اشتری، فرمانده کل نیروهای انتظامی کشور (که روز شنبه ۱۷ دی ماه از سمت خود برکنار شد)، شبانه در بین نیروهای یگان ویژه پلیس حاضر و به آنها توصیه کرده بود که «تردید به دل خود راه ندهند.»
نشان از تردیدهایی که حتی در بین نیروهای سرکوب و مزدوران حکومتی ایجاد شده بود. حکومت حتی در جهت راضی نگهداشتن نیروی انتظامی که روزهای متوالی در حال قلع و قمع تظاهرکنندگان بود، هشتم آبان در مجلس شورای اسلامی، افزایش ۲۰ درصدی حقوق نیروهای مسلح و انتظامی را تصویب کرد.
در حالیکه بازنشستگان و فرهنگیان به دلیل حقوق اندک یا پرداخت نشدن دستمزد و مزایا تجمعهای اعتراضی متعددی را برگزار کرده بودند، حقوق نیروهای مسلح و انتظامی دو بار در سال جاری افزایش یافت.
موضوع دیگری که نگرانیهای حکومت از اتفاقات و وقایع پیشرو را بیشتر ترسیم میکند، تغییر فرمانده انتظامی کل کشور بود.
دو روز قبل از سخنرانی خامنهای در قم، روز شنبه ۱۷ دی، او حسین اشتری را از سمت فرماندهی نیروهای مسلح کشور بر کنار و احمدرضا رادان را جانشیناش کرد.
حسین اشتری نه کمکاری و نه نافرمانی کرده بود.
نیروی سرکوب تحت فرمان مستقیم اشتری، صدها معترض را در خیابانها کشت، هزاران نفر را مجروح و بازداشت کرد و با شلیک گلولههای ساچمهای به چشمها، بینایی دهها دختر و پسر جوان را از آنها گرفت.
احمدرضا رادان از سال ۱۳۸۵ تا سال ۱۳۸۷ فرمانده انتظامی تهران بود و پس از آن تا ۱۳۹۳ جانشین فرمانده نیروی انتظامی بود. رادان فردی است که تجربه سرکوب اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ را در کارنامه خود دارد. سالی که کشتار معترضان از خیابانها آغاز شد و این جنایات تا زندان کهریزک ادامه یافت.
بازگشت معنادار احمدرضا رادان به عالیترین منصب پلیس جمهوری اسلامی پس از هشت سال، زهرچشم گرفتن از معترضان نیست، بلکه برای آرام کردن خواب آشفته و نگران حامیان استبداد دینی است. احمدرضا رادان پس از پایان جنگ عراق با ایران به نیروی انتظامی منتقل و فرمانده نیروی انتظامی کردستان شد و پس از آن فرماندهی نیروی انتظامی سیستان و بلوچستان را برعهده داشت.
رادن سابقه فرماندهی انتظامی خراسان و خراسان رضوی را نیز دارد.
به این معنی که او سابقه سرکوب و کار عملی در تمامی شهرها و مراکز حساس در ایران را دارد و انتصاب او، بیش از آنچه که برای معترضان ایجاد واهمه کند، رو کردن بزرگترین برگ بازی نظام برای نشان دادن اقتدار به طرفدارانی است که نگران فردای خود وضعیت خویشاند. تعدادی که دستشان به دهانشان میرسید راهی کانادا و فرنگ شدهاند و بعضی نیز بلاتکلیف ماندهاند. (بهتازگی فیلمی از یکی از فرماندهان سپاه پاسداران در رسانههای اجتماعی منتشر شده بود که از اختلاف دیدگاه برخی فرماندهان سپاه با خامنهای و نظام در چگونگی برخورد با معترضان خبر میداد)
انتصاب رادان میتواند نمایش اقتدار برای هواداران نظام باشد اما بحران مشروعیت در جایی دیگر ریشه دوانده است که برای مهار آن هیچ نیرو و کمکی موثر نخواهد بود. بحران مشروعیت نظام از آرامگاههایی که با بیحرمتی نام و نشانی روی آن ننشاندهاند تا یاد و نامشان باقی نماند و یا زیر سنگ سرد مزار جوانانی با هزار امید و عشق و رویا که به ناحق جان جوانیشان را گرفتهاند، جریان دارد. خون به ناحق ریخته شده جوانان این کشور گرمتر و زندهتر از هر حضور و تظاهرات و اعتراضات خیابانی، این قیام را زنده نگه داشته است.
شعاری که میدهند پرمعناست: «هزاران نفر در پشت هر کشته» و این به معنای بیشمار بودن مخالفان و خشم ملتی است که قتل جوانانش همان تیر بر چشم اسفندیار حاکمان است.
اسفنديار رويين تن بود. فردوسی در شاهنامه چنین داستان غلبه رستم بر اسفندیار رويين تن را میسراید که او از سيمرغ برای پيروزی در جنگ کمک میخواهد. سيمرغ میگويد تيری از چوب درخت گز بساز و آن را زهرآلود کن و چشم اسفنديار را نشانه بگير، تا از پا در بيايد.
مادر محمد مهدی کرمی، از معترضانی که روز شنبه ۱۷ دی به همراه محمد حسینی، دیگر معترض بازداشتی اعدام شده بود، صاحب دو عزا بود. عزای پسرش و عزای محمد حسینی که خانوادهای نداشت. او مویه کنان بر مزار فرزند گفت: «خدایا این ظلم را زمین مگذار.»
هشتاد میلیون ایرانی صدای این مادر و هزاران هزار مادر و خواهر و پدر و برادر و همسایه و دوست و آشنا و هممحله و همشهری و هممیهن را شنیدهاند و برای فرزندان شهید میهن گریستهاند.
جان این جوانان به هدر نمیرود و همان تیری میشود که بر چشم اسفندیار رویین تن نشست.