دولت جمهوری اسلامی در پاسخ به کاریکاتورهایی که نشریه فرانسوی شارلی ابدو منتشر کرد و برای تلافی چنین اقدامی، انجمن ایرانشناسی فرانسه در تهران را تعطیل کرد تا مصداق آن ضربالمثل معروف شود که «گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری»؛ گویی دستوری از جایی رسیده بود و حکم آن بود که برای مقابله به مثل، جایی تعطیل شود. حال حتی جای بیربطی هم باشد، مسئلهای نیست و مجری امر باید سری را قطع و انجام وظیفه کند. پس دیواری کوتاهتر و جایی دم دستتر از انجمن ایرانشناسی فرانسه پیدا نشد و فیالفور دستور تعطیلی فعالیتهای آن را صادر کردند؛ بدون آنکه در نظر گرفته شود نشریه شارلی ابدو اصولا خصوصی است و با توجه به قوانین بیشتر کشورهای غربی از جمله فرانسه، دولت و حتی شخص اول کشور هم نمیتواند کاری انجام دهد؛ حتی اگر هم معترض باشد، باید از راههای قانونی و دادگاه اقدام کند و همانند جمهوری اسلامی چنین اختیاری ندارد که یکباره دهها نشریه راــ بدون آنکه دادگاهی در کار باشدــ ببندد، یا فعالیت نهادی متعلق به کشوری دیگر را این گونه و بدون هیچ دلیلی متوقف کند.
انجمن ایرانشناسی فرانسه یکی از مهمترین نهادهای سده اخیر برای شناسایی و معرفی فرهنگ و هنر و ادب ایرانی به جامعه فرانسویزبان و در طول حیات خود، منشاء برخی از مهمترین پژوهشهای ایرانشناسی بود. از این منظر، تعطیلی آن در واقع ضربه به بخشی از فرهنگ و هنر ایرانی است که متاسفانه در تمامی این سالها کمتر حمایت بخش دارای اقتدار و ثروت و قدرت نظام حاکم ایران را با خود داشته است؛ بخشی که با تمرکز بر قرائتی محتسبمزاجانه از هویت و «بال اسلامی» فرهنگ ایرانی و بیاعتنایی و حتی حذف هویت و پیشینه «بال ایرانی» فرهنگ این کهن بوم و بر، همچنان به پیش میتازد. حذف و قفل زدن بر انجمن ایرانشناسی فرانسه تازهترین دستهگلی است که این جریان به آب داده است.
هانری کُربَن، موسس انجمن و حمایتهای شهبانو از مستشرقان فرانسوی
انجمن ایرانشناسی فرانسه زمانی پا گرفت که مستشرقان فرانسوی حس کردند به پایگاهی نیاز دارند تا بتوانند در زمینه ایرانشناسی همکاریهای جدیتری را سامان دهند. این انگیزه در مركز مطالعات علوم انسانی فرانسه شکل گرفت. البته پیش از آن برخی از ایرانیان برای دورههای کوتاهی در فرانسه حضور یافته و پژوهشهای موردی را انجام داده بودند.
رقابت بین فرانسه و انگلستان نیز در این ماجرا سهم داشت؛ چرا که زبان فرانسه تا قبل از سالهای دهه ۳۰ عملا زبان خارجی اول بود اما حضور جدیتر انگلستان و سپس آمریکا و جهانگیر شدن زبانشان سبب شد تا ایران نیز زبان فرانسه را از دور خارج کند. با این حال اینکه شهبانو فرح دیبا تحصیلکرده فرانسه بود و آشنایی جدی او با برخی از نحلههای هنری و فرهنگی این کشور و بهخصوص اندیشمندان ایرانی مقیم فرانسه یا مرتبط با زبان فرانسه، به همراه دغدغههای فرهنگی و هنری پس ضمیر او، سبب شد تا پاگیری موسسه فرانسوی مطالعات ایرانی در سطوح بالای تصمیمگیری فرهنگی از حمایت و پشتوانه خوبی بهرهمند شود.
این موسسه در سال ۱۳۴۷ به همت هانری کربن که یکی از قطبهای پژوهشهای ایرانشناسی فرانسه به شمار میرفت، بنیان گذاشته شد. البته کربن به پیشینه همکاریهای فرانسه با ایران در زمینه باستانشناسی هم نظر داشت؛ پژوهشهایی که هیئت باستانشناسی فرانسه در ایران و ژاک دو مورگان از سال ۱۸۹۷ آغاز کرده بودند. کربن شرح وظایف نهاد پیشین را حفظ و در نهاد تازهتاسیس ادغام کرد.
گرایش کربن به عرفان و تصوف و ادبیات کهن ایرانی سبب شد تا او محور اصلی فعالیتهای این موسسه را روی همین موضوعها متمرکز کند. خود نیز کتاب مهم تاریخ فلسفه اسلامی را تدوین کرد که بعدها دکتر سیدجواد طباطبایی آن را به فارسی برگرداند و نشر فرزان روز (زیر نظر داریوش شایگان که رابطه خوبی با کربن داشت) منتشرش کرد.
جدا از آن، در دوره ریاست کربن بر این نهاد، میکروفیلم نسخههای خطی مهم آثار ادبی و عرفانی ایران و چاپ آنها در دستور کار قرار گرفت و در آن سالها، ۲۲ عنوان از این کتابها تحت عنوان کلی «گنجینه نوشتههای ایرانی» منتشر شدند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
علاوه بر انتشار این آثار که بعدها مرجعی ارزشمند برای محققان ایرانی و خارجی شدند، بخش ایرانشناسی این موسسه به سمت پذیرش محققان ایرانی و تسهیل شرایط تحصیل آنها در غرب حرکت کرد. برخی از آنها به انستیتو ایران و فرانسه در فرانسه رفتند و در همین سالها بود که با موافقت رضا قطبی (رئیس رادیو و تلویزیون) ایده مرکز حفظ و اشاعه موسیقی زیر نظر دکتر داریوش صفوت که خود برای فعالیتی تحقیقی به فرانسه رفته بود، پایهگذاری شد. ایدهای که سبب شد پس از چند سال کار و تلاش، نحله و جریانی در سپهر موسیقی ایرانی پا بگیرد که از آن به عنوان نهضت بازگشت یاد میشود. نمادهای شاخص این جریان موسیقایی را باید در چهرههایی چون محمدرضا شجریان، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان، پریسا واعظی، شهرام ناظری، هنگامه اخوان و… جستوجو کرد.
کربن در سال ۱۹۷۵ از سمت خود کنارهگیری کرد و سه سال بعد در ۷۵ سالگی درگذشت اما میراثی را که به جا نهاد، یک ایرانشناس برجسته فرانسوی دیگر به نام هانری دو فوشه کور در مقام جانشین هانری کربن ادامه داد. دو فوشه کور ضمن استمرار تلاشهای کربن، نشریه چکیدههای ایرانشناسی را در مرکز مطالعات ایرانی فرانسه به راه انداخت. ضمن آنکه ساختمان دیگر این نهاد در خیابان آذربایجان را هم تاسیس کرد.
انقلاب ۵۷ و خروج باستانشناسها
انقلاب سال ۱۳۵۷ برخی از این دستاوردها را به عقب راند. در زمان انقلاب، برنارد هوکار، استاد و جغرافیدان نامدار فرانسوی، ریاست انجمن را عهدهدار شد اما آن سالها گرایش ضد ملیگرایی در ایران بسیار قوی بود؛ سالهایی که حتی برخی تا مرز تخریب تخت جمشید هم پیش رفتند اما در نهایت موفق نشدند. در عوض، عذر تیم باستانشناسی فرانسه در ایران را خواستند و آنها مجبور شدند ایران را ترک کنند.
این تصمیم ضربه بزرگی به پژوهشهای باستانشناسی در ایران وارد کرد چرا که تیم فرانسوی بیش از نیم قرن در کار پژوهش و کشف آثار باستانی ایران تجربه داشت. در سال ۱۹۸۳، با ادغام موسسه فرانسوی مطالعات ایرانی با هیئت باستانشناسی فرانسه در ایران، انجمن ایرانشناسی فرانسه تشیکل شد و شمایل تازهای به خود گرفت.
در سالهای پس از جنگ که شرایط اندکی به سمت آرامش حرکت کرد و بهخصوص در دوره دولت سید محمد خاتمی، انجمن ایرانشناسی فرانسه فعالتر از گذشته شد. کتابخانه آن محل مراجعه بسیاری از پژوهشگران بود و برخی از فعالیتها نیز به صورت همکاریها متقابل بین محققان فرانسوی و ایرانی سمتوسویی جدیتر گرفت.
انتصاب کریستف بالایی به عنوان ریاست این نهاد تمرکز بر ادبیات و شعر نوین ایران را به سمتی مثبت سوق داد و همکاری با برخی ناشران برای انتشار آثار مشترک با این انجمن صورت و صبغه جدیتری گرفت. با رفتن کریستف بالایی، این بار ژان دورینگ، موزیسین و پژوهشگر نامدار که پژوهشهای برجستهای درباره موسیقی ایران، افغانستان و تاجیکستان انجام داده بود، ریاست این مجموعه را عهدهدار شد. در این سالها، همکاری میان نهادهای دانشگاهی حوزه ادبیات و موسیقی استمرار یافت.
دستگیری فریبا عادلخواه، همکار انجمن ایرانشناسی
شرایط در یک دهه اخیر تا حدودی عوض شد. در این سالها، انجمن ایرانشناسی فرانسه به این سمت حرکت کرد که فعالیتهای پژوهشی خود را از حیطههای ادبی و هنری صرف به سمتهای دیگر از جمله قومنگاری معاصر، مردمشناسی و جامعهشناسی و حتی سیاست معاصر سوق دهد و همین مسئله حساسیتهایی را در نهادهای امنیتی نظام حاکم ایجاد کرد؛ حساسیتهایی که در واقع چندان وجهی نداشتند اما نتیجه آن به یک اتفاق نادر در این حیطه انجامید: دستگیری دکتر فریبا عادلخواه، از همکاران انجمن ایرانشناسی فرانسه.
فریبا عادلخواه، انسانشناس، چند ماهی را در حوزه علمیه قم به تحقیق و پژوهش درباره زندگی روحانیون سرگرم بود که دستگیر شد و پس از زندانی شدن در ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۹، قوه قضاییه او را به اتهام «اجتماع و تبانی برای اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام» به حکم غیرقطعی شش سال حبس محکوم و در ۱۰ تیرماه ۹۹ حکم قطعی پنج سال حبس را برای او اعلام کرد.
طبیعی است که این بازداشت و محکومیت سیاسی بود و هیچگاه برای چنین اتهامهایی اسناد محکمهپسندی عرضه نشد. چرا که همزمان، شریک زندگی او (رولان مارشال) را هم به محض ورود به ایران دستگیر کردند. بعدها مشخص شد که برای مارشال که خود در زمینه انسانشناسی پژوهش میکرد، برنامهای دارند و آن آزادی جلال روحاللهنژاد و معاوضه با او است که قرار بود از طرف فرانسه به آمریکا مسترد شود اما جمهوری اسلامی با دستگیری بیدلیل و گروکشی از عادلخواه و مارشال، به سمت یک معامله پیش رفت.