یکی از ادعاهای رهبران جمهوری اسلامی این است که نظام الهیشان کمترین توجهی به آنچه جهان خارج میگوید ندارد. دنیایی که ساخته و پرداخته کفار است، هرگز نمیتواند طبیعت و روش «اسلام ناب محمدی» را که اکنون بر ایران مسلط است درک کند.
با این حال تجربه نشان داده که رهبران جمهوری اسلامی نه تنها به آنچه دیگران، یعنی کفار میگویند توجه دارند، بلکه از کمترین ژست تحسینآمیز از بیرون به شوق میآیند و از کمترین انتقاد خود را میبازند. اگر جهان خارج اهمیتی نداشت، جمهوری اسلامی این همه پول و نیروی انسانی را خرج ایجاد و اداره شبکهای از مشاطهگران در سراسر دنیا، به ویژه در کشورهای غربی نمیکرد.
تبلیغاتچیهای جمهوری اسلامی هر روز رسانههای خارج را با دقت رصد میکنند تا مگر سخنی تحسینآمیز بیابند و در داخل کشور پخش کنند. در همین هفته شاهد دو مورد از این وسوسههای تحسین از بیرون بودهایم.
روزنامه کیهان، که به گفته کارشناسان امور پیچیده تهران، بیانگر نظرات آیتالله خامنهای است، برای جا انداختن رهبری او دست به دامان اظهارات یک افسر پیشین سیا، سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا، شده است.
کیهان در شماره 8 آذر ماه خود مینویسد: «روول مارک گرشت، افسر سابق سازمان سیا، ... در مصاحبه با نشریه فارن پالیسی گفته بود: بدون شک رهبر عالی ایران یک قهرمان جدی است. من فکر میکنم او موفق ترین رهبر خاورمیانه از جنگ جهانی دوم به این سوست. او فوق العاده با هوش بوده و از مهارت های ممتاز و استعدادهای عالی برخوردار است.»
این تنها آقای خامنهای نیست که در جستوجوی تصدیق حسن کار خود به خارج مینگرد. کل جمهوری اسلامی نیز از همین روش بهره میگیرد. خبرگزاری فارس، که متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است، غالبا از عبدالباری عطران، ستون نویس روزنامه «رأی الیوم»، به عنوان «روشنفکر طراز اول جهان عرب» یاد میکند.
هرگاه جمهوری اسلامی با دستاندازی در راه خود روبرو میشود یا ناچار به پذیرش شکستی میشود، عطران مقالهای طولانی عرضه میکند تا رهبران تهران را دلگرم کند. در مقاله ای که 10 آذر منتشر شد، او مدعی است که جمهوری اسلامی در نبرد علیه «تحریمهای ترامپ» پیروز شده است و خود را برای وارد کردن یک «ضربه متقابل» آماده میکند.
از سوی دیگر به خوبی میتوان دید که گردانندگان جمهوری اسلامی، از واکنشهای بینالمللی درباره سرکوب قیام اخیر مردم ایران نگراناند. این نگرانی به سه شکل جلوه میکند.
شکل اول بازی برائت است. یعنی همان کی بود کی بود، من نبودمِ خودمان. حجتالاسلام حسن روحانی، رئیس جمهوری، از هر فرصتی استفاده میکند تا یادآور شود که نه او و نه هیئت وزیرانش در سرکوب اعتراضات نقشی نداشتهاند. در همان حال سرلشکر محمد باقری، رئیس ستاد جمهوری اسلامی، اصرار دارد که هیچ یک از نیروهای مسلح دولتی در تیراندازی به سوی متعرضان نقشی نداشتهاند. سردار علی فدوی، مرد شماره دو سپاه، از این هم جلوتر میرود و ادعا میکند که: «حتی یک نفر از بسیج و سپاه اسلحه نداشت. اما در مقابل آنان اسلحه بسیار بود.» سردار حسین سلامی، فرمانده سپاه، از سوی دیگرمدعی است که آنچه در ایران رخ داد یک نوع «جنگ جهانی» بود که جمهوری اسلامی بی آنکه اسلحهای داشته باشد، در آن به پیروزی رسید.
آقای خامنه ای که اکنون همه زیر عبای او پنهان شدهاند نیز به نوبه خود در این بازی «کی بود کی بود؟» شرکت میکند. پنجشنبه گذشته ایشان امر کرد که با «اشرار» یعنی شرکت کنندگان در اعتراضات اخیر با شفقت رفتار شود. حجتالاسلام گلپایگانی، رئیس دفتر رهبر، برای تطهیر رئیس خود پای «امام زمان» را به میان کشیده است. او میگوید راهنمای «رهبر» در رویارویی با اعتراضات سراسری، کسی جز حضرت حجت نبوده و میافزاید: «در زمان فعلی، برنامه ثابت رهبر معظم انقلاب توسل به امام زمان است.»
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
هدف از مقدمه طولانیای که عرضه شد، این است که یادآور شویم رژیم کنونی برخلاف ادعای رهبران کمجرئتش از واکنش افکار عمومی بینالمللی بیمناک است و میداند که در دنیای امروز ساختارهای لازم برای حسابرسی وجود دارد. ساختارهایی که ممکن است نتایج فوری فوتی در پی نداشته باشد، اما سرانجام به کار خواهند افتاد.
بدین سان نخستین گام در راه حقیقتیابی در مورد تراژدی اخیر در ایران، ترسیم یک تصویر واقعی یا تا جای ممکن، نزدیک به واقعیت است.
چند تن در قیام مردمی اخیر کشته شده اند؟ عفو بینالملل میگوید نزدیک به 300 تن. آقای برایان هوک، مسئول برنامه ایران در دولت رئیس جمهوری ترامپ، رقم 1000 کشته را عرضه میکند. نویسنده این سطور نام و مشخصات 178 کشته را در 11 شهر دریافت کرده است؛ در حالی که میدانیم به گفته وزیر کشور جمهوری اسلامی، آقای رحمانی فضلی، اعتراضات در 108 شهر رخ داد. چند گروه مخالف رژیم که در خارج فعالیت دارند میگویند اسامی 900 کشته را با تحقیقات لازم به دست آوردهاند.
پرسش دوم مربوط میشود به سازماندهی و رهبری قیام اخیر. برداشت من بر اساس اطلاعات پراکندهای است که اعتراضات از سازماندهی و رهبری مرکزی برخوردار نبود و بیشتر جنبه خودجوش داشت. بی تردید بعضی گروههای فعال ضد رژیم در بخشی از تظاهرات حضور داشتند اما حضور آنان تعیین کننده نبود.
پرسش سوم به موضوع مهم هدفهای قیام توجه دارد. چرا هزاران ایرانی، یا آنطور که بعضی میگویند صدها هزار، حاضر بودند خود را در خطر افکنند تا صدایشان را به گوش دیگر هموطنان برسانند؟ درک من از بررسی شواهد و قرائنِ در دسترس این است که موضوع افزایش بهای بنزین، حتی اگر نخستین جرقه بود، به هیچ وجه بر پا شدن حریقی به این وسعت را توجیه نمیکند. قیام اخیر، بر پا خاستن بخشی از مردم ایران، علیه کل رژیم بود.
پرسش چهارم و بسیار مهم مربوط است به مسئولیت عواقب خونبار این قیام و سرکوب گسترده آن. آیا باید آقای خامنهای و شعار «آتش به اختیار» ایشان را مسئول بدانیم؟ مگر میشود کشتاری در این سطح را بدون شناسایی عاملان آن در هر محل به خوبی درک کرد؟
سرانجام پرسش پنجم مطرح میشود: سرنوشت هزاران تن، بعضی میگویند بیش از 10 هزار تن، که در جریان قیام اخیر بازداشت و زندانی شدهاند چه خواهد شد؟ روزنامه کیهان در سرمقالهای خواستار برپا کردن چوبه های دار و اعدامهای دسته جمعی شده است.
بعضی مشاطهگران جمهوری اسلامی در اروپا و آمریکا خواستار «ریشه کن کردن» مخالفان رژیم هستند. پس اگر رهبران جمهوری اسلامی در پی کشتار در زندان ها باشند، چه کسی و چگونه ممکن است آنان را از ارتکاب به جنایتی بزرگ بازدارد؟
یک راه منطقی قانونی و رضایتبخش برای طرفین، در پاسخگویی به هر پنج پرسشی که در این مقاله مطرح شد مراجعه به کمیته بین المللی صلیب سرخ است که ایران یکی از بنیانگذاران آن بوده و یکی از اعضای قدیمی آن نیز هست.
در سال ۱۳۵۴ دولت ایران پس از مذاکراتی طولانی، پروتکل مهمی را با کمیته صلیب سرخ امضا کرد که بر اساس آن، این سازمان بینالمللی میتوانست هر سال، در هر زمانی که میخواست، از تمام زندانهای ایران بازرسی کند و با هر زندانیای که مایل بود گفتوگوی خصوصی داشته باشد. در آن زمان، ایران کنوانسیون جهانی ممنوعیت شکنجه را نیز امضا کرده بود و اصرار داشت که صلیب سرخ در بررسی خود تعیین کند که آیا شکنجه هنوز در ایران وجود دارد یا نه.
کمیته بینالمللی صلیب سرخ در سه گزارش مفصل و دقیق نشان داد که ایران در همه زمینهها بالاترین استانداردهای بینالمللی را در مورد رعایت حقوق زندانیان اعمال میکند. در این گزارشها میبینیم که اگر هم پیش از بازرسی اولیه موارد شکنجه در زندانهای ایران وجود داشته، از سال ۱۳۵۴ به بعد هیچ موردی مشاهده نشده است.
امروز جمهوری اسلامی میتواند با دعوت از کمیته بینالمللی صلیب سرخ این امکان را به وجود آورد که یک سازمان بیطرف به آنچه در ایران رخ داد رسیدگی کند و یافتههای خود را در اختیار دولت دعوتکننده قرار دهد. لطف کار کمیته این است که گزارشهای خود را فقط به دعوتکننده عرضه میکند. بدینسان اگر جمهوری اسلامی تصمیم بگیرد که گزارش تهیه شده بر خلاف واقعیت است، میتواند مانع انتشار آن شود.
در سالهای پیش از انقلاب اسلامی، دولت ایران با انتشار گزارشهای صلیب سرخ موافقت کرد زیرا نتیجهگیریهای آن را به سود خود میدید.
در بررسی قیام اخیر، صلیب سرخ وجاهت بیشتری دارد، زیرا به گفته مقامات جمهوری اسلامی، آنچه اتفاق افتاد، نوعی «جنگ» بود. کشتار مردم یا - طبق بعضی گزارشها، صدها تن در نیزارهای کنار رودخانه جراحی نزدیک ماهشهر یا بندر معشور در خوزستان، بیشک حادثهای مهم و کم سابقه در تاریخ جمهوری اسلامی است.
پس از کشتار در نقده در آذربایجان باختری و در گنبد کاووس در ترکمن صحرا در آغاز جمهوری اسلامی، این نخستین بار بود که کشتاری با این وسعت صورت میگرفت.
اگر درگیری کنار رودخانه جراحی یک نبرد واقعی بود، قوانین مربوط به جنگ و کنوانسیونهای وین قابل اطلاق خواهد بود. در آن صورت، جمهوری اسلامی بایستی ثابت کند که با یک نیروی مسلح غیرمنظم روبرو بوده است. اما اگر مسئله کشتار مردم غیر مسلح در میان باشد، آنگاه با یک جنایت علیه بشریت روبرو خواهیم بود که عواقب خاص خود را دارد
در قیام اخیر، ایرانیان قربانیان بسیار دادند. نگذاریم که در انشای تاریخ این قیام، حقیقت نیز قربانی شود.