مرگ کیومرث پوراحمد و پایان دوران سینمای میانه در ایران

کیومرث پوراحمد یکی از نمادهای سینمای حرفه‌ای، داستان‌گو و دور از دغدغه‌های ایدئولوژیک ایران در دوران بعد از انقلاب ۵۷ بود

کیومرث پوراحمد در تمام مدت فعالیتش کوشید راهی بیاید تا مسیر حرفه‌ای خود را ادامه دهد - fararu

درگذشت کیومرث پوراحمد در نخستین روزهای بعد از پایان تعطیلات نوروز ۱۴۰۲ شوک بزرگی به سینما و سینماگران ایران وارد کرد. فارغ از چگونگی و چرایی این مرگ که «خودخواسته» اعلام شد، نفس این اتفاق که برای یک فیلمساز حرفه‌ای و فعال رخ داد، به نمادی از بن‌بست حاکم بر سینمای ایران تعبیر می‌شود و خیلی زود موردتوجه سینماگران هم قرار گرفته است.

شاید به همین دلیل است که منیژه حکمت، تهیه‌کننده و کارگردان باسابقه سینما که اخیرا اعلام کرده بود برای کار، معامله و خروج از ایران با ممنوعیت مواجه شده و به «آخر خط» رسیده است، در واکنش به مرگ پوراحمد می‌نویسد که تلاش برای پیدا کردن «روزنه روشن» و «کورسوی امید» به چیزی جز «دریغ» نرسیده است.

ابوالحسن داوودی، رئیس پیشین هیئت‌مدیره خانه سینما و کارگردان «هزارپا»، پرفروش‌ترین فیلم دهه ۱۳۹۰ اکران سینمای ایران، در یادداشتی هشدار می‌دهد که «حاکمان» سینمای ایران قصد حذف همه «اندیشه‌گران و کارآمدان دغدغه‌مند» سینمای ایران را دارند و تاکید کرده است که مرگ پوراحمد می‌تواند برای سایر سینماگران هم‌زمان «خطرناک و سازنده» باشد.

علیرضا داوودنژاد، سینماگر باسابقه‌ای که پیش از انقلاب ۵۷ فعالیت در سینما را آغاز کرد و تجربه چند همکاری با پوراحمد را داشت، از سرکوب و سانسور و دامن زدن به ناامنی شغلی از سوی «دشمنان سینما» سخن به میان می‌آورد که در نهایت باعث از دست رفتن پوراحمد به عنوان یکی از مهم‌ترین «چهره‌های تجدید حیات سینما در ایران بعد از انقلاب» شد.

مرور واکنش‌های گسترده سینماگران نشان می‌دهد اغلب آن‌ها علاوه بر اندوه و ماتم و غافلگیر شدن از مرگ کیومرث پوراحمد، به خشم و نگرانی برای آینده سینما و خودشان دچار شده‌اند؛ شکاف بزرگی که بعد از اعتراض‌های سراسری و گسترده مردم در سال ۱۴۰۱ و همراهی بدنه سینما و واکنش تند نهادهای امنیتی، بین مردم و حکومت ایجاد شد، چشم‌انداز پیش روی سینمای ایران را تیره‌وتار کرده است.

کیومرث پوراحمد یکی از نمادهای سینمای حرفه‌ای، داستان‌گو و دور از دغدغه‌های ایدئولوژیک ایران در دوران بعد از انقلاب ۵۷ بود. فیلمسازی که بر خلاف بسیاری از هم‌نسلانش، لازم نمی‌دید «برادری» خود را به جمهوری اسلامی ثابت کند و در سینما اغلب با بخش خصوصی کار می‌کرد. حتی همکاری او با تلویزیون حکومتی که به ساخت دو سریال موفق «قصه‌های مجید» و «سرنخ» ختم شد، نشانی از پروپاگاندای موردعلاقه حکومت نداشت و به همین دلیل بود که این مجموعه‌های تلویزیونی نزد مردم بسیار محبوب شدند.

اما از سوی دیگر، پوراحمد تا جایی که می‌توانست به تقابل با نظام حاکم هم وارد نمی‌شد و دغدغه‌های سیاسی و اجتماعی خود را در فیلم‌هایش فریاد نمی‌زد. به همین دلیل بود که توانست بیش از چهار دهه در سینمای ایران دوام بیاورد و در سال ۱۴۰۱ هم آخرین فیلمش به خواست تهیه‌کننده در جشنواره فیلم فجر حاضر بود. هرچند خودش با انتشار متنی، جشنواره را «جشن چند ارگان خاص» خواند و با اعلام آنکه بعد از اعتراض‌های مردمی در این رویداد شرکت نمی‌کند، به جمع تحریم‌کنندگان پیوست.

این فیلمساز در تمام مدت فعالیتش کوشید راهی بیابد تا مسیر حرفه‌ای خود را ادامه دهد. به همین دلیل او را می‌توان یکی از چهره‌های «سینمای میانه» ایران دانست. سینمایی که نه مطلوب سیستم فرهنگی حاکم بر ایران است و نه آنقدر رادیکال است که بشود حذفش کرد.

داستان‌گویی بدون شعارزدگی، حرکت بین ژانرهای مختلف سینمایی، تلاش برای سرگرمی‌سازی و اولویت دادن به تماشاگر و مردمی بودن بخشی از ویژگی‌های این سینمای میانه ایران بود که به‌خصوص از دهه ۱۳۷۰ با تقویت موقت بخش خصوصی در سینمای ایران راه خود را باز کرد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

به همین دلیل است که پوراحمد و دیگر چهره‌های سرشناس این جریان سینمایی موفق‌ترین آثار خود را در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ ساختند. به جز دو سریال تلویزیونی یادشده، «خواهران غریب» و «شب یلدا» دو نمونه مهم از موفقیت کارنامه حرفه‌ای او بودند که در این دو دهه ساخته شدند.

اما از نیمه دوم دهه ۸۰ و با مرگ تدریجی پروژه «اصلاحات» بعد از روی کار آمدن محمود احمدی‌نژاد، از یک‌سو بدنه سینمای ایران و به دنبال آن جریان «سینمای میانه» به تقابل با سانسور و محدودیت بیشتر وارد شد و از سوی دیگر، مطالبات جامعه تغییر کرد. سینمای ایران هرچند از گردنه انتخابات سال ۱۳۸۸ به‌سلامت عبور کرد و ظاهرا شیوه بقا در دولت دوم احمدی‌نژاد را آموخت، تغییرات بزرگ‌تری که نتیجه عملکرد هشت ساله احمدی‌نژاد و رهبری نظام بود، در دهه ۱۳۹۰ بر سینما هم تاثیر گذاشت.

ورود تدریجی نهادهای نظامی و امنیتی در قالب موسساتی مانند اوج و سرریز شدن سرمایه‌های آلوده و مشکوک ناشی از اختلاس‌ها و فساد اقتصادی گسترده حاکم بر ایران، عملا آنچه را با عنوان «بخش خصوصی» در سینمای ایران شناخته می‌شد، زمینگیر کرد یا تغییر ماهیت داد.

در این دهه، دیگر مفهوم تهیه‌کننده حرفه‌ای که با درآمد به‌دست‌آمده از یک فیلم در اکران عمومی و شبکه نمایش خانگی، فیلم بعدی را تولید می‌کردند، از معنا تهی شد و سرمایه‌گذاری در سینما یا با بودجه نهادهای حکومتی امکان‌پذیر شد یا استفاده از سرمایه‌گذارانی که به شکل ناگهانی وارد سینما و نمایش خانگی شده بودند و منشاء سرمایه‌شان مشخص نبود.

هم‌زمان، سانسور اعمال‌شده از طرف وزارت ارشاد و سایر نهادهای حکومتی تشدید شد و روی کار آمدن دولت حسن روحانی‌ــ که بدنه سینمای ایران از او حمایت کردــ نه‌تنها تیغ سانسور را کند نکرد که ابعاد هوشمندتری به آن داد و سینمای اجتماعی ایران در هشت سالی که روحانی رئیس‌جمهوری بود، بیش از گذشته ابتر و خنثی شد.

گیشه سینما در دهه ۹۰ زیر سایه کمدی‌های عامه‌پسند مانند «هزارپا»، «مطرب»، «نهنگ عنبر» و «آینه بغل» یا محصولات ایدئولوژیک و سفارشی مانند «محمد رسول‌الله»، «بادیگارد»، «ماجرای نیمروز» و «شبی که ماه کامل شد» قرار گرفت. آثار اصغر فرهادی و سعید روستایی به عنوان نمایندگان سینمای اجتماعی نوین ایران در این قاعده کلی، استثنا بودند.

در چنین شرایطی، فعالیت برای فیلمسازان «سینمای میانه» فعال در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ مانند کیومرث پوراحمد دشوارتر شد و آن‌ها نتوانستند خود را با شرایط جدید تطبیق دهند. او در کل دهه ۹۰ فقط سه فیلم ساخت که هیچ‌یک در معادلات جدید سینمای ایران موفق نبودند و چهار سال بعد از آخرین فیلمش در آن دهه، «پرونده باز است» را در سال ۱۴۰۱ کارگردانی کرد.

از سوی دیگر، دیدگاه‌های اجتماعی و سیاسی پوراحمد در سال‌های اخیرــ در قالب موضع‌گیری‌ها، مصاحبه‌ها و امضای بیانیه‌ها و نامه‌هاــ نشان می‌داد که او از شرایط حاکم بر ایران به تنگ آمده است. اما همچنان از انعکاس این دیدگاه‌ها در فیلم‌هایش به شکل مستقیم نشانی نبود. البته در «تیغ و ترمه» سعی کرد آشفتگی و سرگردانی نسل جوانی که دهه ۹۰ را می‌گذراند انعکاس دهد، اما نه به لحاظ داستانی و سینمایی و نه جذب مخاطب، به کامیابی نرسید.

مرگ تلخ کیومرث پوراحمد در نخستین روزهای سال ۱۴۰۲ به شکل نمادین نشان می‌دهد که در پیش گرفتن راه «میانه» در عرصه فرهنگ و اجتماع ایران به بن‌بست رسیده است. تقابل میان خواسته‌های مردم و شیوه حکمرانی حاکمان که در سال ۱۴۰۱ به طولانی‌ترین خیزش اعتراضی در تاریخ جمهوری اسلامی رسید، وضعیت سینما و سینماگران ایرانی را کاملا تغییر داد.

واکنش اولیه حکومت‌ــ که در جشنواره فیلم فجر آشکار شدــ پول‌پاشی نهادهای ریز و درشت فرهنگی، امنیتی و نظامی برای تولید محصولات سفارشی و حتی ضدمردمی است و به نظر می‌رسد مسئولان فرهنگی برای زنده نگه داشتن مصنوعی چرخه تولید و عرضه سینمای ایران، در کنار کمدی‌های عامه‌پسند و چند فیلم خنثی و به ظاهر اجتماعی، بر این فیلم‌ها تکیه دارند.

حتی در کوتاه‌مدت هم چشم‌اندازی برای فعالیت سینماگرانی از جنس کیومرث پوراحمد و هم‌نسلانش وجود ندارد و در دل مرثیه سینماگران بعد از درگذشت او می‌توان این ترس و نگرانی را ردیابی کرد؛ ترس از سقوط کامل درون فضایی مصنوعی که در آن فقط سینمای سفارشی و محصولات عامه‌پسند بی‌ارتباط با تحولات جامعه امکان حیات دارند.

بیشتر از فیلم