ایرانیان، ساکنان باستانی آنچه اکنون ایران است، یکی از بزرگترین و قدرتمندترین امپراتوریهای جهان باستان را به وجود آوردند که از ۵۵۰ تا ۳۳۰ قبل از میلاد شکوفا شد. امپراتوری هخامنشی در اوج خود از شرق دریای مدیترانه تا مرزهای غربی هند گسترش داشت و شامل مجموعه وسیعی از فرهنگها و گروههای قومی میشد. عاقبت این امپراتوری این بود که به دست اسکندر مقدونی، که در قرن چهارم قبل از میلاد به آسیا یورش برد، فتح شود.
تورج دریایی، صاحب کرسی مسیح در مطالعات ایران و فرهنگ در دانشگاه کالیفرنیا در ایرواین و ویراستار کتاب «حفاری یک امپراتوری: امپراتوری هخامنشی در طول تاریخ» (انتشارات مزدا، ۲۰۱۴)، میگوید: «امپراتوری هخامنشی تفاوتی آشکار با پیشینیان خود داشت. اولین امپراتوری جهان بود. میتوان گفت یک امپراتوری آفریقایی-اروسیایی بود، چون شامل بخشهایی از آفریقا و آسیا و اروپا میشد.»
پارسیان باستان که بودند؟
پارسیان باستان مردمانی هندو-ایرانی بودند که در هزاره دوم پیش از میلاد به فلات ایران کوچ کرده بودند و احتمالا از قفقاز یا آسیای میانه آمده بودند. آنان در اصلیت خود شبانپیشه بودند و با دامهای خود جلگههای وسیع (استپها) را زیر پا میگذاشتند و از نظر قومی با باختریان (بلخیان)، مادها، و پارتها پیوند داشتند. هرودوت، تاریخدان یونانی، در قرن پنجم قبل از میلاد آنان را کسانی وصف میکند که به چند قبیله متفاوت تقسیم میشدند که قدرتمندترینشان پاسارگاد بود و طایفه هخامنشی بخشی از همین قبیله بود.
دریایی در گفتوگو با «لایو ساینس» میگوید: «ما اولین بار وصف پارسیان را در منابع آشوری میبینیم.» آشوریان از مردمان بومی خاورمیانهاند.
شلمنسر سوم، پادشاه آشوریان در قرن نهم قبل از میلاد، از برخورد با مردمی خبر داد که در منطقهای که اکنون جنوب غربی ایران است سکنی گزیده بودند و «پارسوآ» نام داشتند. این ارجاع به خط میخی نوشته شده و در «اوبلیسک سیاه» این پادشاه آمده است که در سال ۱۸۴۶ میلادی کشف شد و شرح و بزرگداشت اعمال و کارزارهای نظامی شلمنسر سوم است. به گفته محققان موزه بریتانیا، به نظر دانشوران، این اوبلیسک آهکی احتمالا در سال ۸۲۵ قبل از میلاد حکاکی شده است. ترجمه اشاره آن به پارسیان از این قرار است:
«از سرزمین نمری که گذشتم، از بیستوهفت پادشاه سرزمین پارسوآ خراج گرفتم. از سرزمین پارسوآ که گذاشتم، به سرزمینهای مسو، مدیا (آمادایا)، آرازیاش، و حرحار رفتم و شهرهای کوآکیندا، هازانابی، اسامول، و کینابیلیا را همراه با شهرهای اطرافشان فتح کردم.»
امپراتوری هخامنشی، عروج و افول
پارسها در هزاره اول قبل از میلاد در جنوب غربی ایران حضوری قاطع داشتند و پایتختشان در انشان، شهر قدیمی ایلامیان (گروه قومی باستانی از فلات ایران) بود. پادشاهان آنان مدعی بودند نسبشان به پادشاهی نیمهافسانهای به نام هخامنش بازمیگردد. در «دانشنامه تاریخ جهان» چنین آمده است که آشوریان و مادها (مردمی هندوایرانی که در شمال غرب ایران سکنی گزیدند) قرنها پارسها را زیر تسلط خود داشتند.
قرن ششم قبل از میلاد که فرا رسید، حاکمی جاهطلب و توانا به نام کورش به قدرت رسید. او که بعدها لقب «کورش کبیر» گرفت علیه مادها شورش کرد، سرزمین آنان را فتح کرد، و سپس کارزاری از فتوحات را آغاز کرد و پادشاهیهای لیدیا و ایلام و بابل را به امپراتوری رو به رشد خود افزود. در زمان مرگ کورش در سال ۵۳۰ قبل از میلاد، گستره امپراتوری هخامنشی از بالکان در اروپا تا هند را در بر میگرفت.
چنانکه قبلا هم در «لایو ساینس» نوشتیم، امپراتوری هخامنشی، چه از نظر جغرافیایی و چه از لحاظ جمعیت، یکی از بزرگترین امپراتوریهای جهان باستان محسوب میشود.
هرودوت از مهمترین منابع اطلاعات درباره زندگی کورش است. او در کتاب اول «تواریخ» خود کودکی این پادشاه ایرانی را توصیف میکند و با زبانی افسانهای از این میگوید که چگونه آستیاگ (ایشتوویگو)، پادشاه مادها، بهدلیل دیدن یک رشته خواب کوشید کورشِ نوزاد را از بین ببرد. اما کورش از این سوءقصدها به جانش نجات یافت، بزرگ شد، و مادها را سرنگون کرد. به نوشته دانشنامه بریتانیکا، این داستان کودکی کورش احتمالا داستانی خیالی است که درست شده است تا حکومت کورش از پیش تعیینشده و مقدر جلوه داده شود.
به نوشته دانشنامه «بریتانیکا»، زنوفون، سرباز و نویسنده یونانی (۴۳۰ تا ۳۵۰ قبلا از میلاد)، دیگر منبع مهم اطلاعات درباره زندگی کورش است. او کتابی به نام «کورشنامه» (سایروپدیا) درباره کورش نوشت و این پادشاه ایرانی را «خوشسیماترین، دارای سخاومندترین قلبها و بیشترین تعهد به آموزش و بیشترین جاهطلبی» توصیف کرد و افزود که «برای تحسین، انواع و اقسام کارها را تحمل کرد و با انواع و اقسام خطرها مواجه شد.»
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
دریایی میگوید کورش علاوه بر اینکه ژنرال موفقی بود، مدیری موفق نیز از کار در آمد و به داشتن سرشتی خیرخواه و سخاوتمند معروف بود. معروف بود که کورش به ملتهایی که فتح میکرد رحم نشان میدهد و به آنان امکان میداد سنتها، دینها، و حقوق خود را حفظ کنند و مجبورشان نمیکرد فرهنگ خود او را بپذیرند (کاری که بیشتر دیگر حاکمان باستان میکردند). مثلا، در کتابهای مقدس عبری اشعیا و عزرا (بخشی از تورات) از کورش با عنوان آزادکننده تکریم شده و او را مسئول آزادی یهودیان از بابل و کمک به آنها برای بازسازی معبد دوم در اورشلیم دانستهاند.
به گفته دریایی، این احساس عدالت و بخشایش شاید ریشه در تجربههای کورش در کودکی و جایی داشته باشد که در آن بزرگ شده است. او میگوید: «کورش در محیطی چندفرهنگی در شهر انشان بزرگ شد. او با شمار بسیاری از مذهبها، فرهنگها، و زبانهای گوناگون آشنا شد. همین باعث شد درک خوبی از چگونگی برخورد با انسانها داشته باشد.»
به روایت دریایی، کورش به این نتیجه رسید که برای حکومت موفق بر یک امپراتوری وسیع، باید از خود میزانی از خیرخواهی و درک نشان داد. ایرانیان از امپراتوریهای آشور و بابل آموخته بودند که وحشت و ارعاب در درازمدت راهبردهای موفقی نیستند. به گفته دریایی، آنان در عوض از مفهوم «ویسپادانا»، به معنی «مردمان بسیار»، پیروی میکردند. ویسپادانا به این معنی است که بپذیریم امپراتوری از فرهنگهای متفاوت بسیاری تشکیل شده است و این فرهنگها در واقع به نفع امپراتوریاند، چون مردمانشان مهارتها و ظرفیتهای گوناگون و متعددی دارند.
دریایی میگوید: «در امپراتوری آشوری، که پیش از هخامنشیها آمده بود، پادشاه به صورت فاتح بزرگ تصویر میشود. اما وقتی به سنگنبشتههای سلطنتی در تخت جمشید نگاه میکنیم، به درکی کاملا متفاوت از اوضاع میرسیم.»
تخت جمشید پایتخت باستانی امپراتوری هخامنشی است و امروز در نزدیکی شهر شیراز در ایران واقع است. بخشهایی از آن امروز زیر حفاظت یونسکو قرار دارد و در فهرست «میراث جهانی» ثبت شده است. در برخی از نقشهای دیواری تخت جمشید میبینیم که پادشاه ایران شخصی وحدتبخش تصویر شده است. افراد زیر سلطه او نمایندگان ملتها و فرهنگهای متفاوت بسیاریاند و با حالتی شکرگزار دور او جمع شدهاند. از آنها تصویر اسیر یا قربانی داده نشده است. دریایی میگوید: «مردمان زیر سلطه او، همچون مادها و پارسها و بقیه، دست یکدیگر را گرفتهاند. این نشاندهنده امپراتوری چندفرهنگی و چندزبانی است.»
پسر کورش، کمبوجیه دوم، مصر باستان را هم به امپراتوری افزود، اما در حکومت به توانایی پدرش نبود. در دانشنامه بریتانیکا میخوانیم که پس از مرگ کمبوجیه، که گفته میشود در حمله به مصر رخ داد، برادر کوچکترش بردیا به تخت نشست. ولی حکومت او دیری نپایید و مدت کوتاهی پس از رسیدن به پادشاهی، در سال ۵۲۲ پیش از میلاد به دست یکی از اشرافزادگان ایرانی به نام داریوش به قتل رسید تا تاج و تخت به داریوش برسد.
امپراتوری هخامنشی در زمان داریوش به اوج خود رسید. او فتوحات مصر را تثبیت کرد و بخشهایی از هند و تراکیه (در بالکان) را به امپراتوریاش افزود. چنانکه در «دانشنامه تاریخ جهان» آمده است، او در ضمن قوانین امپراتوری را اصلاح کرد، چند پروژه عظیم ساختوساز آغاز کرد، اداره پست را ایجاد کرد، و نظام سنجش وزنهای ایران را برقرار کرد.
جنگهای ایران و یونان
در زمان حکومت داریوش بود که جنگهای معروف ایران و یونان آغاز شد. در این سلسله جنگها، چند دولت-شهر یونانی، که مهمترین آنها آتن و اسپارت بود، در برابر امپراتوری هخامنشی قرار گرفتند. مرحله اول جنگها زمانی آغاز شد که مردم چند شهر یونانی در شبهجزیره آناتولی، همچون میلتوس، علیه ایرانیان قیام کردند. آتن و ارتریا پشتیبان این قیام بودند، اما در نهایت به جایی نرسید.
داریوش برای تلافی ارتشی فرستاد تا این شهرهای یونانی را تنبیه کند. نیروهای داریوش شهر ارتریا را سوزاندند، اما در سال ۴۹۰ پیش از میلاد، در نبرد ماراتون، از گروهی از هوپلیتهای آتنی (سربازان پیاده تا دندان مسلح) شکست خوردند. شمار هوپلیتها بسیار کمتر از سپاهیان ایرانی بود، اما توانستند آنها را دور بزنند.
خشایارشا، پسر داریوش، جنگی را که پدرش پیش برده بود ادامه داد. او در سال ۴۸۰ پیش از میلاد ناوگان جنگی عظیمی ترتیب داد و دست به کار اشغال یونان شد. این واقعه به «جنگ دوم ایران و یونان» معروف است. اما این اشغال هم مثل تلاش اول به شکست ایرانیان منجر شد. چنانکه در «دانشنامه تاریخ جهان» آمده است، ناوگان داریوش در نبرد سالامیس به دست آتنیها نابود شد و نیروهای زمینی او نیز سپس در نبرد پلاته از ارتشی از شهرهای متحد یونانی، زیر رهبری اسپارت، شکست خوردند.
اسکندر، حاکم جوان مقدونی، در سال ۳۳۴ پیش از میلاد تنگه هلسپونت را (که امروز داردانل نام دارد و در ترکیه قرار گرفته است) پشت سر گذاشت و امپراتوری ایرانیان را اشغال کرد. پادشاه جوان در مجموعهای از نبردهایی که بهطرز شاهکاری برنامهریزی و اجرا شد، ارتشهای داریو سوم، پادشاه هخامنشی، را شکست داد. چنانکه در وبسایت «ریشههای باستان» (انشنت اوریجینز) آمده است، اسکندر ابتدا دست به سوزاندن تخت جمشید زد، اما سپس بهطرزی شگفتآور رویکردش تغییر کرد و برای پادشاه سرنگونشده تشییعجنازهای با شکوه برگزار کرد و با دخترش استاتیرا ازدواج کرد.
از آن پس، اسکندر بسیاری از آداب و رسوم ایرانیان و از جمله لباسهای ایرانی را اقتباس کرد. به نوشته بریتانیکا، او در ضمن نظام اداری ایران را حفظ کرد و به بسیاری از افسران و ژنرالهای مقدونیاش فرمان داد که همسران ایرانی اختیار کنند تا وحدتی بین دو فرهنگ به وجود آید.
اسکندر که در سال ۳۲۳ پیش از میلاد درگذشت، امپراتوریاش بین ژنرالهایش تقسیم شد. به نوشته بریتانیکا، بخشهای وسیعی از امپراتوری هخامنشیان زیر نفوذ پادشاهان بطالسه و سلوکی درآمد. اما در قرن دوم قبل از میلاد، با بر آمدن اشکانیان، بار دیگر شاهد حکومت بومی ایرانیان بودیم.