ششم دی ماه، سالگرد نخستین روز تهاجم مستقیم نیروهای اتحاد جماهیر شوروی بر افغانستان است.
در شامگاه ششم دی ماه سال ۱۳۵۸ چندین گردان از نیروهای ویژه اتحاد جماهیر شوروی وقت، بر قصر تاج بیک در حاشیه جنوبی شهر کابل هجوم بردند. در آن قصر حفیظالله امین، رئیس حکومت وقت افغانستان، زندگی و حکومتداری میکرد.
روسها در زمانی کوتاه حفیظالله امین، بخشی از اعضای خانواده، و تمامی محافظانش را به قتل رساندند و ببرک کارمل که در فرودگاه بگرام منتظر نتیجه عملیات غافلگیرانه روسها بود، (مرحله نوین و تکاملی انقلاب ثور) به عنوان منشی عمومی کمیته مرکزی و صدر هیات رئیسه حزب دموکراتیک خلق افغانستان، قدرت را در دست گرفت.
البته زمینه این هجوم از مدتها پیش فراهم شده بود، اما سیاستهای تکروانه حفیظالله امین که به مذاق روسها اصلا خوش نیامده بود، حمله نیروهای ارتش سرخ به افغانستان را تسریع کرد.
هجوم روسها به افغانستان ظاهرا در حمایت از انقلاب ثور و دولت برآمده از آن بود، اما بیشتر از این که محصول شکلگیری یک حکومت سوسیالیستی در افغانستان باشد، برآیند جنگ سرد میان آمریکا و شوروی سابق بود. روسها که در جنگ ویتنام شکست سختی را بر آمریکاییها تحمیل کرده بودند، نگران نفوذ روزافزون آمریکا در پشت دروازههای جنوبی خود بودند.
برای شوروی وقت، افغانستان دیوار مستحکمی برای جلوگیری از نفوذ آمریکا به سوی مرزهای جنوبیاش بود. به همین دلیل، سیاست نفوذ بر افغانستان از زمان حکمروایی محمد ظاهر شاه در دهه چهل شمسی، دستور کار «کی جی بی» یا سازمان جاسوسی و ضد جاسوسی شوروی قرار گرفت.
بیتفاوتی آمریکا نسبت به دولت سلطنتی افغانستان، این نفوذ را تسریع کرد و بالاخره در ۲۶ تیر سال ۱۳۵۲، محمد داود، پسرعموی ظاهر شاه، با کمک افسران مارکسیست و کمونیست که در شوروی تحصیل کرده بودند، کودتایی به راه انداخت و شاه را از مقامش خلع کرد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
سردار محمد داود بعدها به اشتباه خود در قبال نیروهای طرفدار اتحاد شوروی شد، اما دیگر دیر شده بود و تحصیل کردههای شوروی تا حد گستردهای در بدنه دولت نفوذ کرده بودند. به همین دلیل، با آن که سردار داودخان در اوایل سال ۱۳۵۷ هیئت رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان را زندانی کرد، ولی افسران وفادار به آن حزب در هفتم اردیبهشت سال همان سال علیه محمد داود کودتا کردند و او و تمامی اعضای خانوادهاش را به قتل رساندند.
در پی کودتا، نورمحمد تَرکی به عنوان نخستین رئیس شورای انقلابی افغانستان، کنترل امور را در دست گرفت. ولی حفیظالله امین که به شدت تشنه قدرت بود، در شهریور ۱۳۵۸ تَرکی را در ارگ کابل خفه کرد و خود بر اریکه قدرت تکیه زد. این واقعه که بدون هیچگونه هماهنگی با روسها (روسها بر تمامی امور در حوزه حکومتداری اشراف داشتند) انجام گرفته بود، آنان را شوکه کرد و سیاستهایی که پس از آن که توسط امین اتخاذ شد، نگرانی آنها را افزون ساخت.
امین در پی خودمختاری بیشتر، تلاش کرد تا با آمریکا نیز تماسهایی برقرار کند. او پاکستان را دروازه ارتباط با آمریکا میدانست و به همین دلیل بارها در صدد برقراری تماس با پاکستان شد.
عدهای نیز بر این عقیده هستند که رشته حوادثی که به حضور مستقیم نیروهای شوروی در افغانستان انجامید، در اصل مطابق طرح و امیال جناحهایی در رهبری آمریکا بود که میخواستند شوروی را در موقعیتی مشابه ویتنام قرار دهند و با تضعیف اقتصاد و اعتبار آن در سطح داخلی و بینالمللی، تا حد ممکن آن را تضعیف کنند.
بر مبنای آن نظرات، ادعا میشود که امین که خود تحصیلکرده آمریکا بود، در اصل جاسوس و دستنشانده آمریکا بود و هدف و استراتژی وی، کشاندن پای روسها به افغانستان. اما مدرک روشنی برای اثبات این مدعا در دست نیست.
به هر صورت، روسها که متوجه تغییر رفتار امین شده بودند، ناگزیر به پاکسازی او و هوادارانش از درون حزب دموکراتیک خلق افغانستان شدند.
همزمان با قتل حفیظالله امی و بهقدرت رسیدن ببرک کارمل، نیروهای ارتش سرخ نیز وارد افغانستان شدند و تقریبا در سراسر کشور پراکنده شدند.
روسها از ششم دی ماه ۱۳۵۸ الی ۲۶ بهمن سال ۱۳۶۷، یعنی در حدود بیش از ۹ سال، در افغانستان حضور داشتند. حضور روسها نه تنها کمکی به دولت وقت افغانستان نکرد، بلکه زمینه شورشها علیه آن دولت را نیز مساعدتر ساخت.
آمریکا که زخم خورده جنگ ویتنام بود، آن فرصت را غنیمت شمرد و در پی انتقام برآمد.
رابرت گیتس، وزیر دفاع سابق آمریکا که در زمان تهاجم روسها به افغانستان رئیس سیا بود، در خاطراتش نوشته است که شش ماه قبل از هجوم مستقیم روسها به افغانستان، طرح کمک مالی به مخالفان دولت افغانستان تنظیم و اجرا شد.
جیمی کارتر، رئیس جمهوری وقت آمریکا، با دستوری سری سازمان سیا را به انجام فعالیتهای تبلیغی علیه روسها و دولت افغانستان موظف ساخت.
برژینسکی، مشاور شورای امنیت در دولت جیمی کارتر، گفته است: «ما مستقیما باعث هجوم روسها به افغانستان نشدیم، بلکه غیرمستقیم زمینه حضور آنان را میسر ساختیم. زمانی که روسها به افغانستان حمله کردند، من به جیمی کارتر نوشتم که حالا وقت آن است که یک جنگ ویتنام را به شوروی تقدیم کنیم.»
مجاهدین با جنگ فرسایشی علیه روسها امان آنها را بریده بودند. روسها با ۱۱۵ هزار نیروی مستقر در افغانستان نتوانستند مجاهدین را عقب بزنند و تقریبا ۸۸ درصد خاک افغانستان از کنترل دولت افغانستان بیرون شد.
نهایتا روسها در بهمن سال ۱۳۶۷ در چارچوب توافق ژنو از افغانستان خارج شدند. در طول نزدیک به ده سال حضور روسها در افغانستان، ۶۲۰ هزار نیروی نظامی روسی به افغانستان آمدند. اما بهطور دائم در حدود ۱۱۰ هزار نفر همیشه حضور داشتند.
شوروی در طول ده سال ۱۴ هزار نیروی خود را از دست داد و نزدیک به ۶۰ هزار نیز مجروح روی دستش ماند. ۴۵۱ رزمنده هوایی شامل ۳۳۳ هلیکوپتر، ۱۴۵ تانک، ۱۳۴۵ نفربر و خودرو زرهی متعلق به ارتش شوروی از بین رفت و بیش از ۱۱هزار تانکر آن تخریب شد.
روسها با تحمل میلیاردها دلار خسارت از افغانستان بیرون رفتند، در حالی که در پشت سرشان یک افغانستان کاملا ویران، با ۲ میلیون کشته، ۳ میلیون زخمی و معلول، و ۵ میلیون پناهنده باقی ماند.
آتش آن تهاجم نظامی، تا امروز نیز افغانستان را میسوزاند و تمامی معضلات کنونی افغانستان، به نحوی از آن سرچشمه میگیرد.