مبارزات زنان افغانستان علیه طالبان در دو سال گذشته را میتوان آینهای دانست که همه شرایط و امکانات و فضاهای موجود در ۲۰ سال گذشته در آن کشور را منعکس میکند. از تلاشهای خستگیناپذیر و مقاومتهای رودرروی زنان با طالبان و افراطیان دینی گرفته تا معاملهگریها، منفعتطلبیها، و سیاستبازیهای سودجویانه، همه و همه در میان زنانی بوده است که در ۲۰ سال گذشت، یا با اندکترین امکانات و در دشوارترین وضع از آزادی محدود استفاده کردند و برای دست یافتن به حقوق بنیادی جنگیدند، یا برعکس، بر اثر معاملات سیاسی و قومی و تباری به امکانات زیاد و فرصتهای فوقالعادهای دست یافتند.
پس از به قدرت رسیدن طالبان و به پایان رسیدن فصل بهاصطلاح دموکراسی و آزادیهای زنان، فشار و سرکوب زنان و آزادیهای دموکراتیک در حکومت طالبان آغاز شد. در نتیجه، میدان جدید و خطرناک مبارزه به روی زنان افغانستان باز شد و فرصتی پیش آمد که زنان افغانستان آنچه را در ۲۰ سال گذشته از داشتهها یا نداشتههایشان آموختهاند، از چنته بیرون بیاورند و روی میز عمل بگذارند.
این فرصت پس از به قدرت رسید طالبان در ۱۹ اوت ۲۰۲۱ و با اولین اعتراض خیابانی زنان در مقابل ارگ ریاستجمهوری در کابل رخ نمود که تا کنون که دو سال از سلطه طالبان بر افغانستان میگذرد ادامه دارد. زنان زیادی از طیفها و گروههای متفاوت اجتماعی به صحنه آمدند، به شکلهای گوناگون به وضع موجود اعتراض کردند، و قربانیهای بیشماری نیز دادند.
اما اکنون پس از دو سال، بهروشنی میتوان دید که همهچیز به این گروه از زنان خلاصه نمیشود. گروه دیگری از زنان نیز در این صحنه نقش بازی میکنند که امیال، منافع، و سمتوسوی دیگری دارند. این زنان از سالها پیش به زندگی یا تحصیل در کشورهای مرفه مشغول بودهاند. در افغانستان نیز در سالهای گذشته، با استفاده از پیوندهای قومی و تباری یا معاملات کاری، در موقعیتهای شغلی بالارتبه دولتی یا غیردولتی و سازمانی کار کردهاند و هر از گاهی نیز مانند مهرههایی در دست ارباب قدرت عمل کردهاند. اکنون نیز این زنان با استفاده از امکانات و شبکهها فعالانه در میزهای گفتوگو و سیاستگذاری جهانی شرکت میکنند و با ادبیاتی که از بطن سیاست کشورهای دیگر میآیند، درباره افغانستان و طالبان سخن میگویند. اصطلاحاتی همچون «طالبان واقعیت افغانستاناند» یا «تشکیل دولت فراگیر» یا «دیفاکتو اتوریتی- به معنای حکومت سرپرست موجود» برای طالبان به کار میبرند که از جمله ادبیات خاصی است که نمایندگان کشورهای جهان در سازمان ملل متحد ابداع کردهاند. این زنان نیز از همین ادبیات برای تعریف و توصیف اوضاع افغانستان و تشریح خواستهای مردم، بهنمایندگی از زنان افغانستان، استفاده میکنند.
این در حالی است که زنانی که در افغانستان زندگی و کار میکنند و از نزدیک فشار، سرکوب، حذف، و انکار هویت را در حکومت طالبان متحمل میشوند، نه طالبان را «واقعیت افغانستان» میدانند و نه از آنان با عنوان «حکومت سرپرست» یاد میکنند. این زنان حتی خواستار ایجاد حکومت فراگیر با حضور طالبان نیستند و بههیچروی با به رسمیت شناخته شدن طالبان در جهان موافق نیستند.
زنانی که در داخل کشور هر روز در حال مبارزهاند، حتی میگویند اگر طالبان مدرسهها و دانشگاهها را به روی زنان بگشایند، باز هم این مکانها تفاوتی با مدرسههای دینی برای ترویج افراطگری و زنستیزی نخواهد داشت، زیرا در تفکر طالبان، آموزش علوم مدرن و شیوههای دموکراتیک در نگرش به زن و جامعه هرگز پذیرفته نیست.
هرچند به نظر میرسد تقسیم زنان افغانستان به این دو گروه متفاوت کار نفاقافکنانهای باشد، واقعیت امر این است که نفس زن بودن را نباید تقدیس کرد، بلکه باید پذیرفت که هر زنی بهطور ذاتی مبارز و عدالتخواه و قهرمان نیست. امیال شخصی، افکار سیاسی، دینی، یا تباری، و منافع فردی یا گروهی میتواند در عملکردهای زنان اثر زیادی داشته باشد
اکنون با گذشت دو سال از سلطه مجدد طالبان و فراز و فرودهای زیاد در میان گروههای زنان و نیز تنگتر شدن حلقه محاصره زنان از سوی طالبان، صفها تقریبا مشخص شده است. یک گروه زنانیاند که در داخل افغانستان در قالب گروههای کوچک با نامهای گوناگون در کار سازماندهی مبارزه علیه زدوده شدن حقوق و آزادیهای زنان و حذف کامل آنان از اجتماعاند و گروه دیگر، زنانیاند که با استفاده از شبکههای ارتباطی و تجربههای پیشین در بیرون از کشور، برای همراه شدن با افکار کشورهای قدرتمند و دخیل در مسائل افغانستان میکوشند تا از این آب گلآلود ماهی بگیرند.
زهرا موسوی، روزنامهنگار و نویسنده، در مصاحبه با ایندیپندنت فارسی ضمن تایید این نکته گفت: «به لحاظ منافع، مصالح، و الویتهای مجزا بین طیف متفاوت زنان، بدیهی است که این دو اردوگاه متفاوت و حتی متناقض از همدیگر در میان زنان شکل بگیرد.» او تاکید کرد که در چنین وضعی، بر اساس «حق تقدم تفسیر» باید اولویت به روایت زنانی داده شود که همه مصالح و منافعشان، یا در واقع بود و نبودشان، در گرو به رسمیت شناخته شدن یا نشدن طالبان است.
البته، این بدان معنا نیست که هیچ زنی در بیرون از افغانستان با زنان مبارز در داخل همراه نیست، بلکه هنوز گروههایی از زنان افغانستان در کشورهای غربی حضور دارند که میکوشند صدای زنان داخل افغانستان را بازتاب دهند. اما بیشتر این زنان از فضاهای کوچکتری برخوردارند و کمتر دستشان به میزهای گفتوگو و تصمیمگیری دولتهای غربی میرسد.
آیا ظرفیت ایجاد یک جنبش قوی زنان در داخل افغانستان وجود دارد؟
گروههای زنانی که از دو سال پیش در داخل افغانستان با طالبان مبارزه کردهاند، زنانیاند با پیشینهها و تجربههای متفاوت. از پزشک و معلم و پلیس گرفته تا فعال مدنی، هنرمند، دانشجو و حتی زنانی با تحصیلات اندک و مشغول خانهداری. این زنان هر کدام بهعلت فشار و سرکوبی که پس از به قدرت رسیدن طالبان و شیوع افراطگری دینی و فرود آمدن شلاق زنستیزی و استبداد جنسیتی بر سر خودشان و فرزندانشان احساس کردهاند، راه مبارزه را در پیش گرفتهاند.
بیشتر این زنان در ۲۰ سال گذشته به شکلهای گوناگون با تبعیض و انکار و سرکوب مبارزه کردهاند تا به جایی رسیدهاند که حق تحصیل و کار و حضور در اجتماع را با تمام پیامدهایی که برایشان داشته است به دست آورند. به همین دلیل، این زنان در این مدت بیست سال، که بیشترش صرف مبارزه برای شناساندن خود به جامعه شده است، فرصت کافی برای تقویت دانش و افزایش تواناییها و بهبود مهارتهایشان نداشتهاند. به این ترتیب، مبارزهای که اکنون در میدان عمل با طالبان میکنند، هنوز شکل و ساختار یک جنبش منسجم با خط فکری قوی و واحد به خود نگرفته است.
زهرا موسوی ضمن اشاره به این نکته گفت که مقایسه زنان افغانستان در شرایط کنونی با زنان کشورهای مدرنتر در جهان یا توسعهیافتهتر در منطقه، مقایسه درستی نیست، «زیرا افغانستان در حال حاضر توسعه نیافتهترین، پیچیدهترین، قبیلهایترین، و وابستهترین نظام سیاسی، اجتماعی، معیشتی، و فرهنگی دنیا را دارد.»
در دو سال گذشته، عملکردهای بدون ترس و واهمه و شجاعانه زنان علیه طالبان در داخل افغانستان از یک سو، و کمتجربگی زنان در محافظت از امنیت تشکلهایشان از سوی دیگر، سبب شده است که مبارزات اینچنینی علیه یک گروه بسیار افراطی و سرکوبگر، که در عین حال قدرت نظامی و سیاسی را نیز در دست دارد، قربانیان زیادی از زنان بگیرد. در این مدت، دهها زن به شکلهای مختلف بازداشت و شکنجه شدهاند و شماری نیز مرموزانه کشته شدهاند. تهدیدهای جانی و زیر فشار قراردادن اعضای خانواده و بستگان از موارد بسیار عادی و روزمره در مبارزه فعالان زن است.
به این دلیل است که کمیت زنان مبارز در دو سال گذشته افزایش محسوسی نداشته است که بتواند جنبشی بزرگ و منسجم، همچون جنبشهای زنان در کشورهای توسعهیافتهتر، به وجود بیاورد. اما مسئله این است که با وجود همه فشارها و انتقامجوییهای طالبان، گروههای شکلگرفته در دو سال گذشته هنوز فعالاند و شمار دیگری از زنان و دختران را نیز جذب کردهاند. این گروهها با انتشار ویدئوها، عکسها، و پیامهای اعتراضی، و هر از گاهی حتی اعتراض خیابانی، هنوز به مبارزه ادامه میدهند.
یکی دیگر از نشانههای موفقیت این گروهها باز کردن راه برای اعتراض و مبارزه در میان طیفهای دیگر زنان است. واکنشهای اعتراضی معلمان زن کودکستانها به بیکار شدن، به خیابان آمدن زنان خانهدار در هرات در اعتراض به غصب خانههایشان از سوی طالبان، تظاهرات مکرر زنان آرایشگر و مواردی دیگر از این دست را میتوان از نشانههای موفقیت گروههای اعتراضی زنان در داخل افغانستان دانست. با آغاز اعتراضهای این گروهها بود که زنان دیگر نیز جرئت اعتراض به فشارها و سرکوبهای طالبان یافتند.