نسلی از موزیسینهای بااستعداد که زیر نظر نگاه منضبط علینقی وزیری و بعدها روحالله خالقی و ابوالحسن صبا مشق موسیقی آموخته بودند، با گروهی از شاعران و ترانه سرایان تلاقی زمانی پیدا کردند و همه آنها در میانههای دهه سی، زیر نظر مدیری کم نظیر به نام داود پیرنیا، آثاری را تولید کردند که گفتمان تازهای را در فضای موسیقی ایران پدید آورد.
این سپهر موسیقایی تقریبا در دورهای دیگر تکرار نشد وهنوز که هنوز است، از سوی خوانندگان و آهنگسازان مختلف و به کرّات آثار آن دوران، بازخوانی میشود و محفل و مجلسی نیست که در آن این ترانهها زمزمه و خوانده نشود.
برخی از این ترانهها حسرتهای نسلی است که به دلیل انقلاب ایران ارتباط خود را با این گونه موسیقایی و ترانه برای سالیان سال از دست دادند اما این سالها که امکانات فضای مجازی گسترش یافت، آن آثار در قامتی دیگر خود را نشان دادهاند و نه تنها نسلهای گذشته که نسل تازه را نیز از این همه ذوق و هنر شگفت زده کردهاند.
بیژن ترقی ترانهسرا، شاعر و ناشر در زمره همین ترانهسرایان است که آثارش بارها و بارها بازخوانی میشوند. بهاری نیست که بگذرد و زمزمه دو ترانه معروفش از زبان و بیانهای مختلف شنیده نشود:
تا بهار دلنشین آمده سوی چمن (اثری از روحالله خالقی) و گل اومد بهار اومد (ساخته مجید وفادار) از جمله این آثار است که شادابی و طراوت بهاری را با صدای مخملین بنان و صدای آشنای پوران به گوشها مینشاند.
تولد در خانوادهای اهل فرهنگ و هنر
بیژن ترقی در همان دورانی متولد شد که فرهنگ و هنر ایران از فضای درباری و خاص فاصله گرفته و گام در حیطهای عمومیتر نهاده بود. او این بختیاری را داشت که پدرش ناشری نامآور بود و منزل و فروشگاه کتابشان(کتابفروشی خیام)، محل تردد و زیستبومی فرهنگی برای گروهی از زبدهترین شاعران و نویسندگان و اهالی موسیقی بود. صادق هدایت تا نیما یوشیج، شهریار، رهی معیری، جلال همایی و امیری فیروزکوهی به این مکان میآمدند و ترقی از خردسالی گوش و چشمش به چنین محیطی خو کرده بود.
ترقی در کتاب خاطراتش میگوید پنج ساله بود که شهریار که رفت و آمد زیادی به منزل آنها داشت و مدتی هم ساکن منزل آنها بود، برایش شعر سرود:
بیژنم تازه آمده به وجود
بیخبر از جهان بود و نبود
سن من پنج و کار من بازی
صبح تا شب شلنگ اندازی
مادرش نیز اهل شعر بود. در فیلمی که از زندگی ترقی موجود است روایت میکند: فرزند بزرگ خانواده بود و مادرش در پنج سالگی به او اشعار خیام را میآموخت.
آشنایی و دوستی ۵۰ ساله با پرویز یاحقی و خلق آثاری ماندگار
اگر عارف، شیدا و امیرجاهد و بهار را در زمره ترانهسرایان نامی دوره مشروطه بنامیم، رهی معیری به نسل بعد از اینان تعلق دارد، اما نسل بعد از «رهی» را ترانهسرایانی شکل دادند که نام ترانه را به عنوان گونهآی ویژه در ادب فارسی معاصر بنا گذاشتند. معینی کرمانشاهی، نواب صفا، تورج نگهبان، بیژن ترقی، سیمین بهبهانی و … از این نسل هستند که به دلیل آنکه با برنامه گلها نیز همکاری داشتند، سهمی مهم و تأثیر فراوانی بر فضای موسیقی ایرانی برجای نهادند.
بیژن ترقی چنانکه در خاطراتش هم یادآور شد، از طریق پرویز یاحقی به سمت موسیقی و ترانهسرایی کشیده شد و سال ۱۳۳۶ که یاحقی سرپرستی ارکستر شماره سه رادیو را بر عهده داشت به عنوان ترانه سرا به این مجموعه وبرنامه گلها پیوست.
حاصل نزدیک به ۶ دهه کار و تلاش این زوج هنری تولید و عرضه بیش از ۱۰۰ ترانه بود. ترانههایی که بسیاری از آنها در زمره ماندگارترین آثار تاریخ موسیقی معاصر ایرانند. ازدواج حمیرا( پروانه امیر افشاری) با پرویز یاحقی همکاری این سه را صورتی دیگر بخشید. حمیرا در گفت وگویی در مستند ساخته امیر صبوری از حضور شبانه روزی این دو تن در منزل یکدیگر سخن میگوید و البته تأثیر خود او به عنوان خواننده این آثار که به تولید بیش از ۳۰ ترانه خاطرهانگیز در این دوران انجامید.
در این میان سه اثر «محبت»،«صبرم عطا کن» و «پشیمانم» شهرتی جاودانی برای خواننده و آهنگساز و ترانهسرای کار فراهم آورد.
علاوه بر حمیرا، ترانههایی که او برای مرضیه سرود نیز جاودانی و اثرگذارند که «میزده شب» و « بیداد زمان» از جمله مهمترین آنهاست. یا اثری که در نغمه همایون برای مهستی سرود که به نظر میرسد نخستین کار مهستی است و در شروع کار او با آهنگی از یاحقی خوانده شد.
در سالهای اولیه برنامه گلها،ترقی سخت تحت تاثیر اشعار عارف قرار داشت و حتی روزی را به یاد میآورد که داود پیرنیا، که از علاقه ترقی به عارف خبر داشت، از او خواست شعر تصنیف «از خون جوانان وطن لاله دمیده» عارف را تغییر دهد. چرا که فضای ذهنی پیرنیا با واژههایی چون خون و مبارزه و ستیز و جنگ چندان همخوانی نداشت.
ترقی اما با استدلال از این شعر دفاع میکند و به پیرنیا پیشنهاد میدهد:« چرا از این شعر و بازخوانی آن برای روز مشروطه(۱۴ مرداد) و پاسداشت شهدای مشروطیت استفاده نمیکند؟» همین پیشنهاد سبب میشود تا اثر با تنظیمی تازه با صدای الهه تهیه و پخش شود.
همکاری ترانهسرا، آهنگساز و خواننده
در سنت موسیقایی ایران همکاری شاعر با آهنگساز و خواننده همهگاه آفرینشهای ماندگاری را سبب شده است. نمونه آن همکاریهای خالقی و بنان با رهی معیری و یا تجویدی با ترقی، یا نواب صفا و معینی کرمانشاهی است.
بیژن ترقی، چه در کتابی که خاطراتش را در آن منتشر ساخته است و چه در مستندی که از گفتههای او برجای مانده به این گونه همکاریها و همنشینیها اشارات دقیقی دارد و جالب این که ذوق و شوق و ایجاد انگیزه در آهنگساز عموما از طرف ترقی بود، این نکتهای است که فرهنگ شریف(نوازنده فقید و نامی تار) در زمره خصوصیات ویژه ترقی برمیشمرد. همین خصلت برونگرایانه و تشویقی، سبب شد که او و «همایون خرم» کاری یگانه را بسازند. به گفته ترقی چند مدتی بود که همایون خرم حوصله و دل و دماغی برای کار نداشت. یک روز به ذهنم خطور کرد که او را بردارم و ببرم به مکانی مصفا شاید از این وضعیت بیرون بیاید. همراه همایون خرم به دربند میروند و پس از کلی صحبت و حرف و حدیث، خرم نغمهای را زمزمه میکند و ترقی بندی می سراید. وقتی آنها به منزل میرسند بیش از نیمی از این ترانه ساخته و سروده شده بود و نتیجه نهایی شد ترانه خاطرهانگیز« اشک من هویدا شد» در مقام بیداد دستگاه همایون که با صدای جادویی مرضیه خوانده شد.
روایت دیگر این نوعدوستی را در دیدار ترقی با داریوش رفیعی میتوان دید
به گفته ترقی « چند ماهی بود که از داریوش رفیعی خبری نداشتم. روزی به سراعش رفتم و دیدم افسرده نشسته است. گفت: منی که هر روز ده ها نفر آرزوی دیدنم را داشتند اکنون سه ماه است که کسی سراغم را نمیگیرد. همان جا مضمونی در ذهن ترقی جان میگیرد.او رفیعی را به سبو(جام می)تشبیه میکند که زمانی پر از می و محفل آراء بود اما اکنون که خالی شده، کسی سراغی از او نمیگیرد و این ترانه را میسراید:
من آن صبوی بی میام که مست باده بودهام
به سینهها به جرعهای چه عقدهها گشودهام
مضمون پروری و روایتگری
از جمله ویژگیهای مهم ترانههای ترقی، خصلت روایی و داستانوارهای آنهاست. خود او در خاطراتش میگوید که این گونه سُرایش را وامدار حیدر رقابی( سراینده ترانه معروف مرا ببوس) است. اگرچه «مرا ببوس» ترانهای با مایههای سیاسیاست، اما ترقی با الهام از این فرم، مضمونپروری در ضمن ترانه سرایی را به فضایی عرفانی و عاشقانه میآورد. او در کتاب خاطراتش، وجه تسمیه برخی از این سرودهها را توضیح داده است که در نوع خود جالب توجه است. آشنایی او با ادبیات کهن نیز به او در برخی از این سرودهها کمک کرد. برای نمونه از روزی سخن گفت که به منزل حبیبالله بدیعی رفت و او را بسیار غمگین و پریشان دید. به گفته ترقی آن روزها بدیعی دل در گرو عشق دختری داشت و بیاعتنایی معشوق او را سخت افسرده و پریشان ساخته بود. در همان لحظه فردی تماسی میگیرد و بدیعی میگوید:«بیژن(ترقی) اینجاست و میخواهد چیزی بسراید که من روش آهنگ بزارم». ترقی حال بدیعی را به مجنون در کتاب لیلی و مجنون« نظامی» تشبیه میکند. در آن کتاب حکایتی است که پدر مجنون برای آنکه او درمان شود، توصیه میکند به زیارت کعبه برود وآنجا از خدا بخواهد که عشقش را نسبت به لیلی بکاهد و او را از این غصه و درد و رنج خلاصی دهد، مجنون به کعبه میرود اما به جای آنکه به توصیه پدر عمل کند، از خدا میخواهد شعله عشق لیلی را در او بیشتر و بیشتر کند. ترقی این داستان را دستمایه ترانهی میکند که با موسیقی خوب و شنیدنی بدیعی و صدای زیبای الهه به اثری ماندگار تبدیل میشود.
«چو مجنون گیرم از عاشقان نشانه کعبه،
دل بشکسته را می برم به خانه کعبه»
همین نوع روایتگری را در کارهای دیگرش چون بیداد زمانه (حکایت افتادن برگی از درخت در فصل پاییز)، یا میزده( داستان عشق شورانگیز خود ترقی)( مرضیه) و یا « آتش کاروان»(دلکش) میتوان دید.
بهرهگیری از زبان محاوره
از جمله ابتکارات ترقی بهرهگیری از زبان محاوره برای بیان مقاصد شعریاش بود. ترقی نخستین ترانهسرا و شاعری است که گفتار محاورهآی را وارد فضای موسیقی جدی هنری کرد. ترانه « گل اومد بهار اومد» با صدای پوران که ترقی بدون شکستن وزن کار به جای استفاده از افعال اصلی از فعل محاورهآی برای انتقال بیان موسیقایی اثر بهره برد. فعلهای «اومد» به جای«آمد»، میریم(میرویم) و… این ابتکار به رغم آنکه بسیار خوب و خوش در این ترانه نشستهاست، اما از سوی ترقی ادامه نیافت.
ترقی پس از انقلاب، از همکاری با شجریان تا سرایش «ایران جوان»
ترقی در بیست سال نخست بعد از انقلاب تقریبا فعالیتی نداشت، چرا که اجازه فعالیت به او نمیدادند و اصولا هر موزیسین و ترانه سرایی که قبل از انقلاب فعال بود، عملا راهی برای فعالیت نداشت. اما با روی کار آمدن دولت خاتمی ورق تا حدودی برگشت. ترقی همراه با ارکستر ملی ایران که تقریباً بازسازی شکوهمندی از همان اجراهای ارکستر گلها با رهبری فرهاد فخرالدینی بود، بهعنوان ترانه سرا و علی تجویدی به عنوان آهنگساز همکاریهایی را با یکدیگر آغاز کردند که ترانه «مرغ حق»(در نغمه همایون) از جمله کارهای ماندگار این دوره بود. این ترانه با صدای محمدرضا شجریان در آغاز به کار ارکستر ملی در تالار وحدت در سال ۷۷ اجرا شد. قرار بود هر ساله از سوی این دو تن( تجویدی و ترقی) ترانهای ساخته و سپس آقای شجریان آن را بخواند، اما اختلافات بر سر چگونگی انتشار آثار، سبب شد تا شجریان همکاری با ارکستر ملی را قطع کند.
پیش از آن البته ترقی ترانه «بازآمدم» را در آواز شور برای معین ساخته بود( سال ۱۳۶۹).
بعد از مرگ پرویز یاحقی و به یاد همکاریهای ۶۰ ساله نیز ترانهای سرود که سالار عقیلی آن را خواند.
ترقی در دهه پایانی عمرش دست به انتشار و تالیف دو کتاب زد که اولی« آتش کاروان» و دومی« از پشت دیوار خاطرهها» منتشر شد. گفته می شد که کتاب «پنجرهای به باغ گل» نیز بخش دیگری از خاطرات آقای ترقی بود که قرار بود منتشر شود، اما هنوز خبری از انتشار آن نیست.
ترقی چند سالی مانده به مرگش یکی از معروفترین سرودههایش را ساخت. سرود «ایران جوان» به آهنگسازی سیاوش بیضایی که با رهبری پیمان سلطانی از سوی ارکستر ملل و با خوانندگی سالار عقیلی اجرا شد. اثری که برداشتی از ملودی لومر فرانسوی و به عنوان نخستین سرود ملی ایران ثبت شده بود.
آخرین فعالیتهای ترقی به ساخت چند ترانه باز میگردد که برای علیرضا فریدون پور(خواننده جوان) ساخت که از جمله آنها ترانه « یک نگه کرد و گذشت» با آهنگسازی علی تجویدی بود.
بیژن ترقی پس از آنکه در سالهای پایانی سکته کرد و عملا از کار افتاده شد. روز ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸ درگذشت.