هنگامی که یحیی سنوار، عملیات موسوم به «طوفانالاقصی» را در تاریخ هفتم اکتبر ۲۰۲۳ علیه اسرائیل طراحی و آغاز کرد، هدفش این بود که به یک دولت-ملت قدرتمند ضربهای قاطع وارد کند. او در این کار موفق شد اما حکومتی که در حملهاش بیشترین آسیب را دید، نه اسرائیل بلکه جمهوری اسلامی ایران، حامی اصلی او، بود.
یکی از اشتباهات مداوم در تفکر پیشرو این است که باور کنیم جنگها پیامدهای سیاسی معناداری به همراه ندارند. کما اینکه رخدادهای ۱۵ ماه گذشته در خاورمیانه نیز خلاف این اندیشه را نشان داد. طی این مدت، اسرائیل با وجود ضربه شدیدی که از حمله هفتم اکتبر متحمل شد، حماس را نابود کرد و و تهدیدی را که این گروه بهعنوان یک نیروی نظامی سازمانیافته ایجاد کرده بود، از بین برد.
چالشی که اسرائیل اکنون در غزه با آن مواجه است، چالشی انسانی و اداری است، نه بحرانی امنیتی. از طرفی اسرائیل حزبالله را نیز در هم شکست و این گروه پس از آنکه هم هزاران تن از نیروهایش و هم بخش زیادی از مدیران رده میانی و رهبر ارشدش را از دست داد، مجبور به پذیرش آتشبس شد.
در همین حال، جنگ بیرحمانه اما ناموفق ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه، برای تصرف اوکراین، هم دیگر اهداف راهبردی او را تضعیف کرد و توانایی تاثیرگذاری بر سایر رویدادها از جمله در سوریه را از دست داد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
تمام این تحولات زمینهساز رویدادهای قابلتوجه دو هفته گذشته شد. زمانی که هیئت تحریر الشام (HTS)، یک گروه شبهنظامی سنیگرای افراطی، پیشگام تصرف شهرهای تصرف حلب، حمص، حما و دمشق شد و سرنگونی و فروپاشی رژیم بشار اسد در سوریه را رقم زد، نه تهران و نه مسکو نتوانستند برای جلوگیری از آن کاری کنند.
بزرگترین بازنده در این ماجرا پس از اسد، خانواده، نزدیکانش و احتمالا فرقه علوی سوریه، جمهوری اسلامی ایران است. دههها تلاش برای ایجاد گروههای نیابتی در سراسر خاورمیانهــ بهویژه اما نه منحصرا علیه اسرائیلــ فروپاشیده است.
به گزارش آسوشیتدپرس، حماس هرگز کاملا در اختیار تهران نبود اما از جمهوری اسلامی تسلیحات و آموزش دریافت میکرد و با حزبالله، نیرویی بسیار قویتر و نزدیکتر به ایران، هماهنگ بود.
حزبالله از سال ۲۰۱۲ به بعد کمک کرد تا جریان نبرد علیه حکومت اسد، معکوس و نفع او شود. این گروه بین پنج تا ۱۰ هزار نیروی نظامی در سوریه داشت، اما آنها تنها نبودند؛ جمهوری اسلامی هم هزاران تن را در قالب دهها گروه شبهنظامی، از جمله حزبالله سوریه و گروههای مختلف شیعه از عراق، افغانستان و پاکستان، سازماندهی و آموزش داده بود که اکنون همه آنها در حال فرارند.
ایران از این لحاظ که مردم آن تاریخی طولانی و فرهنگ غنی مشترکی دارند، کشوری قدرتمند است اما نیروی نظامی جمهوری اسلامی نسبتا ضعیف است. حکومت ایران در جنگهای نیابتی سرمایهگذاری زیادی کرد و در این زمینه، بهویژه در عراق علیه ایالات متحده، موفقیتهای قابلتوجهی هم به دست آورد، اما با شکستهای حماس و حزبالله و فروپاشی رژیم اسد، خسارتهای جبرانناپذیری متحمل شده است؛ چرا که دیگر به لبنان دسترسی زمینی ندارد، منظمترین، مجهزترین و موثرترین نیروهای نیابتی خود را از دست داده و در دو تلاش برای حمله مستقیم به اسرائیل شکست خورده و در عین حال، طی یک حمله تلافیجویانه، سامانههای اصلی دفاع هوایی خود را نیز از دست داده است.
روسیه نیز یک شکست بزرگ متحمل شده است. برای ساخت تاسیسات این کشور در بندر طرطوس و پایگاه هوایی حمیمیم دههها زمان صرف شد، اما اکنون تصور اینکه روسیه بتواند از آنها برای ادامه عملیات استفاده کرد، دشوار به نظر میرسد.
این کشور تلاش کرد تا از این طریق به بندر طبرق در لیبی دسترسی دریایی ایجاد کند، اما هنوز نتوانسته است زیرساختهایی را که در سوریه داشت، آنجا هم توسعه دهد. روسیه نیز مانند جمهوری اسلامی ایران، از فروپاشی متحدش یعنی سوریه تحقیر شده و اکنون با خصومت دائمی مردم سوریه روبرو است؛ مردمی که در سرکوب آنها با اسد همکاری کرد و در آن سرکوب، خشونتی را به کار برد که بعدها در اوکراین هم بروز کرد.
در این میان، اگر برندهای هم وجود داشته باشد، آن ترکیه است که از هیئت تحریر الشام (HTS) حمایت کرد؛ هرچند آن را کاملا تحت کنترل ندارد. ارتش ملی سوریه که بهنوعی نیروی نیابتی ترکیه محسوب میشود، طی سالهای گذشته بیشتر وقتش را برای حمله به شبهنظامیان کرد در شرق سوریه صرف کرده است تا مبارزه با اسد.
با این حال گروههای مختلف در سوریه، از جمله هیئت تحریر الشام، میدانند که ترکیه قدرت خارجی مسلط خواهد بود. پیروزی تحریر الشام نهتنها فرصتی برای ترکیه است تا سه میلیون پناهنجوی سوری را از کمپهای ترکیه به کشورشان بازگرداند، بلکه نفوذ ترکیه را در راستای مرزهای عثمانی جدید هم گسترش میدهد.
جالب خواهد بود که ببینیم آیا ترکیه از این پیروزی برای حمله به نیروهای کرد در سوریه و عراق استفاده خواهد کرد یا تلاش میکند نفوذش را در لیبی، جایی که از دولت رسمی آن حمایت میکند، تقویت کند. ترکیه در لیبی نیز با روسیهای مواجه است که خود را بیش از حد درگیر کرده و از خلیفه حفتر، فرمانده جنگطلب شورشی، حمایت میکند.
اسرائیل نیز هرچند هم از حضور افراطگرایان در مرزهایش و هم از ترکیه تحت رهبری رجب طیب اردوغان نگران است، میتواند از انزوای حزبالله و اخراج روسیه از شام خوشحال باشد.
اسرائیل برای این ایده که جناحهای رقیب در سوریه بیشتر بر یکدیگر و مشکلات داخلی کشورشان تمرکز خواهند کرد و برای حمله به کشوری که ثابت کرد از آنچه در ۸ اکتبر به نظر میرسید، بسیار قویتر و مقاومتر است، دلایل خوبی دارد. اسرائیل در ایجاد روابط با گروههای قومی و مذهبی مختلف در سوریه و لبنان هم سابقه طولانی دارد؛ کشورهایی که عملا دیگر به عنوان دولتهای مستقل وجود ندارند.
اما برای ایالات متحده، بیشتر تحولات این درام بیربط بود. متحدان کرد این کشور در شرق سوریه که کمتر از هزار نفر از نیروهای ویژه ایالات متحده از آنها پشتیبانی میکردند، اگرچه در مهار باقیماندههای داعش همچنان نقش پررنگی دارند، در این جنگ نقش کوچکی ایفا کردند.
تمام این تحولات شرایط سیاسی شگفتانگیز و در عین حال بسیار پیچیدهای به وجود آورده است. اما حتی با اینکه ابر جنگ بر شهرهای ویرانشده سوریه سایه انداخته، برخی چیزها روشن است.
اولین نکته اینکه رژیمهای دیکتاتوری که بهشدت نامحبوباند، معمولا بسیار شکنندهتر از آن چیزیاند که به نظر میرسند. تعداد کمی سقوط ناگهانی رژیم اسد را پیشبینی میکردند. اکنون دیگر کشورهای دیکتاتوری، از جمله جمهوری اسلامی ایران، ممکن است در برخورد با قدرتهای خارجی انعطافپذیرتر شوند، هرچند احتمالا در برخورد با مردم داخل کشور مضطربتر خواهند شوند.
شگفتی فراگیر جنگ درسی است که هر چند سال یکبار آموخته و دوباره آموخته میشود: اینکه اهمیت مسائل ناملموس مانند سازماندهی، برنامهریزی، اراده برای جنگ و رهبری هم باید در ارزیابیها در نظر گرفته شود. به عنوان مثال، اگر کسی آخرین گزارش «توازن نظامی» موسسه بینالمللی مطالعات راهبردی در مورد سوریه را مطالعه میکرد، احتمالا حدس نمیزد که یک گروه شبهنظامی با ۱۰ هزار عضو بتواند ارتشی ۱۳۰ هزار نفره را که هزاران نیروی کمکی از حزبالله و دیگر گروههای شبهنظامی و همچنین چهار هزار سرباز روسی از آن پشتیبانی میکردند، سرنگون کند؛ اما این دقیقا همان اتفاقی است که رخ داد.
اگرچه جنگها ممکن است یک مجموعه از مشکلات یا شرایط راهبردی را از بین ببرند، معمولا مجموعهای جدید از مشکلات به وجود میآورند. در این مورد، جمهوری اسلامی ایران چندین ابزار قدرت کلیدی خود را از دست داد، اما برخی دیگر همچنان باقی ماندهاند.
پس از تحمل یکسری شکستهای سنگین، رژیم ایران احتمالا بسیار ترسیده و این ممکن است باعث شود به دنبال سازش با ایالات متحده باشد که البته نشانههایی هم از این امر وجود دارد. با این حال، قرار گرفتن در معرض خطرات راهبردی و آسیبپذیری برای دستیابی به تسلیحات هستهای هم انگیزهای قوی ایجاد میکند.
در نهایت، ایالات متحده هم در تلاش برای رسیدن به آرزوی دیرینه خود یعنی ترک خاورمیانهــ که از زمان دولت اوباما آغاز شدــ دوباره شکست خورده است. درخواستهای دولت بایدن برای آتشبس در سوریه بینتیجه و بیاثر بود. این ناکامی، وقتی در کنار پیشبینی نشدن فروپاشی متحدان افغان آمریکا در سال ۲۰۲۱ و ناتوانی در ارائه تسلیحات کافی برای جلوگیری از شکست کییف در اوکراین قرار میگیرد، نشان میدهد که وقتی تفکر راهبردی جایش را نیتهای خوب و آروزهای بیپایه میدهد، چه پیامدهایی خواهد داشت.
روز شنبه، ترامپ هم در مورد این رویدادها چنین نظر داد و نوشت: «سوریه یک آشوب است، اما دوست ما نیست و ایالات متحده نباید هیچ دخالتی در آن داشته باشد. این جنگ ما نیست. بگذارید خودش پیش برود. درگیر نشوید!»
در حالی که این درخواست برای خودداری از دخالت در سوریه، هم به نوعی نادیده گرفتن حضور نظامی ایالات متحده در آنجا است و هم سوالاتی مانند این را که ایالات متحده با متحدان کرد خود و هزاران زندانی داعشی چه خواهد کرد، بیپاسخ میگذارد.
از طرفی دولت جدید با مشکل بزرگتری هم روبرو است: اگر ایران تصمیم بگیرد که بهسرعت به دنبال ساخت تسلیحات هستهای برود، ترامپ باید تصمیم بگیرد که آیا برای متوقف کردن این حرکت باید بمبافکنهای سنگین را به منطقه فرا بخواند تا آن را متوقف کند؟ آن هم در حالی که این اقدام میتواند به گسترش گسترده تسلیحات هستهای فراتر از خلیج فارس منجر شود؛ تصمیمی که ممکن است خیلی زودتر از آنچه تصور میکند، مجبور شود اتخاذ کند.