رواج صنایع ماشینی و کارخانههای بزرگ تولیدی اغلب تهدیدی برای کسبوکارهای کوچک و مشاغل خانگی و صنایعدستی محلی به شمار میآید، اما در یک نمونه ایرانی، کارخانه نساجی مازندران تولید دست بافتهای خانگی را رونق داد.
چادرشببافی در دامنه البرز شرقی و مرکزی تا سالیان زیادی بر پایه الیاف جانوری چون کرک و ابریشم بود. با کشت پنبه و گسترش صنایع ریسندگی، وفور پنبه بهعنوان یک ماده اولیه ارزانقیمت، باعث شد چادرشبهای تولیدشده با رنگبندی بیشتر و دامنه مصرف وسیعتر و قیمت ارزانتر در دسترس مصرفکنندگان قرار گیرد؛ درحالیکه درگذشته تهیه الیاف ابریشم یا کرک مرغوب مناسب پارچهبافی برای بسیاری از بافندگان مقدور نبود و آنها تنها دستمزد بافندگی در کارگاههای متعلق به دیگران را دریافت میکردند. فراوانی نخهای پنبهای به علت فروش سربار تولید کارخانه ریسندگی، باعث شد تا زنان بیشتری بتوانند از عهده خرید مواد اولیه برآیند و محصولات تولیدی خود را برای فروش در بازارهای محلی عرضه کنند.
این روزها از نام بلندآوازه کارخانه نساجی مازندران، تنها تابلو کهنهای بر دیواری فرسوده باقیمانده است. با این که بزرگترین کارخانه نساجی منطقه خاورمیانه بود و صدها کارگر از استانهای مختلف به امید زندگی بهتر برای استخدام پشت درش صف میکشیدند، اما این روزها به حالی افتاده است که هر از چند گاهی تکههای بازمانده ماشینآلات فرسودهاش را برای پرداخت حقوق عقبافتاده کارگرانش میفروشند و سالنهای متروکه بزرگترین بنگاه تولیدی ایران، در حال حاضر تبدیل به انبار خودروسازی سایپا شده است. اما دلیل این زوال بزرگ، کیفیت پایین کالای ایرانی نبود، بلکه بیتدبیری مدیرانی بود که با چندین خطای راهبردی، ضربه بزرگی به اقتصاد دو استان مازندران و گلستان زدند.
زمانی که بخش شرقی مازندران در سال ۱۳۷۶ در تقسیمات کشوری با نام «استان گلستان» از آن استان جدا شد، در ورودیهای آن تابلوهای بزرگی نصب شد که مقدم مسافران را به سرزمین طلای سفید (پنبه) خوشآمد میگفت.
بذر پنبه در زمان میرزا تقیخان امیرکبیر وارد ايران شد و کشت آن در زمینهای نیمه شور نزدیک به دریا در شمال ایران رواج يافت. اولین کارخانههای پنبهپاککنی ايران نیز در مازندران تأسیس شد و یک نمونه از آنها هنوز در بندر گز دایر است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
رواج صنعت نساجی و کشت پنبه در این استانها باعث بروز تغییرات بسیاری در سبک زندگی مردم این مناطق شد و اقتصاد مبتنی بر کشاورزی بومی را تغییر داد.
زنجیره مشاغل متصل به کشت پنبه، شامل کارخانههای پنبهپاککنی، روغنکشی، ریسندگی، بافندگی، رنگرزی و باربری، باعث شد که کسبوکارهای کوچک نیز از این منفعت بزرگ بهرهمند شوند.
تا سالها، کارخانههای نساجی قائمشهر و مازندران قلب تپنده صدها صنعت خرد و کلان بودند؛ تا زمانی که اولین زمزمههای طرح خودکفایی گندم بلند شد.
در بالاترین ارقام، استان گلستان با حدود دویست هزار هکتار اراضی زیر کشت پنبه، مواد اولیه سه کارخانه اصلی نساجی مازندران و چندین کارخانه دانههای روغنی را تولید میکرد. این رقم در دو سال قبل به هفده هزار هکتار رسید.
با تأکید بر کشت گندم بهعنوان کالای استراتژیکی که باید حتماً در داخل ایران تولید شود، استان گلستان با منابع آبی و خاکی مساعد، یکی از مناطق موردنظر برای کشت انبوه و مکانیزه گندم انتخاب شد.
در سال زراعی ۸۵-۸۶، سهم استان گلستان در تولید گندم چنان چشمگیر نبود، اما به همراه استان خراسان، نیمی از محصول پنبه ایران را تولید میکرد وپانزده هزار هکتار از صد و بیست و پنج هزار هکتار اراضی زیر کشت پنبه، در این استان بود. این رقم در سال زراعی ۹۳-۹۴ به ده هزار هکتار و در سال ۹۶ به زیر پنج هزار هکتار رسید.
سیاستهای دولت برای تضمین خرید یا پیشخرید محصول گندم، وامهای کمبهره و اجرای طرح مکانیزه پروسه کاشت، داشت و برداشت که به نسبت مراقبت از پنبهزار آسانتر و کمهزینهتر بود، باعث شد که کشاورزان هرسال رغبت کمتری به کاشت پنبه داشته باشند و از سوی دیگر، با آزاد شدن واردات پنبه و کاهش قیمت خرید، این محصول دیگر منفعت اقتصادی چندانی برای کشاورزان نداشت.
در پایان، این پروژه عظیم مدیریت دولتی نیز همچون بسیاری از پروژههای مشابه آن، شکست خورد. جشنهای خودکفایی گندم، به قیمت از دست رفتن هزار شغل پایدار، بر هم خوردن تعادل زیستی، بیکاری کارگران کارخانهها و کارگران مزارع و تخریب گسترده زیستمحیطی و هدر رفتن منابع آب شیرین، برگزار شد.
فروشگاههای نساجی مازندران در شهرهای مختلف ایران یکی یکی تعطیل شدند و املاک آن برای پرداخت بدهیها فروخته شد. مجهزترین دستگاههای بافندگی کشور، در مزایدهها بهعنوان اموال اسقاطی، کیلویی با قیمت فلز مصرفشده در دستگاه فروخته شد، اما هنوز بخش بزرگی از کارگران به حقوق معوقه خود نرسیدهاند.
داستان پایان غمانگیز یکی از بزرگترین کارخانههای نساجی ایران به همینجا ختم نمیشود. تقریباً تمامی صنایع وابسته به آن نیز از بین رفت یا بخش زیادی از آن نابود شد.
از ۳۷ کارخانه پنبهپاککنی استان گلستان، تنها سه تا باقیمانده و به این معناست که کسبوکارهای کوچک خانگی بافت پارچههای سنتی، دیگر دسترسی آسان و ارزان به نخ پنبهای نخواهند داشت.
در حال حاضر، با گرانی و کمیابی الیاف ابریشم و پشم و نایاب شدن نخ پنبهای مناسب بافت پارچه، بافندگان چارهای جز استفاده از الیاف نامرغوب مصنوعی ندارند. صنعت دستبافتهای سنتی با بحران نبود مواد اولیه مناسب روبهرو است و اگر در چند سال آینده، کاشت پنبه، کارخانههای نساجی، و صنایع وابسته به آن احیا نشود، از کارگاههای خانگی تولید پارچه و چادرشب در استان گلستان هم جز چند نمونه برای نمایش در موزه مردمشناسی گرگان، چیزی بر جای نخواهد ماند.