در گوشهای از خانه پدری چندی پیش بدن بیسر رومینا اشرفی که در خواب با داس سرش توسط پدرش از تن جدا شده است دوباره نام کیانوش عیاری را بر سر زبانها انداخت. عیاری کارگردانی است که به جرم سیاهنمایی ۱۰ سال است فیلمش «خانه پدری» که درباره قتل ناموسی است توقیف شده است و در بازیها و کش و قوسهای سیاسی چند روزی بر سر در سینماها مینشیند و باز پایین کشیده میشود. داستان یک خطی فیلم عیاری درباره دختری به نام ملوک (نگاه خاقانی) است که در ۱۳۰۸ اوایل دوران رضاشاه و زمانی که هنوز جامعه در حال گذار از عصر قاجار به دوران جدید بود، اتفاق میافتد.
چیزی که نام عیاری را دوباره پیش کشید این بود که به عیاری گفته بودند دلیل مجوز پخش ندادن به «خانه پدری» سیاهنمایی ست و حالا که خبرنگار ایسنا با او تماس میگیرد و او میگوید: «این اتفاقها در ایران رخ نمیدهد. من این شایعات را باور نمیکنم.» این جمله کنایی و طعنهآمیز او سریعا تیتر خبری رسانههای زیادی میشود و چون توفان داخل و خارج ایران را در مینوردد.
اکنون همه مشتاق شدهاند که بدانند مگر «خانه پدری» چه چیزی را روایت میکند؟ خانه پدری روایت خانوادهای در تهران است که پدر خانواده با نام کلبحسن (مهران رجبی) دستور مرگ ملوک را صادر میکند و ملوک به دست برادرش محتشم (ناصر و مهدی هاشمی) به قتل میرسد و در زیرزمین خانه پدری دفن میشود و راز این جنایت را تنها مردان میدانند و بس و زنان خانواده طی چند نسل به تصویر کشیده میشوند و در نهایت به نسل جوان میرسد که ناصر (شهاب حسینی) آن را نمایندگی میکند. ناصر از اتفاق شومی که افتاده است، ناراحت است اما میخواهد استخوانهای عمه پدری را جابهجا کند تا راز خانه پس از بازسازی کشف نشود. جالب است که ماله دست میگیرد و بر قبر عمه خود ماله میکشد. کاری که در واقع تبدیل شده است به نقش اصلی اصلاحطلبها در این سالها و طرفه این که هر چند سرمایهگذار و سفارشدهنده فیلم واحد پیشگیری از جرایم نیروی انتظامی است و فیلم در ۱۳۸۸ سفارش داده شده و در ۱۳۸۹ ساخته شده است. یعنی در دوران محمود احمدینژاد و میتوانست بیانیهای علیه اصلاحطلبها باشد. اما اتفاقا کسانی جلوی آن را گرفتند که از جناح مقابل بودند و روزنامه کیهان و چماقدارهای حرفهای حوزه سینما کار پایین کشیدن فیلم را به عهده داشتند و البته اصلاحطلبهای باقیمانده در قدرت هم عمدتا سکوت کردند و حرفی نزدند یا همانطور که از آنها انتظار میرود در جلوت چیزی گفتند و در خلوت چیز دیگر.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در همان سالی که «خانه پدری» متهم به سیاهنمایی شد و از اکران باز ماند یعنی ۱۳۸۹ در «سایت تحلیلی خبری عصر ایران» مقالهای به نام «جزئیاتی درباره قتلهای ناموسی در ایران» منتشر شد در آن مینویسد: «فقط در سال ۱۳۸۸ و در شهر اهواز، ۱۵ زن قربانی قتل ناموسی شدند که معادل ۲۴.۵ درصد از کل قتلهای سال ۸۸ شهر اهواز است که البته این آمار نسبت به سال ۸۴ که میزان قتلهای ناموسی در اهواز ۳۵ درصد بوده، کاهش داشته است.» تنها در یک شهر ۱۵ زن قربانی قتل ناموسی شدهاند و در همین مقاله باز قید شده است: «مقالات دانشگاهی و پایاننامههایی که به بررسی این موضوع پرداختند، هم از آمار بین ۳۷۵ تا ۴۵۰ مورد قتل ناموسی سالانه خبر میدهند» اگر همین دو عدد ۱۵ و ۳۷۵ را ملاک بگیریم معلوم میشود خانه سیاه است و اساسا نیازی به سیاهنمایی نیست. تنها کافی است با مالهکشی نخواهیم سفیدنمایی کنیم و روی این واقعیت تلخ که سالانه حدود ۴۰۰ زن در نزاع ناموسی کشته میشوند سرپوش بگذاریم. تازه این تنها مربوط به قتلهای ناموسی است. اگر خودکشیها و خودسوزیهای ناموسی را هم اضافه کنیم آمار موجود سر به جهنم میزند. اما دستِکم یک فیلم دیگر است که باید از آن یاد کنیم: عروس آتش.
بیش از ۱۰ سال پیش از «خانه پدری» در ۱۳۷۸، فیلم دیگری ساخته شد به نام «عروس آتش» (خسرو سینایی) هرچند عروس آتش فیلم بدی نبود و حمید فرخنژاد را هم به سینمای ایران معرفی کرد نکته جالب اینجا است که بر خلاف «خانه پدری» بسیار هم مورد استقبال قرار گرفت. فرخنژاد هم برنده بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد هم به همراه خسرو سینایی سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را از آن خود کرد. ضمنا مورد استقبال بینندگان جشنواره هم قرار گرفت. حتی خانم هایده صفییاری تدوینگر «عروس آتش» هم نامزد سیمرغ بلورین شد. داستان «عروس آتش» هم در مورد قتل و خودکشی ناموسی بود.
احلام (غزل صارمی)، دختر عربی است که از کودکی زادگاهش را ترک کرده و به اهواز آمده، اکنون سال آخر پزشکی را در دانشگاه سپری میکند. او که به حکم قوانین عشیرهاش باید به همسری پسر عمویش فـَرحان (حمید فرخنژاد) درآید در حالی که فرحان هیچ اشتراکی با او ندارد. اما طبق سنتهای عشیرهای باید با او ازدواج کند که سرانجام ازدواج میکند. شب عروسی خالهاش (سلیمه رنگزن) فرحان را با چاقو میکشد و احلام هم خودسوزی میکند و میشود عروس آتش.
از نظر مضمون هر دو فیلم تلخ و سیاه هستند. اما یکی بر صدر مینشیند و دیگری در ذیل هم جایاش نیست. نکته در چیست جز در این است که «عروس آتش» در مورد عشیرهها صحبت میکند، اما «خانه پدری» در مورد خانه پدری حرف میزند؛ نه در گوشه و کناری از ایران؛ در تهران، مرکز ایران. این چیزی است که قابل تحمل نیست. زیرا تمام جنایت و گورهای دسته جمعی را شامل میشود، نه فقط یک نوع قتل آن هم قتل ناموسی.
«خانه پدری» خانه شاد و جذابی است که روی استخوانهای قتلی تاریخی بنا شده است. روی «جنایت» جنایت که میگوییم یاد قتلهای دهه شصت بهویژه خاوران و تمام خاورانهای ایران میافتیم. یاد ۱۳۶۷ که دهها زن و مرد ایرانی به جوخههای اعدام سپرده شدند.
«خانه پدری» خانه رومینا اشرفی است. خانه دخترانی که با هزاران آرزو یا زیر چنگ پدر میمیرند یا زیر دست شوهر یا برادر یا نامزد یا هر ناموسپرست دیگری. چیزی که ایران را دچار بنبست کرده است، همین ناموسپرستی و احکام شریعه است که باید برچیده شود و برچیده نمیشود، مگر آن که جامعه سکولار گردد «نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر.»