شهبانو فرح پهلوی اولین و آخرین ملکه ایرانی تا این زمان است که فعالانه در اجتماع بهعنوان همسر شاه، مادر ولیعهد و نایبالسلطنه ایران حضور داشت. پیش از او فوزیه و ثریا، اگرچه عنوان رسمی ملکه ایران را داشتند، مانند او درگیر مراسم رسمی بزرگی چون جشنهای دو هزار و پانصد ساله نبودند. همراهی کردن شاه در ضیافتهای سیاسی و رسمی باعث شد تا دربار ایران که همیشه وجههای مردانه داشت با چالش جدیدی روبهرو شود: تهیه لباسهای فاخر زنانه.
این لباسها را نمیشد در هیچ «بوتیک اروپایی» پیدا کرد. در ابتدای امر لباسهای ملکه از بهترین مزونهای اروپایی میآمد، مانند لباس عروسی که ایو سن لوران در مزون دیور طراحی کرد. این لباس از پارچه ابریشم گاباردین بود و روی آن طرحهایی با نقره و کریستال کار شد. اما نشانهای از مُلک ایران نداشت. مشخص نیست اولین بار چه کسی به تقلای تهیه لباسهای فاخر برای ملکه جوان افتاد، اما آشنایی خود او با هنر و پیشزمینه تحصیلی او در این امر بسیار پیشبرنده بود.
تولید آثار هنری گرانقیمت در طول تاریخ همواره وابسته به دو نهاد ثروتمند بوده است: مذهب و قدرت.
بزرگترین آثار هنری در اروپا به سفارش واتیکان و کلیسای ثروتمند کاتولیک بر دیوارها و سقف کلیساها و شبستانها نقش بست، اما در ایران پس از اسلام، نهاد مذهب، بهتنهایی، اعتبار و ثروتی را که موبدان دوره ساسانی داشتند هرگز بازنیافت و همواره توسط شاهان و فرمانروایان کنترل میشد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
لباسها و پردههای ابریشمین دربارها حاصل دوران ثبات و ثروت پس از جنگها و کشورگشاییهای پیدرپی بوده است. در ایران پس از اسلام، اولین بار در دوران سلجوقیان، این شرایط آنچنان مهیا شد که برترین نمونههای هنر فلزکاری و جواهرسازی ایران پدید آمد. اما تغییراتی که در جامه و رخت و لباس ایرانیان پدید آمد بیشتر از آنکه حاصل تغییرات درونی باشد، بهواسطه عبور جاده ابریشم از ایران و تأثیرات فرهنگهای شرقیتر بود. قرنها بعدازآن سلسله تازهتأسیس پهلوی، با پیشینه سربازی و قزاقی، با پول هنگفت نفت به ثروتی رسید که بزرگترین کارفرمای دستودلباز تولید هنری در ایران شد.
طراح لباس ملکه ایران در دهه چهل شمسی کار مشکلی پیش رو داشت. جدا کردن آن چه از شرق و غرب بر پوشاک ایرانی تأثیر گذاشته بود و آفریدن یک اثر بیبدیل از بازمانده آن.
کیوان خسروانی معماری بود که پیراهن طراحی می کرد. آن چیزی که کار او را از جامهدوزان دیگر در آن زمان متفاوت میساخت، نگاه او به پیراهن بهعنوان یک اثر هنری مطلق بود. جامههای ملکه ایران را میتوان به برج شهیاد شبیه دانست. قامتی برافراشته با تزئیناتی که از عمق تاریخ فلات ایران میآیند.
مِهر سوزندوزیهای بلوچ را مهرمنیر جهانبانی به دل فرح انداخت. سلیقه هنری و دستِ باز ملکه در خرج کردن و عزم شاه برای سنگ تمام گذاشتن در جشنهای دو هزار و پانصدساله باعث پدید آمدن چندین نمونه از بهترین جامههای ایران معاصر شد که اکنون در موزهها نگهداری میشوند.
اما تولید یکدست لباس دستدوز نفیس که به آن اصطلاحاً Haute couture (اوتکوتور) میگویند شاید چند سال زمان ببرد. پس از پایان طراحی و آغاز اجرا، گاهی لشکر خیاطها و سوزندوزها و بافندهها یک سال تمام کار میکنند تا تنها یک کت بدوزند.
یکی از لباسهایی که فرح در جشنهای ۲۵۰۰ ساله به تن کرد، پیراهن و کت تمام زربفت منقش به نقوش و نگارههای اسلیمی به رنگ سبز آبی و طلایی بود که یقهخشتی و آستینحلقهای دارد. روی پیراهن نیز کتی با آستینبلند و یقهسهسانتی پوشیده میشد. این پیراهن از پارچهای زربفت دوخته شده، یعنی تار این پارچه از ابریشم خالص و پودش نخی زرین بوده است. گفته میشود برای دوخت این لباس، حداقل ۹۰ نفر به مدت دو سال مشغول کار بودهاند.
زمانی که کیوان خسروانی شروع به کار بر روی جامه جدید فرح کرد، برای خلق این آثار هنری دستیارانی منحصربهفرد داشت، دختران بلوچ سوزندوز همچون مهتاب نوروزی و مهناز جمالزهی.
مهمترین عامل رونق صنایع دستی محلی، سفارش برای تولید مستمر و رونق بازار است. کسبوکارهای کوچک خانگی که اغلب توسط زنان روستایی و خانهدار تولید میشود، یکی از پایههای توسعه پایدار جوامع درحالتوسعه هستند. با به چشم آمدن سوزندوزی بلوچ در بازار خوشپوشی و شیکپوشی، هزاران کارگاه تولید خانگی رونق پیدا کرد. در کنار آن بافت پارچههای دستباف و هر آن چه قبل از آن با تازیانه بومی بودن به حاشیه راندهشده بود دوباره به جریان تولید بازگشت. هرچند این دولت مستعجل با پایان سلطنت پهلوی، درخشش خود را از دست داد اما نمونه موفق و منحصربهفردی است از زنده نگه داشتن یک هنر دستی.
دشمنی آشکار جمهوری اسلامی با هنر، مهاجرت، اخراج یا بازنشستگی اجباری اساتید دانشگاهها و قطع کردن چرخه آموزش و تولید باعث شد تا سالها در عرصه مد و لباس نهتنها اتفاق جدیدی نیفتاد، که با متحدالشکل کردن لباس زنان ایران با لباس خلقالساعهای به نام "مانتو و مقنعه" و اجبار به پوشش چادر، رنگانگی و گوناگونی جامههای ایرانی برای سالها زیر سیاهی چادر مدفون شد.
هر آن چیزی که زن ایرانی برای رخت و لباس بیرون از منزل خود تدارک میدید بهیکباره بیمصرف شد، چون دیگر مجالی برای نمایش آن باقی نمیماند. پس از سالها زمانی که به یادبود مهتاب نوروزی در تهران نمایشگاهی از سوزندوزیهای بلوچ برگزار شد، از هنر این دختران تنها تکهای از مچ آستین از زیر چادر مشخص بود و آن هنری که باید بر رخت و لباس آنها خودنمایی میکرد بهگونهای غریب در قابهای شیشهای بر دیوار نصب شده بودند.
برداشتن اجباری هنرهای دستی از دل زندگی روزمره مردم ایران و نمایش اندک باقیمانده آن بر دیوار نمایشگاهها شاید استعاره درستی از شرایط امروز هنر ایرانی باشد که کارفرمایان ثروتمند دیگر روی خوشی به آن نشان نمیدهند. طبقه "الیت" ایران که زمانی مشتریان بوتیک "نامبر وان" کیوان خسروانی بودند، امروز رغبتی به استفاده از دستدوختههای ایرانی ندارند و طبقه متوسط نیز توان خرید کالای گرانقیمتِ تولیدِ دست را از دست داده است. در این میان آن چیزی که از بین میرود میراث هنری ایران است و آن چه بر جای میماند دست خالی زنان بلوچ.