خبر پیروزی جو بایدن در انتخابات ایالات متحده آمریکا، موجی از تأثیرات را در عرصههای گوناگون به سمت ایران روانه کرد. در نخستین گام، با ایجاد خوشبینی به بازگشت بایدن به برجام، بازارهای مالی ایران دچار سقوط آزاد شدند. جو روانی پیروزی بایدن کافی بود تا اقتصاد ایران دچار تغییر شود. به عبارت دیگر، اثر پروانهایِ یک نسیم در آن سوی کره زمین، در خاورمیانه توفانی به پا کرد.
در داخل ایران و عرصه سیاست نیز، تقریباً همه مسئولان نسبت به نتایج انتخابات آمریکا واکنش نشان دادند. اما آنچه بیش از هر چیز جلب توجه میکند، استقبال ویژه اصلاحطلبان از بایدن است. در همین راستا، تقریباً اکثر روزنامههای اصلاحطلب نسبت به پیروزی بایدن واکنش مثبت نشان دادند.
این واکنشها در حالی صورت میگیرد که علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، در سخنانی اظهار کرده بود که نتایج انتخابات آمریکا برای «ما» مهم نیست. حسن روحانی نیز همین مسئله را مجدداً تأکید کرده بود.
اما به نظر میرسد که کارگزاران، فعالان سیاسی و مردم ایران، با رهبر و رئیسجمهوری همنظر نیستند.
چرا اصلاحطلبان این چنین از پیروزی بایدن خوشحال شدهاند؟
پس از وقایع انتخابات سال ۸۸، اصلاحطلبان عملاً خود را در مسیر حذف از حکومت میدیدند. تقریباً تمامی چهرههای سرشناس این طیف که زمانی در دهه ۶۰ دست بالا را داشتند، از گردونه سیاست جمهوری اسلامی ایران حذف شده بودند.
در سال ۹۲ و در حالی که نمیتوانستند یک کاندیدای مورد قبول هسته سخت قدرت معرفی کنند، اکبر هاشمی رفسنجانی شخصاً به نمایندگی از آنها وارد میدان شد. اصلاحطلبان تقریباً یقین داشتند که هاشمی را نمیتوانند رد صلاحیت کنند. اما برخلاف توقع پیشین این افراد، کسی که سابقه پستهایی مانند رئیس مجلس، رئیسجمهوری، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس مجلس خبرگان رهبری را در کارنامه خود داشت، از سوی شورای نگهبان منصوب رهبر، رد صلاحیت شد. در واپسین روزها و ازروی ناچاری، اصلاحطلبان حسن روحانی را کاندیدای خود معرفی کردند. روحانی که سابقه عضویت در گروه اصولگرای جامعه روحانیت مبارز را داشت و از افراد امنیتی نزدیک به خامنهای محسوب میشد، قطعاً نمیتوانست مدعی اجرای آرمانهای معرفی شده اصلاحطلبی در سال ۷۶ باشد. اما کل اصلاحطلبان، از محمد خاتمی تا تاجزاده و سایر افرادی که در آن زمان در میان مردم نفوذ داشتند، از روحانی حمایت کردند تا او سرانجام به قدرت برسد.
روند عملکرد روحانی با خواستههای اصلاحطلبان همراه نبود. با این حال، خط امامیهای دهه ۶۰، همچنان وی را گزینه مطلوب خود میدانستند تا جایی که در سال ۹۶ نیز رأی پیشین را تکرار کردند.
اما نقطهعطف و شاید تنها موفقیت دولت روحانی، مذاکرات منتج به برجام بود. مذاکرات هستهای که با حمایت رهبر جمهوری اسلامی ایران از پیش از دولت روحانی آغاز شده بود، پس از کشوقوسهای فراوان نهایتاً با مدیریت اجرایی محمدجواد ظریف به پایان رسید. دولت روحانی این موفقیت را بهحساب خود گذاشت و اصلاحطلبان نیز بهرهبرداری تبلیغاتی وسیعی را از این موضوع آغاز کردند.
در ایران، برخی از گروههای نزدیک به سپاه بههیچوجه با روند جدید همراه نبودند. علیرغم چهار دهه تبلیغات و پروپاگاندای شدید ضد آمریکایی از سوی حکومت، با این حال افکارعمومی ایران همچنان نسبت به آمریکا نگاه مثبتی دارد.از این رو شرایط در ایران به نحوی است که مذاکره یا برقراری رابطه با این کشور، برای هر گروه سیاسی، یک دستاورد بزرگ و موفقیت تلقی میشود. به همین دلیل، جناح های مختلف درون جمهوری اسلامی، دوست دارند تا این امتیاز را به نام خود ثبت کنند.
اما با روی کار آمدن ترامپ، شرایط در آمریکا تغییر کرد. سپاه در همین حال با انجام چند آزمایش موشکی و دستاندازی به سایر کشورهای منطقه که با منافع متحدان آمریکا نیز در تضاد بود، زمینه خروج آمریکا از برجام را فراهم کرد. نهایتاً دو سال پیش، ترامپ در واکنش به اقدامات جمهوری اسلامی، از توافقنامه هستهای موسوم به برجام خارج شد و تحریمهای شدیدی را علیه ایران وضع کرد.
این اقدام، اقتصاد و سیاست ایران را به شدت تحت تأثیر قرارداد؛ به نحوی که قیمت دلار به شش برابر قیمت پیشین، افزایش یافت. همچنین واردات کالا و صدور نفت ایران با مشکلات شدیدی روبهرو شد تا جایی که تنگناهای اقتصادی، ضربان قلب اقتصاد ایران را به شمارش انداخت.
حال ایران در حال تجربه روی دوم سکه بود، اما بیش از همه این اصلاحطلبان بودند که در عرصه سیاست متضرر شدند. آنها که طی دو دوره ریاست جمهوری حسن روحانی هیچ دستاورد دیگری جز برجام نداشتند و حتی با نزدیکی رئیسجمهوری به سپاه و رهبر، به نظر میرسید فریبخوردهاند، پایگاه اجتماعی خود را رو به ریزش میدیدند. روند فروپاشی طیف اصلاحات با رد صلاحیت در انتخابات پیشین مجلس شورای اسلامی در اسفند سال گذشته و عدم اقبال عمومی حتی به اندک افراد تأیید صلاحیت شده، شدت گرفت. هر سخن یا کنش سیاسی از سوی اصلاحطلبان، با واکنش خشمگینانه مردم در فضای مجازی مواجه میشد. با تحریم انتخابات مجلس پیشین توسط مردم، سرعت سقوط به قهقرای آنان هم افزایش یافت.
در دورههای پیشین، اصلاحطلبان مدعی بودند که نماینده اکثریت جامعه هستند و ازاینرو با استفاده از آن، رأس هرم قدرت را برای کسب امتیاز تحت فشار قرار میدادند. اما با دولت تکنوکرات روحانی و شکست پروژه کاندیدای نیابتی، دیگر اعتبار گذشته را ازدست داده بودند. تحریم انتخابات و تلاش برای سلب مشروعیت آن از سوی مردم نیز، مزید بر علت شد تا اصلاحطلبان دیگر اعتبار سابق را از دست بدهند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اما آنچه امروز برای آنها نویدبخش است، روی کار آمدن جو بایدن است؛ یعنی کسی که در زمان امضای توافقنامه برجام، بهعنوان معاون باراک اوباما، در کاخ سفید حضور داشت. بهعبارتدیگر، اصلاحطلبان فکر میکنند که حالا با بازگشت بایدن به کاخ سفید، تنها دستآورد ۸ ساله اخیر خود را، میتوانند بهعنوان ابزاری برای احیای مشروعیت خود بهکار گیرند.
حزب کارگزاران و اعتدالگرایان در انتخابات پیشین مجلس شکست سختی خوردند و با نتیجهای تحقیرآمیز حذف شدند. اما باتوجه به افزایش سطح مطالبات مردم، طیفهای رادیکال و اعضای سابق احزاب مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی، فرصت را غنیمت شمردند تا زمینه مانور تبلیغاتی را فراهم کنند. مردم ایران به شدت تحتفشار اقتصادی هستند و هرگونه خبر خوش در این مورد میتواند آنها را امیدوار کند. به همین دلیل، به نظر میرسد که حربه بازگشت به برجام تنها راه باقیمانده اصلاحطلبان درون ساختار جمهوری اسلامی ایران است که مجدداً با آن به صحنه بازگردند. اگرچه همین موضوع برای حاکمان نیز ابزار مناسبی برای نمایش مقبولیت به جهان است.
اخیراً ویدیویی از مصاحبههای زمان برجام محمدجواد ظریف منتشر شد که در آن وی به ارتباط نزدیکش با بایدن اشاره میکند.
همین موضوع باعث شده است تا اصلاحطلبان به این نتیجه برسند که ظریف را میتوان بهعنوان یک کاندیدای بالقوه ریاست جمهوری در نظر گرفت؛ کسی که به نظر میرسد تمامی طیفهای این گروه بر روی آن توافق دارند و شاید بتوان پشت چهره او پنهان شد. از سویی، روابط ظریف با رهبر جمهوری اسلامی ایران نیز بسیار خوب است و بارها مورد حمایت شخص آیتالله خامنهای قرار گرفته است.
چرا این مسیر به خطا می رود؟
ظریف در ابتدای کار چهره مدرنی از خود به نمایش گذاشت. حتی نوع پوشش و آرایش صورت او با سایر کارگزاران حکومت ایران متفاوت بود. با این حال، پس از اندکی او نیز به چهارچوبهای سنتی جمهوری اسلامی ایران بازگشت.
از سوی دیگر، همه بهوضوح میدانند که امروز، مشکل اصلی حکومت، شخص علی خامنهای است که بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی، قدرت بی حد و حصری را نیز در اختیار دارد. بهعبارتدیگر، تجربه رؤسای جمهوری پیشین نشان داده است که «فرد» کمترین تأثیر را در شرایط دارد و به قول معروف، رئیسجمهوری تنها یک «تدارکاتچی» است. انتشار لیست نزدیکان رؤسای جمهوری پیشین نیز که به مناصب دولتی دست یافتند، نشان میدهد که تلاش آنها برای رسیدن به قدرت نیز تنها در مسیر تأمین منافع گروه نزدیک به خود بوده است.
در طول مذاکرات هسته ای، ظریف بدون اجازه رهبر جمهوری اسلامی ایران هیچ قدمی برنداشت. این موضوع ثابت میکند که حتی در صورت حضور ظریف در ساختمان پاستور، قرار نیست تغییر محسوسی ایجاد شود و در بر همان پاشنه پیشین خواهد گشت. حتی پس از استعفای ظریف، در زمانی که قاسم سلیمانی بدون هماهنگی با او، بشار اسد را به تهران آورد، یک نهیب «رهبر» کافی بود تا سریعا از استعفایش صرف نظر کند.
مضاف بر آن، ظریف طی دو سال اخیر که به شدت تحتفشار افکار عمومی قرار داشته و بارها در مصاحبههای بینالمللی خود سخنانی خلاف واقع گفته است؛ مسئلهای که دستکم برای طبقه متوسط، روشنفکران و گروههای پیشرو جامعه دردناک است. زمانی که ظریف نبودِ آزادی بیان، زندانی سیاسی، محدودیت برای بهائیان و اقلیتهای مذهبی، فشار بر خانوادههای فعالان سیاسی و ... را انکار میکرد، هر بار خشم بخشی از جامعه را برمیانگیخت. به عبارت دیگر، ظریف در جدال بین مردم و حاکمیت، گزینه دوم را انتخاب کرده است.
با این شرایط، محمد جواد ظریف در این دو سال، عملا به یک مهره سوخته تبدیل شد. اما آمدن بایدن، اصلاحطلبان را امیدوار کرده است تا شاید بتوانند چهره تخریب شده او را مجدداً بازسازی کنند و در انتخابات ۱۴۰۰ هم حکومت را قانع کنند که او را بپذیرد، هم مردم را مجدداً به حضور در انتخابات تهییج کنند؛ موضوعی که باتوجه به پارامترهای موجود و بحران جانشینی آیتالله خامنهای، کمی دور از ذهن به نظر میرسد.