مهمترین کارکرد و نقشی که هنر میتواند داشته باشد، کارکرد انتقادی و نقش رهاییبخش آن در راستای تحلیل و نقد ساختارهای سلطه و سرکوب است. این باور تئودور آدورنو، فیلسوف و جامعه شناس آلمانی (۱۹۶۹-۱۹۰۳) از بنیانگذاران مکتب انتقادی فرانکفورت، در پیوند با نظریه انتقادی هنر درباره جامعه و نقش هنر در تغییر آگاهی اجتماعی است.
این مضمون شاید مهمترین کارکرد آثار رامین بحرانی، فیلمساز ایرانی - آمریکایی را تشکیل میدهد. بحرانی فیلمسازیست که تقریبا درهمه آثارش، از جمله فیلم جدیدش «ببرسفید»، دغدغه اجتماعی، دلنگرانی برای مهاجران و رنگینپوستان دارد. پرسش کلیدی برای آدورنو، چنین صورتبندی میشود: «آیا هنر برای تفریح و سرگرمی است یا چیزی بیش از تفریح صرف است؟» او از پرداختن به هنر به عنوان سرگرمی لذتبخش اکیدا خودداری میکند و میخواهد راهی بیاید که از طریق آن، هنر بتواند با شهروندان و با امید به دنیایی بهتر و عادلانهتر ارتباط پیدا کند. بحرانی در مورد آثارش گفته است که «علاقهای به سینمای سرگرمیساز ندارم! سرگرمسازی صرف هیچگاه نباید هدف سینما قرار گیرد، بلکه باید سینمایی سرگرمکننده و صدالبته تداعیکننده مفاهیم مختلف انسانی آفرید. («به ایرانی بودنم افتخارمی کنم!» گفتوگوی مهسا پوربختیار با رامین بحرانی، منبع ایسنا)
به نظر میرسد که دنیای ما با نسلی از فیلمسازان جوان روبهرو است که امروز این پرسشها را بهعنوان دغدغه خود در فیلمهای خود مطرح میکنند: به نقد کشیدن تبعیض و سیستم سرکوب که در اسکار پارسال در فیلم «انگل» خودنمایی میکرد وامروز در فیلم «ببر سفید.»
ببر سفید، تجربهای با استانداردهای هالیودی
رمان پرفروش آرویند آدیگا، برنده جایزه بوکر و از دوستان دوره کالج بحرانی، الهامبخش فیلم ببر سفید بوده است. نتفلیکس تهیه کننده فیلم، و «ببر سفید» نامزد انجمن نویسندگان آمریکا در بخش آثار اقتباسی و غیر اقتباسی شد. «بالرام»، قهرمان اصلی فیلم، پسربچهای از خانواده تهیدستی در روستایی در هند است که هوش و تواناییاش در مدرسه استثنایی است و مانند یک ببر سفید خودنمایی میکند. اما او به علت فقر شدید مجبور به ترک مدرسه است و برای کارفرمایی که ذغالسنگ صادر میکند، مشغول به کار میشود. روزی که آشوک، پسر کوچک تاجر بزرگ که با دولت هم روابط پولشویی دارد، با خودروهای شیک خود به روستای فقرزده آنها میآید، بالرام ناگهان تصمیم میگیرد که بکوشد تا به راننده او تبدیل شود و خود را از باتلاق فقر نجات دهد. این روند ساده نیست. او باید مادر بزرگ نامهربان را وادار کند که مبلغی برای امتحان گواهینامه بپردازد. او نیز با هزار اما و اگر میپذیرد، به شرط آن که بالرام هر ماه پولی برای خانواده ارسال کند. این درحالی است که او همواره به برادرش گوشزد میکند که این زن موجب مرگ پدرشان شده است و «خودت را ازاین منجلاب نجات بده.» بحرانی در شخصیتپردازی بالرام موفق است. بالرام خود هندواست و زمانی که در رقابت با راننده دیگر آشوک قرار میگیرد، کشف میکند که راننده دوم مسلمان است و او را به راحتی به کارفرمای جدید (پدر آشوک) که هندواست، لو میدهد. قهرمان داستان حالا که امکان دارد، همکارش را زیر پا له میکند تا خود از پلههای موفقیت بالا رود. اما پیرنگ اصلی فیلم زمانی گشوده میشود که آشوک و همسرش که بهتازگی از آمریکا آمده است، در جریان تصادفی موجب مرگ دختربچهای میشوند و در کمال تعجب، بالرام باید این قتل ناکرده را به عهده بگیرد؛ نقطهای که باعث چرخش داستان و تغییر شخصیت اول فیلم میشود.
نقش زنان در آثار بحرانی
در فیلم فارنهایت ۴۵۱ (بر اساس رمانی اثر ری بردبری در سال ۱۹۵۳)، امیر نادری برای بازنویسی فیلمنامه با بحرانی همکاری کرد. امیرنادری در مصاحبهای به تاثیرگذاری نقش پسربچه در یکی آثار سهراب شهیدثالث (فیلم یک اتفاق ساده) بر سینمای ایران تاکید کرد. در مستندی که اخیرا به نام «ستاره دنبالهدار» از زندگی شهیدثالث توسط محمود بهرازنیا تهیه شده است، کیارستمی به تاثیرپذیری از او اذعان کرده است. در واقع، سهراب شهید ثالث، با محوریت نقش پسربچه و موضوع جستوجو، درآثار نسلی از فیلمسازان ایرانی، از نادری تا کیارستمی و بحرانی ودیگران، تاثیر گذاشته است. این محوریت با بیتوجهی یا کمرنگ شدن نقش زنان در آثار این فیلمسازان همراه بوده است. اگر بپذیریم که هر اثر هنری پس از آفرینش به یک پدیده مستقل تبدیل میشود، در نتیجه فیلم فارنهایت ۴۵۱ را به صورت مستقل و بیارتباط با رمان آن مینگریم. فیلم در نظر دارد که آیندهای را که تکنولوژی تحت یک حکومت دیکتاتوری با سوزاندن کتابها و به فراموشی سپردن فرهنگ ترسیم میکند، به تصویر بکشد. فیلم با آن که با ادعاهای بزرگی، از جمله سوزاندن کتابهای مشاهیر ادبی و فکری، آغاز میشود، درتداوم خود به ورطه یک فیلم «اکشن» آمریکایی درمیغلتدد. نقش سوفیا بوتلا با آن که باعث پرسشگری در تفکر قهرمان فیلم «مونتاگ» است، اما به عنوان زن کاملا حاشیهای است و کاراکتر او شخصیتپردازی نشده است.
در فیلم «ببر سفید»، نقش مادربزرگ در روستای قهرمان فیلم کاملا منفی است. نقش «پینکی»، همسر کارفرما آشوک، اعتراضی و ضدتبعیض است. او سرانجام همسرش را ترک میکند و به آمریکا برمیگردد، ولی شخصیتپردازی منطقی از او در فیلم وجود ندارد. او کسی است که زمان تصادف رانندگی میکرده است و در واقع مسئول قتل دختر بچه است و در نهایت حاضر میشود که قتل او را به گردن بالرام، قهرمان داستان بیندازد.
نقش موزیک در آثار رامین بحرانی
تقریبا در همه آثار بحرانی موزیک نقشی اساسی وکاملا مکمل برای رهیافت داستان دارد. در فیلم «فارنهایت ۴۵۱» موزیک با ایجاد ترس و وحشت مخاطب را همراهی میکند. در فیلم «کیسه پلاستیک» که فیلمی ناداستانی است، همراه شدن موسیقی وجهی پایهای دارد. موزیک با مخاطب و داستان پلاستیکی که مسافرتی را از تولد آغاز میکند و در پایان از آفریننده خود آرزوی مرگ دارد، همراه میشود. در «ببر سفید» که فیلم با روایتگویی نیز همراه است، ضرباهنگ فیلم با نمادهایی در هندوستان همراه میشود و موسیقی در این ریتم و ضرباهنگ سریع، نقشی تعیین کننده دارد.
چرخش در آثار بحرانی از فیلمساز جشنوارهای به سوی مخاطبان میلیونی
اگر قرار باشد هنرمندان را در ظرف تاریخی آن بنگریم، کارنامه بحرانی نیز در همین راستا معنا مییابد. او متولد ۱۹۷۵ در کالیفرنیا از خانوادهای ایرانی است وسه سال را در دهه سیسالگیاش در ایران بسر برده است. ساختن فیلمهای جشنوارهپسند که مخاطبان محدود دارد، محصول این دوران است. او در جشنوارههای بینالمللی با فیلمهایی، از جمله فیلم «چرخ دستی» (۲۰۰۵) و «خداحافظ سولو» (۲۰۰۷) مطرح میشود. نشریه آبزرور او را به عنوان یکی از سه کارگردان مستقل آمریکا معرفی کرده است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در فوریه ۲۰۲۱ او به اریک کون روزنامهنگار میگوید: «من سه فیلم ساختم که مورد استقبال منتقدان قرار گرفت، به جشنوارهها رفت و توزیعکننده پیدا کرد، اما در بازار جهانی موفق نبود. نماینده فروش آدم صادقی بود و به من گفت ما نمیتوانیم فیلمهای تو را در بخش بزرگی از جهان بفروشیم، چون شخصیتهای فیلم تو، پاکستانی، لاتینتبار و سیاهپوست هستند، مگر آن که نامشان دنزل واشنگتن یا ویل اسمیت شود، در غیر این صورت نمیتوانیم بفروشیم.» بیدلیل نیست که او از فیلم «به هر قیمت» (۲۰۱۲) به چرخشی درفیلمسازی خود و خیزشی در روایتگویی برای دسترسی به مخاطبان میلیونی با استانداردهای حرفهایهالیودی دست مییازد. فیلم «فارنهایت ۴۵۱» که محصول ۲۰۱۸ است نیز نتیجه این تفکر است. او به محمد عبدی، ناقد فیلم، گفته است:«فیلمهای هنری کوچک تنها مورد توجه علاقهمندان جدی سینما قرار میگیرند. میخواستم با مخاطبان بیشتری حرف بزنم، مخاطبانی که چیزی فراتر از قهرمانها را نمیبینند.» بیدلیل نیست که تمرکز قهرمانپروری در پیوند با پیرنگها، هم در فیلم فارنهایت ۴۵۱ و هم فیلم ببر سفید، با الگوهایهالیودی کاملا منطبق است.
از ویژگیهای آثار او آن است که پایش در روابط عینی جامعه است، به این دلیل فیلمهایش به شدت زمینیاند وبا مشکلات اجتماع پیوند دارند. بیدلیل نیست که شخصیتهای آثار او اکثرا مهاجران، رنگینپوستان، سیاهپوستان، لاتینتبارها و فقرا هستند. مهمترین دغدغه اکثر آثار بحرانی نوعی دغدغه اجتماعی یا تعهد اجتماعی است، دغدغه محیط زیستی ( در فیلم کیسه پلاستیکی) تبعیض بین ثروتمندان و فقیران (فیلم چرخ دستی)، و دغدغه نابودی فرهنگ توسط تکنولوژی (فارنهایت ۴۵۱)، و بالاخره فیلم «ببرسفید» که دراوج خود جامعه کاستی و طبقاتی هند، تهیدستانی که در فقر غوطهورند، و ثروتمندان فاسد نزدیک به حکومت را به نقد میکشد. این آثار به نوعی خود آیین است. از نظر آدورنو، هنر خود آیینی است که کارکردی انتقادی در قبال جامعه دارد و از پذیرش هر گونه نقش از پیش تعیین شده و ضرورت ایفای عملکردی اجتماعی رهایی یافته است و پیرو قوانین ویژه خویش است؛ قوانینی که در تعارض با جامعه مبادلهای قرار میگیرد.
اما اتقاق دیگری هم افتاده است. هم در فیلم کرهای «انگل» که پارسال در اسکار جوایز را درو کرد و هم در فیلم «ببرسفید» اتفاق مشابهی افتاده است: رویگردانی از سیستم و نظم حاکم، انتقام، و کشتن ظالمان توسط قهرمانان فیلم، و نه توسل به دستگاه قضا. بالرام، قهرمان قصه «ببر سفید» به دست خود آشوک کارفرمایش را به قتل میرساند و صاحب ثروت او میشود: روگردانی از سیستمی که به دستگاه قضایی آن دیگر اعتمادی نیست. آیا همه راههای سیاسی - قضایی برای جابهجایی طبقاتی بسته شده است؟