فصل چهارم سریال تاج (Crown) در ماههای اخیر توجه بسیاری را به خود جلب کرده است. در کنار تمام جذابیتهای این سریال تاکنون، رسیدن قصه تاجوتخت انگلستان به فصل چهارم و ظهور مارگارت تاچر، روابط او با ملکه و از آن مهمتر، ماجرای گره خوردن دایانا اسپنسر به خانواده سلطنتی، بر بار هیجانی این سریال افزوده است.
بازی درخشان بازیگر جوان این سریال، اِما کورین در نقش شاهدخت دایانا توجه منتقدان وهمچنین اندرو مورتون، زندگینامهنویس شاهدخت دایانا، را به خود برانگیخته و از نو، به بحثها در ارتباط با زندگی و مرگ دایانا و روابط او با شاهزاده چارلز و خانواده سلطنتی، دامن زده است.
در زمان نوشتن این سطور، فصل چهارم سریال پربیننده شده است و در کنار آن، مستندهایی درباره شاهدخت دایانا هم در حال محبوب شدن است؛ اِما کورین، جایزه گلدنگلوب را به دلیل بازی درخشان در نقش دایانا از آن خود کرده و مصاحبه جنجالی مگان مارکل با اپرا درباره مسئله سلامت روانیاش در دوران زندگی در کاخ، یاد دایانا و چالش او با مسئله سلامت روانی را از نو زنده کرده است.
حدود ۲۰ سال از مرگ شاهدخت دایانا گذشته است و زندگی او سوژه مستندها، فیلمها و زندگینامههای بسیاری بوده است. با این همه، به نظر میرسد مردم جهان همچنان در عطش کشف گوشههای نامکشوف و روایت نشدهای از زندگی شاهدخت دایانای زیبا و غمگین میسوزند و هر از چندگاهی، روایتی، خطی، خاطرهای یا نوار مصاحبهای قدیمی با دایانا، توجه و دقت رسانههای جهان را برمیانگیزد.
دو دهه پس از مرگ دایانا، او همچنان دُردانه رسانههای جهان است. کمتر چهره سرشناسی در جهان، سوژهای تا این اندازه گرم و زنده، تازه و تپنده برای رسانههای جهان باقی مانده و در فرهنگ عامیانه جا خوش کرده است. پرسش این است که چرا؟ چرا این قصه پریان غمناک، همچنان شور و اشک را به خود فرا میخواند؟
رسانهها و بازنمایی دایانا
زمانی را به یاد میآورم که به عنوان دختربچهای در تهران، خبر مرگ دایانا را شنیده بودم که دلم را لرزانده بود و دو مترجم زن، زندگینامهای با عنوان «دایانا؛ ۳۶ سال زندگی» را به فاصله چند ماه بعد از تصادف مرگبار او، در گرمای بازار کتاب «پسا دوم خرداد»، روانه پیشخوان کردند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
به خاطر میآورم که نیرویی سحرآمیز و بسیار پر کشش مرا به قصه دایانا میخواند؛ ترکیب نیرومندی که امروز آن را آمیزه جذاب «شکنندگی و شکوه» میدانم؛ جنبههای شکننده شخصیت دایانا، آسیبپذیری، رنج و حساسیت او، در کنار شکوه افسانهای که هستی او را احاطه کرده بود. در شیفتگی دختربچهای در تهران و لمس اندوه شاهزاده خانم انگلیسی و شیفتگی و وسواس همیشگی و ادامهدار مردم جهان به قصه او، نکاتی از جنبههای فراگیر، جهانی و همدردیبرانگیز روایت او مشهود است.
با این حال، باید پذیرفت آنچه ما از دایانا میشناسیم، همچون باقی شخصیتهای معروف جهان، تصویری است که به واسطه رسانهها ساخته شده است. به عبارت بهتر، شاهدخت دایانا را رسانهها بازنمایی کردهاند. تصویری که از دایانا به ما رسیده، پرترهای «کودکصفتانه- بسیار زنانه» است؛ تصویری مو به مو، و برداشتی رایج و آرمانگرایانه از زنانگی عرفی آرمانی؛ مادر خوب، همسر صبور، موبور زیبای خوشپوش که با مهر بیحد، رنج بیماران ایدز، فقرا و بینوایان را میفهمد. این به معنای آن نیست که دایانا هیچ کدام از اینها نبوده است؛ بلکه سخن از روایت رسانهای غالب از شخصیت و زندگی او است؛ روایتی که فروکاهنده است و کامل نیست و تمام شخصیت دایانا و قصه او را نمایندگی نمیکند.
فصل چهارم سریال تاج هم روایتی کمابیش مشابه روایت غالب را از دایانا ارائه میدهد؛ با این حال، این روایت تازه، با نشان دادن جزئیات رابطه چارلز و دایانا، به روایت غالب چیزهایی اضافه میکند.
در این روایت، بیثباتی احساسی دایانا، سبکسریاش در قیاس با چارلز پیچیده، سلیقه فرهیخته اشرافی و روشنفکری او و تفاوتهای عمیق شخصیتی آن دو، پررنگتر شده است. با این حال، دایانا و روایت غالب از زندگی او، به مثابه «حافظه عامیانه»، چنان زنده و بیدار است که به سختی بتوان به روایت رسانهای مسلط از او ایرادی وارد کرد. به جرأت میتوان گفت که این روایت، بخش مهمی از فرهنگ عامه جهانی به حساب میآید و برای خود حیاتی جدا و مستقل دارد.
اسطوره دایانا و فرهنگ عامه
در تسلط یک روایت از زندگی دایانا، روایتی که تقدیسکننده و ستایشگر است، نقاط سیاه زندگی دایانا و نقصانهای شخصیتی و اشتباهات و رسواییهای او نادیده گرفته می شود و تاریکیها و ابهامها در پایان دلخراش او تطهیر شده است. در این روند راز ساخته شدن یک «اسطوره»، نهفته است.
شاهدخت دایانا نه تنها یک شخصیت تاریخی و نه فقط یک قصه واقعی، که اسطوره جهانی فرهنگ عامه است. روند برتر شدن روایتی که از زندگی دایانا میشناسیم، روند معناسازی جامعه انسانی است. جایی است که زندگی مادی، جنبهای فرازمینی میگیرد و به چیزی غیرعادی و فوقالعاده و مقدس پیوند میخورد و فرافکن میشود.
جامعه انسانی در روند ساختن اسطورههای فرهنگ عامیانه، ارزشهای زیست مادی را به امر مقدس پیوند میزند و آن اسطوره را به عنوان سنجه شناخت امر مقدس از امر عامیانه، نامقدس، و «گیتیانه» معرفی میکند.
روایت دایانا و اسطوره او در فرهنگ عامه، جایی است که جامعه انسانی ارزشهایی از زیست مادی خود را جشن میگیرد و تقدیس میکند. در روند این تقدیس، جامعه دوباره شکل میگیرد و باهمستان خود را تمدید میکند. پرتره دایانا، آن چکیده از صافی گذشته هستی او، حامل ارزشهایی است که جامعه انسانی، خود را بر آنها استوار کرده است. همچنان که اسطورههای دیگری چون مادر ترزا، مسیح و موسی تجسد ارزشهای جامعه انسانیاند.
در روند اسطورهسازی و معناسازی، «مرگ» شخصیت نمادین ارزش بسزایی دارد. مرگ شخصیت نمادین، تطهیر کننده است. شخصیت نمادین پس از مرگ به یک قصه کوتاه فشرده، خلاصه میشود. آن ترکیب مجذوبکننده «شکنندگی و شکوه»، جاذبهای ورای لذت از شکوه دایانا و همذاتپنداری با شکنندگی انسانی او، در اینجا به کار میآید. همان ترکیبی که میتوانست دل دختربچهای در تهران را هم بلرزاند.
در فصل چهارم سریال، دایانا در یک قاب با مجسمه مسیح مصلوب همارز میشود. این تاکید، بیتدبیر نیست. میان دایانا و مسیح، ویژگی شکوه و رنج، مشترک است. شکوه و رنج، خلاصه قصه دایانا است. همان قصهای است که میتواند از او «قدیسه» بسازد؛ زنی که رنج میکشید و آدمها را دوست داشت و به مرگ دلخراشی درگذشت. «شکوه/ رنج» کیفیتی اسطورهساز است. این همان راز ماندگاری دایانا در فرهنگ عامه است. هر چه روایتهای متعددی منتشر شود، یا هر نکته یا راز دیگری از زندگی او افشا شود، اسطوره دایانا مسیر خودش را پیش میرود.
این اسطوره به دلیل تجسد ارزشهای انسانی و آنچه او نمایندگی میکند، برای جامعه انسانی ستایشبرانگیز است؛ این که میتوان انسان بود و شکننده بود و مهر بخشید و قدیسه شد. این همان کاربرد اسطوره و شخصیت نمادین در فرهنگ عامیانه است.