روزانه در رسانهها و شبکههای اجتماعی، به خصوص در حوزه اندیشه و هنر با استفاده از انبوه واژگان و اصطلاحات فلسفی، سیاسی، جامعهشناسی و هنری روبهرو هستیم، بدون این که مصداق آنها روشن باشد و تعبیر و تأویل مشخصی را در ذهن ایجاد کنند.
هرروزه در رسانهها کلمات و اصطلاحات بسیاری به کار برده میشود که معنا و تفسیر آنها برای مخاطب مشخص نیست. نویسندگان حرفهای بسیار حساس هستند که از واژگان دقیقی بهره ببرند که معنای آنها برای مخاطب کاملاً روشن باشد. استفاده بیمهابا از واژگان میتواند دامنه خوانش و دریافت را به سمتها و سوهایی بکشاند که نهایتاً بستری برای بدفهمی و غلطخوانی شود.
نقش زبان رسانه اثرگذار بر معنای اخبار
زبان رسانهها نقش بسیار مهمی در تاویل و دریافت مردم از میلیونها مطلبی دارد که روزانه در رسانههای مختلف منتشر میشود. آن چه مسلم این است که کلمات لزوماً آن معنای اصلی را بیان نمیکنند و حامل آن معنای یکه نیستند که همگان بر آن توافق داشته باشند و اساساً یک تناظر یکبهیک بین آن چه که به واسطه واژگان و اصطلاحات طرح میشود و آن چه که بازتاب آن است وجود ندارد.
واژگان همچون دالهایی هستند که در زمینه و بسترهای متفاوت معناهای گوناگونی دارند. واژههایی مانند «کمونیسم»، «رادیکال»، «میانهرو»، «بومگرایی»، «پستمدرنیسم» و «فمینیسم» در حوزههای متفاوت معناهای متفاوتی دارند. هرکدام از این واژگان و اصطلاحات همچون یک دال سیال است که مدلولهای متفاوت را به ذهن متبادر میکند.
از آن جا که اساساً هر ارتباطی به واسطه زبان رخ میدهد یک مسئله بسیار اساسی این است که زبان ذاتاً سرشار از سوءتفاهم است. ما مجبوریم وقتیکه از اصطلاحات و واژگان (بهمثابه دال) بهره میبریم، بستری را که این دال در آن طرح میشود کاملاً مشخص کنیم تا مدلول دقیق و موردنظر را برای مخاطب مشخص کنیم.
مثلاً آیا واژههای «میانهرو» و «رادیکال» در ایران همان معنایی را دارد که در کشورهای حوزه دریای بالتیک مورد استفاده است؟
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
آیا هر کلمه همان معنایی را میدهد که شما میخواهید بگویید؟
در حوزههای سیاسی و جامعهشناسی واژگانی که بار ایدئولوژیک دارند معمولاً نابسندهاند و این سؤال طرح میشود که چه چیز هویت یک حوزه ایدئولوژیک مشخص را فارغ از همه تغییرهای ممکن در محتوای ایجابیاش خلق و حفظ میکند؟
ارنستو لاکلائو در کتاب «هژمونی و استراتژی سوسیالیستی» چیزی را شرح میدهد که احتمالاً پاسخ قطعی به این پرسش اساسی نظریه ایدئولوژی است: شمار کثیر دالهای سیال یعنی کثرت عناصر ایدئولوژیک آغازین، از طریق مداخله نوعی گرهگاه یا «نقطه آجیدن» (point de caption اصطلاح ژاک لاکان) درون حوزهای یکپارچه سامان مییابد، نقطهای که دالها را «روکش» (quilt) میکند و به همین دلیل از سیالیت و سرریز شدن دالها جلوگیری میکند و معنایشان را تثبیت میکند.
فضای ایدئولوژیک از عناصر نامتصل، نابسته ساخته میشود، «دالهای سیال» که هویتشان «باز» است، از طریق صورتبندیشان با سایر عناصر در یک زنجیره باز تعیین میشوند. یعنی این که دلالت تحتاللفظی آنها متکی بر مازاد دلالت استعاریشان است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
برای مثال بومشناسی را در نظر بگیرید: پیوند آن با دیگر عناصر ایدئولوژیک از پیش تعیین نمیشود، فرد میتواند یک بومشناس دولتی باشد (اگر فرد معتقد باشد که تنها مداخله یک قدرتمند میتواند ما را از فاجعه نجات دهد)، یا یک بومشناس سوسیالیست باشد (اگر منشأ سوءاستفاده بیرحمانه از طبیعت را نظام سرمایهداری بداند)، یا بومشناس محافظهکار باشد (اگر پند و موعظه کند که انسان باید بار دیگر عمیقاً در خاک زادگاهش ریشه بدواند) و غیره.
فمینیسم میتواند سوسیالیستی باشد، غیرسیاسی باشد…حتی نژادپرستی میتواند نخبهگرا و تودهگرا باشد…و فرایند روکش کردن میتواند کلیتسازیای را تحقق بخشد که از طریق آن این جریان سیال و آزاد عناصر ایدئولوژیک متوقف و تثبیت میشود یا به بیان دیگر از طریق آن، این عناصر به بخشهایی از شبکه سامانیافته معنا بدل میشوند.
برای مثال اگر ما «دالهای سیال» را از طریق کمونیسم روکش کنیم، مبارزه طبقاتی دلالتی ثابت و دقیق را به همه عناصر دیگر اعطا میکند.
همچنین به دموکراسی (آن بهاصطلاح «دموکراسی واقعی» در مقابل «دموکراسی صوری بورژوایی» همچون شکل قانونی استثمار)، به فمینیسم (استثمار زنان همچون نتیجه تقسیمکار بر مبنای طبقاتی)؛ به بومشناسی (نابودی منابع طبیعی بهمنزله پیامد منطقی تولید سرمایهداری سودمحور)؛ به جنبش صلح (خطر اصلی برای صلح امپریالیسم ماجراجو است) و غیره.
محل نزاع در استفاده از کلمات
آن چه در مبارزه ایدئولوژیک محل نزاع است، این است که کدامیک از گرهگاهها یا «نقطه آجیدن» این عناصر سیال – آزاد را کلیت خواهد بخشید یا به تعبیری آنها را در مجموعهای از معادلهای همارز ادغام خواهد کرد.
مثلاً امروزه محل نزاع میان نومحافظهکاران و سوسیال دموکراسی، «آزادی» است: نومحافظهکاران میکوشند نشان دهند چگونه دموکراسی مساواتطلب که تجلیاش دولت رفاه عامه است، ضرورتاً به شکلهای تازهای از انقیاد منجر خواهد شد و به وابستگی فرد به دولت توتالیتر میانجامد، در حالی که سوسیالدموکراتها تأکید میکنند که چگونه آزادی فردی، اگر اصلاً معنایی داشته باشد، باید مبتنی بر زندگی اجتماعی دموکراتیک، تساوی فرصتهای اقتصادی و از این قبیل باشد.
بدین ترتیب، هر عنصر متعلق به یک حوزه ایدئولوژیک خاص، بخشی از یک مجموعه یا دنباله معادلهاست: مازاد استعاری آن عنصر که از طریق آن با عناصر دیگر پیوند مییابد، نفس هویت آن را به شکل پسنگرانه (retroactivity) تعیین میکند.
در یک دیدگاه کمونیستی، جنگیدن برای صلح به معنای جنگیدن علیه نظام سرمایهداری است، و غیره. اما این اتصال زنجیرهای تنها در شرایطی ممکن است که یک دال خاص – دال یکتای لاکانی – کل حوزه را روکشکاری کند و با تجسم بخشیدن به آن هویتش را تحقق بخشد.
معنای مشخص برای کلمات وجود ندارد
نهایتاً لاکلائو به این نتیجه میرسد که این یک توهم ذاتگرایانه است که تعیین خوشهای معین از مشخصهها امکانپذیر است. یعنی خوشهای از صفات مثبت، هرچند حداقلی که ذات ثابت و بدون تغییر «دموکراسی» و دیگر اصطلاحات مشابه را تعریف میکند و معتقد است که تعریف چنین ذاتی، تعریف هر خوشهای از صفات مثبت که در همه جهانهای ممکن –در همه وضعیتهای خلاف واقع – یکسان باقی خواهد ماند، ناممکن است.
یا مثلاً واژه پستمدرن که از دهه گذشته در ایران به حوزهها و حیطههای گوناگونی (از مجلات عامهپسند گرفته تا تخصصی) سرک کشیده است. وقتی از پستمدرنیسم حرف میزنیم با انبوهی از طرز تلقی و گفتمانهای بنیادی روبهرو هستیم که حتی بعضی متناقضاند و این ایده را به ذهن متبادر میکنند که پستمدرنیسم یک نظام دلالت بسیار نامتعارف است.
حساسیت روی مصداقهای عبارات، واژگان و اصطلاحات باید بسیار بالا باشد و در غیر این صورت باعث کژفهمیهای زیانباری خواهد شد.
بسامد بالای یک اصطلاح یا واژه در زمینههای مختلف مانند استفاده از یک دال در زمینههای متفاوت است که باید مدلولهای متفاوتی داشته باشد. استفاده غیردقیق از کلمات میتواند تاویلها را به جهاتی بکشاند که نهایتاً زمینه دریافتهای اشتباه را پیریزی کند. زبان در رسانهها نقش بسیار مهمی در تأثیرگذاری بر مردمی دارند که روزانه رسانهها را بهعنوان منشأ اصلی درک حوادث انتخاب میکنند.