کتابهای حجیم و سرگیجهآور بسیاری در جهان وجود دارد که خواندنشان اراده راسخی را طلب میکند. در این میان رمانهای قطور روسی زبانزد همگانند. شاید به جرات بتوان گفت که سرآمد این رمانها، کتاب «جنگ و صلح» نوشته لئو تولستوی، نویسنده نامدار روسی، است که طرفداران سینهچاک خودش را دارد. این کتاب نخستین بار به طور سریالی در یکی از روزنامههای روسیه به نام پیامآور بین سالهای ۱۸۶۵ تا ۱۸۶۷ منتشر شد و انتشار کامل آن به عنوان یک کتاب در سال ۱۸۶۹ اتفاق افتاد. جنگ و صلح رمانی چهار جلدی است که به ماجرای مقاومت روسیه مقابل ارتش ناپلئون و شرح ماجرای چند خانواده روسی با تمام رنجها، عشقها و شادیهایشان میپردازد.
برای بسیاری از کتابخوانها خواندن جنگ و صلح کار شاق و دلهرهآوری به نظر میرسد. خصوصا اینکه به طور میانگین دستکم حدود یک ماه زمان میبرد و پایداری در خواندن سریالی یک رمان در مدت طولانی کاری نیست که از عهده و ذائقه هر کسی برآید. با این وجود کسانی که موفق به خواندن کامل آن شدهاند، اعتقاد دارند که خواندن جنگ و صلح ارزش وقت گذاشتن را دارد. یکی از این افراد ویلیام نیکل (William Nickell) استادیار ادبیات روسی در دانشگاه شیکاگوست که مصرانه در پی آن است تا خوانندگان بیشتری را به دوستداران تولستوی تبدیل کند. وبسایت مجله تابلو (Tableau) مربوط به بخش علوم انسانی دانشگاه شیکاگو، در سال ۲۰۱۳ دلایل ویلیام نیکل برای خواندنی بودن جنگ و صلح را منتشر کرده است:
چون جنگ و صلح یک «رمان کلاسیک» نیست و خلاف بسیاری از آثاری است که اغلب در این مقوله جای میگیرند، این کتاب به سختی تابع ادبیات متعارف سنتی است و حتی دستهبندی کردن آن نیز کار راحتی نیست. خود تولستوی توضیح داده است که «این یک رمان نیست، چه رسد به اینکه شعر حماسی باشد یا یک وقایعنگاری تاریخی. جنگ و صلح چیزی است که نویسنده میخواست و قادر بود به شکلی که بیان شده است، آن را بیان کند». خوانندگان از ویژگیهای مدرن این کتاب شگفتزده خواهند شد: جریان سیال ذهن، زاویه دید سینمایی و تغییر دیدگاههای راوی. آیزاک بابل، نویسنده بزرگ قرن بیستم روس گفته است زمانی که تولستوی را خوانده بود، حس میکرد در حال نوشتن جهان (معاصر) خویش است.
چونهزینههای انسانی جنگ را به یاد ما میآورد. در طول جنگهای ناپلئونی که نیمی از فصلهای رمان را شامل میشود، حدود ۶۰۰ هزار مرد وارد روسیه شدند و روسها نیز با نیرویی افزون بر ۴۰۰ هزار نفر با آنها مقابله کردند. در نبرد بورودینو، هر یک از طرفین ارتش با نیرویی افزون بر ۱۰۰ هزار نفر با یکدیگر روبهرو شدند که در نتیجهی آن ۷۰ هزار نفر تلفات بر جای گذاشت. این بزرگترین نبرد از جنگهای ناپلئونی و خونینترین آن در طول قرن نوزدهم بود. سرانجام ناپلئون پس از یک راهپیمایی طولانی در سراسر زمستان روسیه با ارتشی حدود ۱۰ تا ۷۰ هزار نفر به فرانسه بازگشت.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
چون که جنگ و صلح «حماسه» است. حماسی نه به معنای «باشکوه» که در حال حاضر اغلب از این اصطلاح استفاده میشود. تولستوی به سنت حماسه علاقهمند بود و از این نظر محققان معاصر مایل هستند رمان او را با کتاب ایلیاد مقایسه کنند. برای مثال جورج اشتاینر، به رنگ و لعاب باستانی و سایر ویژگیهای هومری کتاب همچون ارتباط بین صحنهپردازیهای شهری و روستایی و نیز بیاعتنایی به زندگی ولی در عین حال تایید آن اشاره میکند که از مشخصههای حماسه به شمار میروند. بسیاری از صحنههای رمان، به ویژه صحنههای شکار و نبرد در بورودینو، صراحتا یادآور حس و حال حماسی است.
چون با سادهترین روشها سوالات مهمی را طرح میکند. تولستوی در این کتاب با استراتژیهای جدید به ایدههای بزرگ حمله میکند و در خلوتگاههای زنانه و گردهمآییهای پرشور اجتماعی به پرسشهای فلسفی مهم میپردازد. رمان از جایی که رویارویی با فرانسه نزدیک است آغاز میشود اما در عین حال با ستیزهای داخلی نیز مقارن است: جدال در مهمانیهای شبانه، رقابت مردان جوان و مبارزه سر اراده. هر یک از اینها بازتابدهنده عناصری هستند که منجر به جنگ قریبالوقوع با ناپلئون شدند.
چون «طلایی» است. جنگ و صلح محصول دوران طلایی واقعگرایی روسیه است، زمانی که نویسندگان فهمیدند میتوانند بوم بزرگتری را نقاشی کنند، ساختارهای داستانی متنوعتری را در خود جای دهند و به سادگی کارهایی را انجام دهند که پیشتر هرگز انجام نشده بود. خوانندگان روس در این دوران به نویسندگان خود در جایگاه «پدران معنوی» و «راوی روایتهای ملی» نگاه میکردند و معتقد بودند که ادبیات توانست و میتواند جهان را تغییر دهد.
چون یک داستان عالی را روایت میکند. جنگ و صلح از حیث گستردگی و همچنین لحن حماسی داستانی را حکایت میکند که هنوز تخیلات را تکان میدهد. ناپلئون با ارتش ۶۰۰ هزار نفری وارد روسیه شد و تنها با یک دهم این تعداد آنجا را ترک کرد. اما اگر ایده روایت یک جنگ طولانی برایتان جذاب نیست، بدانید که بخش بزرگتری از متن به قسمتهای «صلح» اختصاص یافته است و هر دو سوی این بخشها، برخی از به یادماندنیترین شخصیتها و صحنههای تاریخ ادبیات را به نمایش میگذارند.
چون مکتب «مردان بزرگ» را مورد بررسی قرار میدهد. (نظریه «مردان بزرگ» نظریهای است که در قرن ۱۹ از طرف توماس کارلایل مطرح شد و بر اساس آن، تاریخ با توجه به اثر افرادی که تاثیرگذاری بالای تاریخی دارند توضیح داده میشود). دو رمان بزرگ با موضوع ناپلئون به طور همزمان از روسیه ظهور کردند. «جنایات و مکافات» داستایوسکی در سال ۱۸۶۵ چاپ شد، دقیقا همان سالی که اولین قسمتهای رمان «جنگ و صلح» تولستوی به صورت سریالی منتشر میشد. هر دو نویسنده نهتنها به موضوع قدرت بیش از حد فردی توجه داشتند، بلکه به پیامدهای واگذاری این نوع اختیارات به یک فردی چون ناپلئون نیز میپرداختند. در نتیجه، این رمانها به موضوع لیبرالیسم میپردازند، مسئلهای که همواره در روسیه به آن با شک و تردید نگاه شده است.
چون یک روایت ملی است. من در بخشی از محله (Edgewater) شیکاگو زندگی میکنم که پر از روسهایی است که همیشه وقتی بیرون هستم یا وقتی که با سگم به پیادهروی میروم، با آنها ملاقات میکنم. وقتی ما شروع به گفتوگو به زبان روسی میکنیم و من به آنها میگویم که چه کاره هستم، ناگزیر آغاز مکالمه ما در مورد تولستوی است. روسها طوری درباره این رمان صحبت میکنند که انگار شخصیتهای داستان واقعا زندگی کردهاند و نقشی تعیینکننده در شکلگیری هویت ملی آنها داشتهاند - که البته بدون شک داشتهاند.