ایالات متحده همیشه سوژه تامل و روایت نویسندگان خارجی بوده است. از الکسیس دوتوکویل و چارلز دیکنز تا سیمون دوبووار و ژان بودریار و ...، به این کشور سفر کردهاند و در مورد شرایط اجتماعی و سیاسی آن نوشتهاند. برخی از این نویسندگان مانند دوتوکویل، دموکراسی و آزادی فردی در این کشور را ستودهاند، و برخی مانند دیکنز، از پولپرستی و تبعیضنژادی در آن ابراز انزجار کردهاند.
خورخه کاستنِدا، وزیر خارجه پیشین مکزیک و استاد دانشگاه نیویورک، در ادامه این سنت، قلم برگرفته و کتاب جامع و مفیدی در مورد آمریکای معاصر نوشته است. او میکوشد با لحنی متوازن، به خوانندگان انگلیسیزبان نشان دهد که «آمریکاییها چگونه خود را میبینند و جهان چه نگاهی به آنان دارد.» این کتاب، آمریکا را از زوایه بررسی کلیشههای معمول در مورد آن کشور توضیح میدهد و فصول آن، به موضوعاتی میپردازد که این روزها در رسانههای جهان بسیار مطرحند؛ مسایلی مانند ضعفهای نظام دموکراتیک، قدرت والاستریت، جایگاه نژاد و مذهب، افزایش جمعیت زندانیان، فرهنگ مالکیت اسلحه، و خشونتهای ناشی از آن و مجموعه موارد فوق.
کاستنِدا، عضو یک خانواده ثروتمند مکزیکی، در آمریکا بزرگ شده است، در پرینستون و سوربن تاریخ خوانده است، و در بهترین دانشگاههای آمریکایی مانند نیویورک و برکلی درس داده است. این کتاب در واقع محصول تجربه پنجاه سال زندگی او در ایالات متحده است.
کاستنِدا میگوید که نویسندگان خارجی پرسشهای درستی در مورد آمریکا مطرح کرده اند، اما پاسخهای درستی به آن ندادهاند. مثلاً، او به نویسندگانی اشاره میکند که آمریکا را کشوری «یکنواخت و پولپرست» توصیف میکنند. چنانچه، کارل اوه کناسگارد، نویسنده پرفروش نروژی که برخی منتقدان آمریکایی او را به مارسل پروست معاصر تشبیه کردهاند، با تعجب میگوید که در ایالات متحده تفاوتهای فردی ستایش میشود، اما «ویژگی چشمگیر آن (کشور) یکنواخی است؛ هتلهای مشابه، رستورانهای مشابه، و مغازههای مشابه.»
اما کاستنِدا با اشاره به متروی نیویورک، میگوید که چنان نویسندگانی «تنوع خارقالعاده این کشور را نمیبینند یا انگیزهای برای دیدنش نداشتهاند.» نویسنده تعجب میکند که چطور نویسندگان خارجی تنوع فرهنگ عامه، از جمله موسیقی آن را نادیده میگیرند. همچنین، گرایش به پول در آمریکا، از نظر او تجسمی از پویایی اقتصادی و علاقه به پیشرفت در این کشور است. او دلبستگی به ثروت را بخشی از نظام سرمایهداری دانسته است که مختص به آمریکا نیست.
کاستنِدا باور دارد که فرهنگ عامه آمریکا متعلق طبقه متوسطی است که جهانگستر شده است. او این فرهنگ- تکنولوژی، غذا، سینما، لباس و... را جزو قدرت نرم آمریکا توصیف میکند که هنوز قوی و تاثیرگذار است، و نیز به تلاش ناموفق کشورهایی مانند چین برای به چالش کشیدن این قدرت نرم اشاره میکند: «قدرت نرم چین، با آن که در حال رشد است، اما سالها زمان خواهد برد که توان فرهنگ آمریکایی را بیابد.»
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا به دلیل پایبندی به آزادی فردی، سرمایهداری پویا و خلاق، دستاوردها و درخشش خیرهکننده تکنولوژیک و مدیریتی، تصویر یک کشور استثنایی را یافت. این تصویر در رقابت ایدئولوژیک با بلوک کمونیستی بسیار مهم بود. فروپاشی سلطه کمونیسم بر بلوک شرق، بر جذابیت سرمایهداری آمریکایی افزود و آمریکاییها پنداشتند که به عنوان «ملت استثنایی» و برتر از دیگران، میتوانند جهان را تغییر دهند. اما نویسنده میگوید که این تصور ایدهآل خودساخته، با تاریخ اشغالگری، نابرابری اقتصادی و نژادی، زندانهای پرجمعیت، فرهنگ سلاحدوستی و...، خدشهدار شده است.
پس از پایان سلطه کمونیسم، آمریکا پرچمدار «دموکراسی و آزادی» شد، اما «کمبودهای نظام سیاسی آمریکا در چند دهه اخیر باعث شده است که نظام دموکراتیک این کشور جایگاه ممتاز خود را از دست بدهد.» این نکته را قبلاً فرانسیس فوکویاما، متفکر معروف آمریکایی، نیز در کتاب «نظم و زوال سیاسی» مطرح کرده بود که نهادهای سیاسی در این کشور به دلیل درگیریهای حزبی، تشدید اختلافات ایدئولوژیک و دشواری اجماع فراحزبی برسر مسایل ملی، رو به ضعف رفته است. کاستنِدا مانند فوکویاما میگوید که سیاستمداران، رقابتهای ایدئولوژیک و سیاسی را بر حل مشکلات کشور ترجیح میدهند. در حالی که هر روز شهروندان این کشور در اثر خشونتهای ناشی از حق مالکیت فردی سلاح جان میدهند، هیچ اقدامی برای تغییر قوانین مالکیت سلاح نمیشود. جمهوریخواهان مخالف سخت شدن قید و بندها بر مالکیت اسلحهاند و دموکراتها، موافق آن. رقابتهای ایدئولوژیک و سیاسی مانع از همکاری دو حزب برسر این مشکل در این کشور شده است.
نویسنده اعتقاد دارد که فرهنگ سیاسی کنونی، محصول عملکرد نخبگان و نهادهای سیاسی آمریکا است. احساس ضدجهانی شدن و ضدمهاجران که با ترامپ اوج گرفت، ناشی از حمایت نکردن از طبقه کارگر که عمدتا متشکل از مردان سفیدپوست با تحصیلات پایین است، در برابر جهانی شدن سرمایه و مشاغل، و رشد اتوماسیون در حوزه کار و تولید است.
در بخشی از کتاب، نویسنده به بحث زوال قدرت اقتصادی و تکنولوژیک آمریکا میپردازد که با رشد قدرت اقتصادی و تکنولوژیک چین مجدداً مطرح شده است. او میگوید که با رشد اقتصادی کشورهایی چون ژاپن و آلمان بعد از جنگ جهانی دوم، نیز این بحث مطرح بود. او باور دارد که عواملی چون بازار گسترده داخلی، طبقه متوسط ثروتمند، پویایی و خلاقیت بازار، نقش مثبت مهاجرت در اقتصاد، و سیاستهای درست اداری و مالی، در شکوفایی و دوام برتری اقتصادی و تکنولوژیک آمریکا نقش بازی کردهاند.
این نکته در مشاهده نویسنده در مورد ظرفیت و پویایی اقتصاد آمریکا جالب است که بازار در این کشور، اختراعات و اکتشافات را خیلی زود به کالاهای پرسود و جهانی تبدیل میکند. این امر باعث میشود که سرمایهگذاران و کارآفرینان خلاق، از اقصا نقاط جهان برای کسب سود به آمریکا بیایند. در این روند، مهاجرت به نقاط قوت اقتصادی این کشور بدل شده است. به همین دلیل، این سخن معروف است که بزرگترین مخترعان و کارآفرینان آمریکایی، یا مهاجر بودهاند یا فرزند مهاجر، که جامعه و اقتصاد آمریکا با آغوش باز آنان را پذیرفته است.
مشخصات کتاب:
خورخه کاستنِدا/آمریکا از چشم یک خارجی/انتشارات دانشگاه آکسفورد/۳۲۰ص/۲۰۲۰.