از افغانستان که میگوییم، انگار نوشتهها و گفتارمان بوی خون و انفجار و ناامنی میدهد. روزی نیست که خبری از انتحار و انفجار نباشد. آدمربایی و پدیدهای خوفناک به نام «اختطافچی» که زن و مرد و کودک و صغیر و کبیر هم نمیشناسد، در کنار تهدیدهای امنیتی، انفجار و خبر آمدن طالبان تروریست به داخل شهرها، اینک مشکل فرعی مردم شده است. آنچه بلا و مصیبت است بر سر مردم افغانستان میبارد و جهان حیران از آنچه میبیند «کاسه چه کنم چه کنم» به دست گرفته است. سربازان آمریکایی در حال ترک افغانستاناند و به ازای خروج هر سرباز از نیروهای ائتلاف، سایههای هراس و مرگ به سرعت جای خالیشان را پر میکنند.
نه گفتوگوهای صلح خلیلزادی به سرانجام رسید نه جنگ و نزاع با نیروهای تروریست طالب و عمال و دستنشاندگان آنان. از زمان سقوط حکومت طالبان بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، میلیاردها دلار در افغانستان برای ایجاد صلح و امنیت و جنگ با طالبان هزینه شد و هزاران هزار سرباز خارجی در این کشور کشته شدند اما ناامنی و فقر و جنگ تمام نشد.
از وضعیت مردم مصیبتزده افغان نگویم که نه امنیت و آرامش دارند و نه قوتی برای گذران زندگی؛ یا جوانانشان در ارتش یا همان اردوی ملی قتلعام و قصابی میشوند یا فرزندان و زنانشان به روشهای مختلف از مینهای کنار جادهای گرفته تا خودرو انتحاری یا کمربند انفجاری و خمپاره و تیربار مورد هدف حملات کور یا هدفمند تروریستها قرار میگیرند.
تنها چیزی که روشن نیست، علت ناکامی دولت و نهادهای بینالمللی در پایان دادن به جنگهای فرسایشی طالبان و آوردن امنیت و ثبات به این کشور در ۲۱ سال گذشته است.
امنیت و آرامش به افغانستان نیامد چون نظام سیاسی و حکومتی این کشور اشکال داشت و با کمال تاسف از انتخابات سال ۱۳۸۸ به بعد، هرگز در افغانستان دولتی قدرتمند و متمرکز بر سر کار نیامده است.
کشمکشهای سیاسی، مجادلات حزبی و قومی و حمایتی که هر کدام از گروههای سیاسی از دولتهای خارجی دریافت میکردند، باعث شد تا تلاش جامعه بینالمللی برای ایجاد کشوری آرام و بازسازی آن به جایی نرسد.
در انتخابات مرداد ۱۳۸۸، پس از وصول اعتراضهای عبدالله عبدالله، رقیب اصلی حامد کرزای به نتایج انتخابات، بررسیها نشان داد که تخلف و تقلب انتخاباتی وسیعی صورت گرفته است. پس از این بررسی، میزان آرای حامد کرزی به زیر ۵۰ درصد رسید و انتخابات به دور دوم کشیده شد اما عبدالله عبدالله در اعتراض به نحوه برگزاری انتخابات در مرحله دوم شرکت نکرد و در نتیجه حامد کرزی رئیسجمهور شد؛ رئیسجمهوری که به دلیل کارشکنیهای رقیب سیاسی خود و گروههای سیاسی حامی وی، هرگز نتوانست آنگونه که باید و شاید ریاست کند و برنده این انتخابات نه عبدالله بود و نه متقلبانی که نتیجه انتخابات را دستکاری کرده بودند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
انتخابات فروردین سال ۱۳۹۳ هم دستکمی از سال ۱۳۸۸ نداشت و این بار که محمد اشرف غنی برنده اعلام شد، دوباره دکتر عبدالله نتیجه را نپذیرفت و هواداران پرقدرت وی تهدید کردند در ۱۲ تا ۱۴ ولایت افغانستان حکومت موازی اعلام میکنند. ماههای پایانی دولت باراک اوباما بود و چارهای نبود به جز آنکه سروته انتخابات پرجنجال افغانستان را هم بیاورند.
جان کری، وزیر خارجه وقت، به کابل رفت و دولت مندرآوردی وحدت ملی از دل انتخابات بیرون کشیده شد؛ دولتی که وجهه قانونی نداشت و بنا بر توافق، دکتر عبدالله که به عنوان رئیس اجرایی دولت منصوب شده بود، پس از دو سال و با تعدیلی که در قانون اساسی انجام میگرفت، به نخستوزیری میرسید. تعدیلی که هرگز انجام نشد و دولتی سر کار آمد که رئیسجمهوری به نام اشرف غنی داشت و رئیس دولتی به نام عبدالله عبدالله که هر دو در این پنج سال در حال رقابت و اخلال در کار دیگری بودند و هیچکدام هم حاضر نبودند به نفع مردم و کشور و امنیت و اقتدار نظام حاکم کنار بکشند.
انتخابات دو سال و اندی پیش در مهر ۱۳۹۸ نیز چیزی کم از انتخابات پیشین نداشت؛ همان آش بود و همان کاسه و همان اختلافها و ادعاهایی تقلب و قبول نداشتن نتیجه توسط عبدالله و زیر بار نرفتن اشرف غنی و بدتر از آن برگزاری مراسم تحلیف به موازات یکدیگر آن هم در شرایطی که وضعیت کشور بسیار بحرانزده بود و خطر جنگ داخلی بیش از پیش افغانستان را تهدید میکرد.
ریاست شورای صلح با دم و دستگاه و قصر و خدمه و بودجه و کارمند و تشکیلات را به عبدالله عبدالله دادند تا جلوی یک فاجعه ملی گرفته شود اما از آن پس نیز این دو رقیب همچنان دوشادوش یکدیگر به جای پرداختن به مهمترین مسائل ملی و امنیتی، در حال زدوخورد و رقابت با یکدیگرند.
چنانچه یکی به نفع دیگری کنار میرفت و دولتی متمرکز بر سر کار میآمد، شاید وضع و حال مردم افغانستان امروز به این شکل نبود.
امروز نگاه میکردم که غنی و عبدالله حتی برای سفر به آمریکا و ملاقات رئیسجمهور این کشور و مقامهای سیاسی آمریکا هم شانه به شانه در حال رقابتاند. کشورشان در آستانه از هم پاشیده شدن است، طالبان به شهرهای افغانستان وارد شده و تا دروازه مزار شریف و قندوز و تخار پیش آمدهاند و در این سو، همگی کشور را گذاشتهاند و هیئتی ۵۰ نفره به آمریکا رفته است؟!
از رئیسجمهور غنی تا دکتر عبدالله، رئیس شورای عالی صلح تا امرالله صالح، معاون اول رئیسجمهور همه و همه به ایالاتمتحده آمریکا رفتهاند و کسی نمانده است تا در شرایط اضطراری فکری به حال مردم کند. هر دو باید مقابل دوربین خبرنگاران قرار بگیرند و هر دو باید ثابت کنند که مهمترین مقام سیاسی افغانستان هستند.
اگر هماینک این دو مقام ارشد افغانستان، یعنی غنی و عبدالله، حاضر نباشند کوتاه بیایند تا یکی از آنها در جهت منافع ملی به این سفر مهم کاری برود، چگونه میتوانند درباره صلح و گفتوگو با طالبان و نفع مردم کاری از پیش ببرند. سرنوشت گفتگوهای صلح و مذاکره با طالبان به نتیجه نمی رسد، چرا که نفع شخصی افراد بر منافع ملی ارجعیت دارد.
به نظر میرسد نه مردم افغانستان میدانند که با این رقیبان سرسخت و خویشاندیش باید چه کنند و نه آمریکا که متحد اصلی افغانستان به شمار میرفت.
آمریکاییها میگویند که هر دو اصرار داشتند در این سفر باشند چرا که هیچکدام خود را کمتر از دیگری نمیدانست تا این فرصت را به رقیب بدهد. دولت آمریکا از نظر رعایت پروتکل سفر هم سردرگم شده است؛ در ملاقاتها چه کسی بالا بنشیند و چه کسی پایین؟ رئیسجمهور آمریکا چه کسی را اول ببیند، چه کسی را دوم؟ در نهایت هم هدف این دو نفر، به رخ کشیدن برتری خود به دیگری است.
در ۱۲ سالی که از انتخابات ۱۳۸۸ گذشته است، عبدالله عبدالله نه توانسته است رئیسجمهور شود و نه گذاشته است که دیگران ریاستجمهوری کنند و نه رئیس جمهور غنی گذاشته است تا عبدالله به عبدالله به حال خود مانده و مدیریت خود را اعمال کند.
تاوان شکست سیاسی گروههای رقیب در افغانستان و جاهطلبیهایشان را هم مردم این کشور میپردازند که امروز در هراس و وحشت از بازگشت طالبان و ناامنیهای گسترده، نه جایی دارند که بروند و نه فریادرسی هست که به دادشان برسد.