برای آنهایی که فوتبال را میشناسند و دوستش دارند، اضطرابی بالاتر از ضربات پنالتی وجود ندارد. در تماشای آن حتی کورسویی از لذت هم وجود ندارد. فقط دلپیچه و دلنگرانی به بار میآورد. تنها وقتی پایان یافت، شاید بتوانیم بگوییم خوش گذشت که این حرف هم دروغی بیش نیست.
در شب یکشنبه، هم انگلستان هم ایتالیا درورزشگاه ویمبلی کاملا چنین احساسی را داشتند. احساسات اولی با تلخی به پایان آمد اما دومی پایانی خوش داشت. وقتی جورجینیو توپش را خراب کرد، به نظر میرسید انگلستان برنده شود ولی در پایان این بوکایو ساکا بود که با خراب کردن ضربهاش پیروزی و جام یورو ۲۰۲۰ را به ایتالیا تقدیم کرد.
خراب شدن پنالتی جورجینیو و آندرهآ بلوتی به راحتی از یادها خواهد رفت زیرا در پسزمینه تصویر بزرگ پیروزی قرار میگیرد اما شرمی که ساکا، مارکوس رشفورد و جیدون سانچو بابت خراب کردن پنالتی احساس میکنند، همچون باری بر دوش آنها خواهند ماند. نوعی شرم که باید گفت به هیچ وجه نباید وجود داشته باشد، ولی کام آنها را تلخ میکند.
اینکه تیم ملی فوتبال مردان انگلستان بعد از ۵۵ سال به مرحله نهایی این مسابقات رسیده بود، بار این شکست را سنگینتر میکند؛ آن هم در ورزشگاه ویمبلی و در برابر ۷۰ هزار هوادار انگلیسی که بر اساس ظرفیت «رسمی» به ورزشگاه آمده بودند. تماشاگرانی که حضوری پررنگتر از همیشه داشتند، پرسروصداتر از قبل بودند و بیش از همیشه به کار خود اعتقاد داشتند.
این شکست چشماندازی تیرهوتار و شبیه کابوسهای نوجوانان بود. بیشتر ما در ذهن خود رفتن پشت توپ و پنالتی زدن را بازآفرینی کردهایم؛ تمام هواداران دوآتشه انگلستان. در زمین خود و در مسابقهای پرشکوه و بینالمللی در برابر انبوه جمعیت پرشوری که نام ما را صدا میزنند، به گامهای ما باور دارند و در برابر جوردن پیکفورد که نصف مسیر را طی میکند و توپ را به پنالتیزنهای انگلستان تحویل میدهد تا مبادا وقتی جانلوییجی دوناراما توپ را به آنها تحویل میدهد، بازیهای روانی را شروع کنند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اما به دلیل همین رویایی بودن است که این رویداد تلخ از یاد نمیرود. تلخی و پیامدهای آن در لایههای حافظه ما لانه میکند و تمام دلشکستگیهای ضربات پنالتی قبلی و غیره را کنار میزند.
بازیکنان فوتبال میگویند وقتی پای ضربات پنالتی به میان میآید، به بوکسورها شبیه میشوند. از خط وسط زمین خود را به نقطه پنالتی رساندن شبیه وارد شدن به رینگ بوکس است. در جرگهای اختصاصی قرار میگیرند که شمار اندکی از بازیکنان جزو آناند و از همین رو احترامبرانگیزند. آنچه بعد از زدن پنالتی رخ میدهد، بر منش ما اثر ندارد. قرار گرفتن در تیم و به خصوص پنج نفری که پنالتی میزنند به خودی خود شجاعانه است.
همانطور که همیشه اتفاق افتاده است، در سالهای آینده داستان تلخ گزینش نفرات پنالتیزن برای انگلستان نقل محافل میشود. در حال حاضر گرت ساوتگیت همه چیز را به عهده گرفته است. او در مورد انتخاب پنج پنالتیزن انگلیس گفت: «با مسئولیت من بود. من پنالتیزنها را انتخاب کردم.»
سابقه خود ساوتگیت در پنالتی زدن نیز روایتی است که بارها روایت شده اما بار دیگر در کانون توجه قرار گرفته است. در سال ۱۹۹۶ از وی خواستند پنالتی بزند و او طبق وظیفه پاسخ مثبت داد. این تجربه در کنار سایر تجربهها، بر رویکرد او تاثیر گذاشت و سبب شد سرمربی کاملی شود و برای مدتی در جایگاه موفقترین سرمربی تیم ملی فوتبال انگلستان قرار گیرد. انتخاب این پنج نفر برای پنالتی زدن دلایلی فراتر از گمانهزنیها داشته است.
اگر ضربه بغل پای رشفورد وارد دروازه شده بود، انگلستان در ضربات پنالتی سه به دو جلو میافتاد و دو ضربه دیگر باقی میماند و احتمال داشت انگلستان پیروز شود. هر چند آن پیروزی هم چندان پرفروغ نمیبود. سانچو هم مدتها است لقب «استاد پنالتی» را یدک میکشد. ناکامی هر دو آنها جلوهای از مخاطرات این روشی در پنالتی زدن است که در آن بازیکن با گامهای کوتاه به سوی توپ حرکت میکند.
اما بیشترین تلخکامی فوتبالی و عاطفی نصیب ساکا میشود. آخرین ضربه پنالتی خراب شده همیشه دردناکترین ضربه است. ضربهای که به همه چیز پایان میدهد و جشن شادی حریف را در پی دارد. آنهایی که ضربات قبلی را خراب کردهاند، دستکم میتوانند بازگردند و دوباره در جمع همتیمیها قرار گیرند و از همدردی یاران آشنا برخوردار شوند. ساکا بعد از خراب کردن پنالتی آخر زیر نگاه همگان قرار داشت تا اینکه همزمان با جشن شادی آبیپوشهای ایتالیا همتیمیهایاش برای دلداری دادن دور او جمع شدند.
البته چیزهایی مهمتر از همه این رویدادها وجود دارد. رشفورد برای فقرا مواد غذایی تهیه میکند. سانچو در طرحهای امنسازی اماکن بازی دستی دارد. ساکا هم در ۱۹ سالگی نماینده همتایان خود است و به پیشرفت جوانان سیاهپوست در راه دراز دست یافتن به فردیتشان کمک میکند اما این شب را همواره به یاد خواهند داشت؛ حتی اگر روزهای بهتری را در آینده تجربه کنند. اکنون از هیچکدام از آن روزهای خوش آینده خبری ندارند و فقط دستخوش غم و رنجاند. از همتیمیها و سپس از همه ما معذرتخواهی میکنند با آنکه نیازی به این کار نیست. ما هم توقعی نداریم.
اما چندوچون از دست دادن سررشته کارها است که چندوچون هراس ما را مشخص میکند. با توجه به این همه کارناوالها و شادیها که قبل از این مرحله رخ داد، شکست در بازی نهایی چنان عمیق است که لطمات ماندگاری دارد. لولوی تازهای مانند لولوهای گذشته سر برآورده است که احتمال دارد خیلی بیشتر به ضعفها دامن بزند. شاید مدتی طول بکشد تا هواداران بر آن غلبه کنند؛ به امید آنکه این وضع چندان به درازا نکشد.
© The Independent