محمدحسین مهدویان باز در گردشی عجیب خبرساز شد. گفتوگوی مهدی یزدانیخرم با او که در صفحه اول «سازندگی» منتشر شد، موجب ناراحتی کریم نیکونظر، دبیر بخش سینمایی و تلویزیونی «سازندگی»، شد. او در صفحه اینستاگرامی خود در یادداشتی نوشت: «گفتوگویی که روزنامه با محمدحسین مهدویان منتشر کرده ربطی به من و صفحه سینمای سازندگی ندارد؛ ظاهرا نتیجه همراهی فیلیمو است با مسئولان تحریریه، که البته در صفحات سینما و تلویزیون هم منتشر نشده.» هر چند او در پایان متنش مینویسد «نکته: این گفتوگو کار رفیقم مهدی یزدانیخرم است که از روزنامه رفته ولی برخی خودش را نمیخواهند اما اعتبارش را چرا.» اما حملهها از همه طرف شروع میشود و کار به جایی میکشد که آقای نیکونظر استعفا میکند و داوطلبانه خانهنشین میشود و ماجرا را به صورت محتوای اینستاگرامی ادامه میدهد؛ ماجرایی که به تهمت و افترا به او کشیده شده است که دشمنی شخصی با یزدانیخرم و مهدویان دارد.
موضوع از این قرار است که مهدی یزدانیخرم چند هفته پیش در برنامه رادیویی «پرانتز باز»، با اجرای مارال دوستی، گفت: «درمورد «خون خورده» قرار شد تا من در تیم فیلمنامهنویسان حضور داشته باشم و در کنار طلا معتضدی و کریم نیکونظر شروع کردیم به نوشتن سیناپس که خیلی کار عجیب و غریبی بود و هست.» در این مورد هم نیکونظر در اینستاگرامش نوشت: «همکاری من با تیم نویسندگان فیلمنامه «خونخورده»، اردیبهشت سال قبل شروع شد و مهر همان سال هم به آخر رسید؛ قبل از بستن قرارداد و حتی انتخاب نهایی کارگردان. نقشم در آن سریال کمک به طلا معتضدی و مهدی یزدانیخرم در طراحی دوباره قصه بود. دو هفته پیش هم که ساخت سریال جدی شد هر سه ما با هم حرف زدیم و من گفتم که نمیتوانم در این کار باشم.»
در همان برنامه رادیویی «پرانتز باز»، آقای یزدانیخرم میگوید: «از سوی دیگر کپی رایت رمان دیگرم با نام «سرخ سفید» هم با فاصله کمی و این بار توسط محمدرضا تختکشیان از نشر چشمه خریده شد و همان موقع با محمدحسین مهدویان برای ساختن آن به نتیجه رسیدند و توافق کردند. بعد از «بیست زخم کاری» حالا باید ببینیم که چه خواهند کرد و چه زمانی آن سریال را شروع خواهند کرد.» و کمی بعد اضافه میکند: «نشر ما یعنی نشر چشمه توانست خیلی رابطه خوبی با برخی از تهیهکنندهها پیدا کند و به هر صورت در طول زمان زبان هم را بهتر فهمیدیم.» در همین چند خط مثلثی را که شکل گرفته است میتوانیم ببینیم. در راس هرم پلاتفرمهایی قرار دارند که در نهایت طرح و سیناپسهایشان را باید به تایید ساترا (سازمان تنظیم مقررات صوت و تصویر فراگیر در فضای مجازی) برسانند. این سازمان پس از کلنجار چند ساله ارشاد و صدا و سیما سرانجام با پیروزی صدا و سیما تشکیل شد و عملا تمام امور نمایشی از فیلم و سینما و نمایشخانگی در اختیار صدا و سیما قرار گرفت تا هر جا خواست و به هر میزانی سانسور را اعمال کند. در برنامههای تلویزیونی بالاترین سانسور و در نمایشهای خانگی پایینترین و در همهجا تلاش داشته باشد مردم را طرفدار حاکمیت نگه دارد.
راس بعدی، انتشارات و نویسندگانیاند که باید این کارها را بنویسند و درست در زمانی که جمهوری اسلامی در ضعیفترین حالت خود از نظر حمایت مردمی است، حالا تازه ناشران معتبری که نان استقلال خود را میخورند یاد گرفتند «خیلی رابطه خوبی با برخی از تهیهکنندهها» پیدا کنند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
راس دیگر، شرکتهای فیلمسازی و فیلمسازانند. شرکتهای فیلمسازی که یا مانند «اوج» مستقیم بودجهاش از سپاه تهیه میشود یا مانند بسیاری دیگر که از نهادهای دیگری بودجهشان تامین میشود اما سرانجام همه اینها از فیلترهای ریز و درشتی عبور میکنند و در نهایت از فیلتر ساترا باید عبور کنند تا به سمع و نظر بینندگان برسند.
مصاحبه محمدحسین مهدویان و مهدی یزدانیخرم گفتوگوی نسبتا مفصلی است که به جنبههای مختلف پرداخته میشود و چند نکته محوری دارد که تحلیل تمام آنها در حوصله این جستار نمیگنجد و تنها در اینجا به چند نکته آن اشاره میشود.
در جایی از گفتوگو، مهدویان پاسخ میدهد: «این شبیهسازی مثلا به آقای مخملباف یا آقای حاتمیکیا، واقعا اینها خیلی بامزه است. سریع مثلا اینور حزباللهیها دارند شبیهسازی میکنند که بگویند این مثل مخملباف است، آن طرف هم روشنفکرها و اپوزیسیون میگویند ببین این حاتمیکیای نسل جدید است.» اگر این شباهت را به وابستگی آنها به حکومت در نظر بگیریم، مهدویان به هر دو و بسیاری دیگر مانند مجید مجیدی و کمال تبریزی و دیگر فیلمسازان حکومتی شبیه است اما با یک تفاوت ماهوی، آنها دستکم وقتی کار خود را شروع کردند به آنچه میساختند باور داشتند اما تمام شواهد موجود این است که مهدویان از آغاز تنها عاشق سینما بود و میخواست فیلمساز شود برای همین تن به همکاری با سپاه پاسداران داد تا از یکی از تروریستهای برونمرزی سپاه قهرمان بسازد؛ قهرمانی که سرآغاز گشایش جبهه لبنان بود. او سپس همینطور شروع میکند و با «لاتاری» به دبی میرود و عملیات تروریستی انجام میدهد و خودش در مصاحبه با یزدانیخرم میگوید برای جذب تماشاگر این کار را کرده است. «تو باید فیلمهایی را بسازی که مردم بیایند و بنشینند و ببینند و اگر این کار را بکنی، میتوانی راه خودت را محکم ادامه دهی وگرنه زیر پایت در لحظهای خالی میشود؛ و بعد از آن بود که به فکرم رسید «لاتاری» را بسازم و با همه انتقادهایی که در فضای سینما و فضای رسانه به آن میشد، فکر میکنم اتفاقا در این ساختمانی که داشتم میساختم، مسیر درستی انتخاب کردم. من نیاز به مخاطب بسیار زیاد داشتم که آنجا توانستم به دست بیاورم». به عبارت دیگر پول سپاه و وزارت اطلاعات و پولهای مشکوک سرمایهگذارهای حکومتی و سانسور و مردم همه وسیلهاند تا آقای مهدویان فیلم بسازد؛ آن هم پشت سر هم و سالی یکی. کار او میگیرد و یک شب ره صد ساله میرود زیرا جلو حرکت بقیه گرفته شده است. او در مسابقه دوی تک نفره برنده مدال طلا میشود.
مهدویان همان مالک «زخمکاری» است؛ میخواهد همه چیز را به دست آورد اما دل و جرئتش را ندارد. وقتی با روح و احساس زنی یا مردمی بازی کنی و برای پیشرفت خودت با چشمانی کاملا باز اما بسته دروغ بگویی و خیانت بکنی، سرنوشتی جز فرورفتن نوک تیز چاقو در قلبت انتظارت را نمیکشد و مجبوری در کنار دریا جان بدهی. چیزی که مهدویان از آن وحشت دارد همین خشونت بیپرده و عریان است؛ خشونتی که میداند روزی گریبانش را خواهد گرفت و دیگر تمام پولها و شهرت جهان هم به کارش نمیآید.
در پایان خوب است اشارهای داشته باشیم به حرف جالب مهدی یزدانیخرم که میگوید: «به هر صورت در طول زمان زبان هم را بهتر فهمیدیم.» یعنی ناشران و نویسندگان زبان حکومت و تهیهکنندگان حکومتیاش را فهمیدند و فراموش نکنیم این درست زمانی است که صدها نفر در دی ۹۶ و آبان ۹۸ قتلعام شدند و دهها مسافر بیگناه پرواز اوکراین با شلیک مستقیم دو موشک سپاه به قتل رسیدند و به دلیل وارد نکردن واکسن معتبر در حالی که دنیا دارد به مرحله پساکرونا گام میگذرد، در جمهوری اسلامی روزانه صدها نفر کشته میشوند و قحطی و نکبت سراسر سرزمینی که میتوانست یکی از آبادترین کشورهای منطقه بلکه دنیا باشد را فرا گرفته است. این مثلث شوم بسیار دیر شکل گرفته است و بعید است این ماه عسل پایان خوشی داشته باشد.