استفاده از ویلچر برای ورزش، سختیهای خود را دارد، اما این سختیها از اجبار ناشی نمیشود.
من قبلاً هم در این مورد نوشتهام که چقدر آزار دهنده است که علیرغم اینکه لباس ورزشی «نایکی» پوشیدم، به نظر میرسد مردم فکر میکنند من قادر نیستم از پسِ تپه مقابلم برآیم.
من این لباسها را میپوشم تا نشان دهم که میخواهم همان کاری را بکنم که دوندگانی که از کنارم میگذرند انجام میدهند؛ اما با پاهایی که از زمان تصادفم نمیشود با آن به خوبی دوید. من میتوانم با کمک چوب زیربغل راه بروم، اما راحت نیست و بدجوری باعث سوزش میشود. به همین دلیل است که به ویلچر متوسل میشوم.
من یک صندلی دارم که یک چرخش جدا میشود و آن را به یک سه چرخه ATV تبدیل میکند. با هزینه قابل توجهی هم خریداری شده؛ طوری تزئینش کردم که کمی شبیه وسایل فیلمهای فضایی شده. با این حال مردم هنوز پیام مرا که میخواهم بگویم کمک لازم ندارم، نمیگیرند.
«رفیق یک هُل میخواهی؟» همیشه این حرف را میشنوم.
با این حال، بعد از اتفاقی که در سفر اخیرم افتاد، این پرسش برایم پیش آمد که آیا نباید از وجهی متفاوت به آن درخواست نگاه کنم. حداقل این فرصت را برای من فراهم میکند که بگویم «نه.»
بگذارید توضیح بدهم. من تازه به اولین شیب سربالایی که در مسیر همیشگی خود با آن روبرو هستم نزدیک شدهام؛ سربالایی کوتاه اما بسیار تند. به همین دلیل عبور از آن مقداری زمان و نیرو لازم دارد. صفحه نمایش فیت بیت [دستبند ثبت فعالیت های بدنی] را نگاه میکنم؛ افزایش ضربان قلب من را رضایتبخش نشان میدهد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در این صبح خاص، پادکست های مارک کرمود و سایمون مایو را روی تلفنم گذاشتم. این دو مفسر، مجریان ماهری هستند. گوش دادن به آنها در حالی که در مورد تازهترین فیلم روی پرده اظهارنظر میکنند، واقعا لذت بخش است و برای من که بیشتر هفته کارم نوشتن در مورد تلاشهای دولت بوریس جانسون برای از هم پاشیدن این کشور، آن هم با بهانههای شرم آور است، یک فرار محسوب میشود.
داشتم به مجریان رادیو فکر می کردم که ناگهان دستهایی را پشتم احساس کردم و صندلی از جا کنده شد، درست مثل«رودرانر»که در حال تعقیب ویلی کایوتی است (در یکی از آن کارتونهای کلاسیک هانا باربارا). این حرکت برایم تکان دهنده بود. فریاد کشیدم «نه، پیاده شو، گمشو».بدزبانی ام را ببخشید، نزدیک بود از ترس به خودم ...
در این مورد فکر کنید. چه احساسی داشتید اگر کسی به طور ناگهانی از پشت سر شما میآمد، شما را میگرفت، و شروع به هُل دادن میکرد؟
پس از آنچه که بعد از تصادف تجربه کردهام، همسرم گاهی میگوید: «حالا میفهمی زنان بعضی وقت ها چه احساسی دارند». اگر واقعا زنان ذرهای از آن چیزی که من تجربه کردم، تجربه میکنند، جای تعجب است که چقدر صبورند و بیش از این شکایت نمیکنند.
مردی که چنین مرا ترساند - ترسی که معمولاً با دیدن صحنهای از یک فیلم ترسناک از جا میپری - با عصبانیت گفت:«من فقط خواستم کمک کنم».
احساس من اصلا کمک نبود. بیشتر احساس حمله کردم. پنج دقیقه بعد مجبور شدم بایستم و یک سری فحش بدهم. فکر کنید: هواداران فوتبال داور را به خاطر اینکه به تیم مقابل یک ضربه پنالتی ناحق داده، فحش بدهند. پنج دقیقه دیگر مجبور شدم دوباره برای همین منظور توقف کنم.
یک بار یکی از دوستان صبورم به من گفت: «تو یک روز از آن کمکها سپاسگزار خواهی شد».
نه اینطور نخواهد شد. من هرگز از کسی که ناگهان در پشت سرم ظاهر شود و بدون اجازه بخواهد کمک کند، هرچند ضعف من باعث آن باشد، سپاسگزار نخواهم شد.
گاهی کمک ضروری است، چون لندن و بقیه بریتانیا هم، با این ذهنیت که معلول در آن رفت و آمد کند، ساخته نشده. در جایی که لازم باشد باید بدون هیاهو کمک کرد(که متأسفانه همیشه چنین نیست).
اما بیشتر افراد کاملاً قادرند در صورت نیاز درخواست کمک کنند.
معلولیت به معنای ناتوانی نیست. در حقیقت، بسیاری از معلولان عمیقاً از اینکه دائم با آنها مانند ناتوان رفتار میشود، ناراحت هستند.
من درک میکنم که افراد برای این پیشنهاد کمک کردن را میدهند که میخواهند احساس کنند وظیفه حقوق بشری خود را انجام میدهند، اما باور کنید کمکهای ناخواسته میتواند به همان اندازه کمک نکردن به هنگام لزوم، بد باشد. بهتر است دیگر در باره پاسخهای خشنی که بعضی وقتها هنگام رد کمک میگیرم، برایتان نگویم.
حادثهای که ذکر کردم یکی از آن موارد بود. در توییتر هشتگ «فقط بپرس، منو نگیر» (#JustAskDontGrab) نشان میدهد که این فقط تجربه من نیست.
در پارالمپیک آینده - که آمادهسازی برای آن تازه شروع شده - افراد معلول بسیار توانمندی شرکت خواهند داشت.
شاید این مسابقات بتواند بحث واقعی راجع به این موضوع را راه بیندازد؛ این بحث شدیداً مورد نیاز است.
این نوشته برگردان فارسی از مقالات منتشر شده دیگری است و منعکس کننده دیدگاه سردبیری روزنامه ایندیپندنت فارسی نمی باشد.
© The Independent