انتشار گزارشی درباره «احتمال بازگشت ابرخشکسالیهای قرون وسطایی»، بر مبنای تحقیقی که شماری از پژوهشگران دانشگاه کلمبیا انجام دادهاند، در هفته گذشته بازتاب وسیعی در رسانههای جهان و از جمله رسانههای فارسی زبان داشت. اما جالب است که ابرخشکسالی قرون وسطایی مورد نظر پژوهشگران مذکور بر خشکسالی قرنهای نهم تا شانزدهم میلادی در جنوب غرب آمریکا دلالت دارد، که آثار عمومی آن اصلا قابل مقایسه با آنچه که تحت عنوان ابرخشکسالی قرون وسطایی در آسیا و اروپا میشناسیم نیست. این یادداشت، خشکسالی مورد توجه پژوهشگران آمریکایی را در این سمت جهان یادآور میشود.
در ابتدا اما بایسته است آنچه که در زبانزد اقلیم شناسان «ابرخشکسالی» نامیده می شود را مرور کنیم. آب وهوای یک منطقه برآیندی است از توالی دورههای خشکسالی و ترسالی. شمار آنچه که نرمال یا متوسط اقلیمی نامیده میشود از نظر بسامد وقوع اتفاقا چندان تفاوتی با سالهای خشکسالی یا ترسالی ندارد. به طور ساده اینطور است که خشکسالی-نرمال-ترسالی رخ میدهد و از نو دوباره همین روند. پس هم خشکسالی طبیعی است و هم ترسالی. اما خشکسالی طبیعی یعنی درصد مشخص کاهش بارش نسبت به متوسط سالیانه. این درصد هر چه کمتر و مدت وقوع آن هر چه طولانی تر باشد خشکسالی شدیدتر میشود. مثلا اینکه یک سال، بارش چهل درصد کمتر از نرمال باشد خشکسالی رخ داده است. خشکسالی شدید یعنی اینکه هم درصد بارش کمتر باشد و هم دوره وقوع کم بارشی نه یک سال و بلکه بیشتر باشد. ابرخشکسالی زمانی رخ میدهد که سالهای طولانی و پیاپی مدام بارش کمتر از نرمال باشد. در گزارش مذکور دانشمندان دانشگاه کلمبیا حد لازم برای نامیدن یک دوره طولانی بارش کمتر از نرمال بهعنوان «ابرخشکسالی» را بیست سال مدام بارش کمتر از نرمال ذکر کردهاند. آنچه که قطعا به دگرگونی چشمانداز و قهقرای سرزمین منجر میشود. بر همین مبنا سه ابرخشکسالی مهم آسیا و اروپا در قرون وسطی را مرور میکنیم:
۱- خشکسالی حد فاصل ۵۹۰ تا ۶۴۷ میلادی. این خشکسالی جنوب غرب آسیا را درنوردید. در ایران این خشکسالی موجب سرنگونی امپراتوری ساسانیان و ورود اسلام به کشور شد. به واقع از سی سال پیش از برآمدن اسلام ایران داشته در تب و تاب یک ابرخشکسالی میسوخته است و همین میتواند عامل شکست ایرانیان شهرنشین در برابر عربهای صحراگرد باشد که بر خلاف ایرانیان طاقت تحمل چنان ابرخشکسالی را داشته و آن را به فرصت غلبه بر همسایگان تبدیل کردهاند.
۲- خشکسالی سیصد ساله ۹۰۰ تا ۱۲۰۰ میلادی. به واقع همین خشکسالی است که بهعنوان نمونه تیپیک خشکسالی قرون وسطی نامیده میشود. این خشکسالی بیشتر اروپا و به خصوص نیمه غربی آن را در بر میگرفته و اثر آن بر ایران فقط وقوع شماری آنومالیهای اقلیمی منجر به قحطیهای دورهای بوده است. اما به هر حال این بازه زمانی در ایران و خاورمیانه بهعنوان دوره طولانی خشکسالی شناخته نمیشود.
۳- خشکسالی شدید آسیای میانه از ۱۲۰۰ میلادی تا ۱۳۰۰. این خشکسالی اگر چه در ایران رخ نداده اما یکی از نقاط عطف تاریخ ایران به شمار میرود: مغولها و دیگر اقوام صحراگرد آسیای میانه به خاطر فرار از این خشکسالی به جنوب و غرب هجوم بردند که البته بیشترین اثر ویرانگر را بر ایران داشت. آن شد که مغولها در ایران آمدند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند.
پژوهش دانشگاه کلمبیا بیشتر از آن جهت مورد توجه قرار گرفته که بر امکان تشدید وقوع این نوع ابرخشکسالیها تاکید داشته و در اینباره هشدار میدهد. واقعیت این است که اثر گرمایش جهانی بر خاورمیانه به گونهای است که میشود فرض کرد هم اکنون ایران در مقطع آغازین یک ابرخشکسالی به سر میبرد. در بیست سال گذشته غالبا بارش در ایران کمتر و برعکس متوسط دما بیشتر از نرمال بوده است. آنچه که باعث خشکیدگی گستره وسیعی از ایران شده است. اثر این خشکسالی بلندمدت فقط اکولوژیک و اقتصادی نیست و جنبههای اجتماعی، روان شناختی و سیاسی آن اگرچه چندان مورد توجه و بررسی قرار نگرفته اما قابل انکار نیست. برای مثال میتوان بررسی کرد که این وضعیت خاص اقلیمی چقدر در این نکته نقش داشته است که بر خلاف آنچه که سی یا بیست سال پیش گمان میرفته سپهر سیاست در ایران روز به روز رادیکالتر شده و به سمت افراطیگری پیش رفته است.
به هر رو، آنچهکه پژوهشگران دانشگاه کلمبیا گفتهاند بیش از همه ما ایرانیان را باید نگران کند. خشکسالیهای قرون وسطایی تلخترین خاطرات تاریخی ما هستند.