همزمان با قدرتمند شدن جریانهای راستگرا، بهخصوص ظهور دونالد ترامپ در صحنه سیاست آمریکا، جردن پیترسون، روانکاو و سخنور محافظهکار کانادایی، در اوج جدال ایدئولوژیک با لیبرالها و چپها، به عنوان یکی از منتقدان بانفوذ مطرح شد و مجله لیبرالِ نیویورک تایمز او را در آن زمان «تاثیرگذارترین روشنفکر قرن بیستویکم» توصیف کرد. کتاب معروف وی با عنوان «۱۲ قانون زندگی: نوشدارویی برای بینظمی»، بیش از پنج میلیون نسخه فروش داشت. اکنون او با کتاب جدیدی به نام «فراتر از نظم: ۱۲ اصل دیگر برای زندگی» دوباره به صحنه بازگشته است. اما پیترسون این بار از مباحث سیاسی و ایدئولوژیک روز کناره گرفته و بیشتر در نقش روانکاو و مشاور خودیاری و خانوادگی ظاهر شده است. این خبر خوشی برای طرفدارانش، بهخصوص مردان جوان سفیدپوست نیست که نویسنده محبوب آنها به یکی از نویسندگان ژانر خودیاری تقلیل یافته است.
پیترسون کتاب خود را با روایت روزهای سخت بیماری دخترش، همسرش، و خودش آغاز میکند که همدردی خواننده را با او جلب میکند. همسر پیترسون از بیماری سرطان جان به سلامت برد و خودش درگیر اعتیاد به داروی ضداضطراب شد. او بعداً بهخاطر افسردگی، گرایش به خودکشی، و اسکیزوفرنی در بیمارستان بستری شد. او در این جریان که بخش عمدهاش را در روسیه گذراند، این کتاب را نوشت که به موضوعهایی چون توازن میان سنتها و خلق ارزشهای جدید؛ رابطه مسئولیتپذیری با معنا و رضایت؛ پرداختن به ریشههای مشکلات شخصی بهجای نادیده گرفتن آنها؛ رابطه عاشقانه در نهاد ازدواج؛ شکرگزاری بهرغم مشکلات زندگی؛ و پرهیز از کینهتوزی و غرور میپردازد. با این حال، کتاب نه تنها از تازگی و جنجالی بودن کتاب قبلی پیترسون فاصله دارد، بلکه زبان متن نیز سرزندگی و جالبی خود را از دست داده است و برخی از موضوعها و توصیههای آن تکراری و معمولی است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
نویسنده با این که در شبکههای اجتماعی خیلی صریح و گاه تند به منتقدان خود حمله میکند، اما در این کتاب اثری از جدالش با آنان دیده نمیشود. با این حال، تاثیر برخی از جریانهای منتقد بر پیترسون را در اینجا میتوان احساس کرد. از جمله در فصل «اهمیت نهادهای اجتماعی و نیاز به تغییر»، وی در چهره محافظهکاری عملگرا ظاهر میشود که ضمن دفاع از نهادها و مناسبات جاافتاده اجتماعی، اعتراف میکند که «راهحلهای دیروز... ضرورتاً مشکلات فردا را نمیتوانند حل کنند.» او اعتراف میکند که بهرغم مایههای بصیرت و تدبیر در تفکر محافظهکاران که دغدغه حفظ ارزشها و مناسبات سنتی را دارند، اگر آنها از تغییر حمایت نکنند «وضعیت مسلط دچار فساد و خسران خواهد شد.» اما او بهرغم این اذعان صریح، نمیکوشد که با ورود به مباحث داغ سیاسی امروز، مانند هویتهای متکثر جنسی و فرهنگی، این نگاه خود را به صورت مصداقی توضیح دهد.
وقتی پیترسون در مقام روانکاو بالینی مسائل روانی و خانوادگی را توضیح میدهد، خواننده خود را در محضر روانکاو و مشاوری با تجربه احساس میکند. در فصل «بر روی آنچه آزارت میدهد، خاک نپاش!»، به آنانی که به دلایل متفاوت با واقعیتها و احساسات تلخ زندگی خود رودررو نمیشوند، هشدار میدهد. از نظر او، برخی ناراحتیها و احساسات ناخوشایند ما ریشه در نارضایتی و مشکلات عمیقتر ما دارد که باید با آن رودررو شد. در اینجا پیترسون، که عمیقاً طرفدار جسارت در برخورد با مسائل زندگی و راستگویی در روابط انسانها- از جمله با شریک زندگی- است، خیلی صریح توصیه میکند که «اگر در زندگی با کسی خوش نیستید، لطفاً تظاهر به رضایت نکنید؛ اگر راهی وجود دارد، با شریک خود در مورد آن حرف بزنید و گفتوگو کنید.» او آگاه است که بحث کردن بر سر موارد اختلاف برای زن و شوهر ساده نیست؛ بهخصوص وقتی که پای احساسات، کینهها، و سرخوردگی انباشته شده نیز در میان باشد. با این حال، نویسنده خیلی صریح از ما میخواهد که «جرأت مقابله» داشته باشیم.
برخی زوجها برای تداوم زندگی مشترک تن به مصالحه و سرسپردگی میدهند و نسبت به آنچه در زندگیشان اتفاق میافتد، بیتفاوتی اختیار میکنند. پیترسون مخالف آن است که زن یا شوهر راه تابعیت و بیتفاوتی در پیش گیرد و از احساسات و خواستهای واقعی خود چشم بپوشد. از نظر او، این وضعیت مشکلات بیشتری برای آنها خلق میکند. از این رو، نویسنده توصیه میکند که زندگی زوجها باید بر اساس اصول مشترک و مسئولیتهای واضح و تعریف شده استوار باشد، و تداوم ازدواج نیز منوط به گفتوگوی دایمی زوجها درباره مشکلات و مسائل مشترکشان است. پیترسون از خواننده میخواهد که در زندگی مشترک، به اصول و صداقت خود پایبند باشد، حتی اگر این موضوع باعث فروپاشی خانواده شود.
خواننده احتمالاً فصل مربوط به رابطه معنا و خوشبختی واقعی با سختکوشی و مسئولیت را جالب خواهد یافت. به گفته نویسنده: «معنا در زندگی ارزشمند با مسئولیتپذیری به دست میآید. وقتی مردم به دستاوردهای زندگی خود فکر کنند، احساس خوشبختی به آنان دست خواهد داد.» در اینجا نکته مهم این است که آنچه را انجام میدهیم باارزش باشد و به آن افتخار کنیم.
پیترسون گمان ندارد که برای دست یافتن به چنین زندگی سرافراز و باارزشی، شما حتماً باید جزو نخبگان جامعه خود باشید. در واقع، او این کتابها را برای مردم عادی مینویسد و میخواهد آنان را تشویق کند که خود را جدی بگیرند و برای داشتن زندگی ارزشمند، هدفهایی باارزش تعیین کنند و برای رسیدن به آن هدفها، پشتکار داشته باشند و مبارزه کنند. او با افتخار به داستان مردان جوانی اشاره میکند که تحت تاثیر صحبتها و کتابهایش به سوی زندگی هدفمند و باارزش سوق داده شدهاند.
مشخصات کتاب:
جردن پیترسون، «فراتر از نظم: ۱۲ اصول دیگر برای زندگی»، انتشارات پورتفولیو، ۲۰۲۱، ۴۳۲ صفحه.