از حمله انتحاری دو تروریست عضو القاعده در نهم سپتامبر ۲۰۰۱ که در مرکز فرماندهی نیروهای ضد طالبان در شمال افغانستان احمدشاه مسعود را هدف قرار داد، بهعنوان نخستین حمله انتحاری در افغانستان یاد میشود. در آن حمله که دو عضو القاعده با هویت جعلی خبرنگار انجام دادند، احمدشاه مسعود، نامآورترین فرمانده ضد طالبان که بعدها به قهرمان ملی افغانستان ملقب شد، جان باخت.
گروه طالبان از زمانی که در سال ۱۹۹۴ شکل گرفت تا سال ۲۰۰۱ که رژیم تحت فرمان ملا عمر فروپاشید، اقدام به حمله انتحاری در کارنامهاش نداشت. اقدام دو تروریست انتحاری عضو القاعده به حذف قدرتمندترین فرمانده نظامی افغانستان الهامبخش طالبان شد تا فرماندهان این گروه نیز برای حذف دشمنانشان به این حربه متوسل شوند. پس از کشته شدن احمدشاه مسعود و حمله ۱۱ سپتامبر که فروپاشی سریع رژیم طالبان با مداخله نیروهای ناتو به رهبری آمریکا را در پی داشت، استفاده از حمله انتحاری به یکی از ابزارهای موثر طالبان در جنگ چریکی علیه دولت افغانستان و متحدان بینالمللیاش تبدیل شد.
در ۲۰ سال اخیر، گردان انتحاری از کارآمدترین نیروهای جنگی طالبان برای حذف چهرههای ارشد سیاسی و نظامی دولت پیشین افغانستان و حمله به پایگاهها و نظامیان خارجی در افغانستان بود. اعضای این گردان جوانانی در گروه سنی ۱۴ تا ۲۵ سالاند که پس از آموزشهای ابتدایی دینی، دورههای آموزشی ویژه را میگذرانند تا برای حملات انتحاری آماده شوند.
در دو ماه اخیر که طالبان بر افغانستان مسلط شده است، بارها در شهرهای گوناگون رژه گردانهای انتحاری برگزار شد و در آخرین مورد، فرماندهان طالبان از تشکیل گردانی جدید به نام «لشکر منصوری» خبر دادند که اعضای آن همه انتحاریاند و در مرز افغانستان با تاجیکستان مستقر شدهاند.
محمد محق، نویسنده و پژوهشگر مطالعات اسلامی و سفیر دولت پیشین افغانستان در مصر، در گفتوگو با ایندیپندنت فارسی میگوید طالبان که در ۲۰ سال اخیر از عملیات انتحاری بهعنوان یکی از موثرترین شیوهها در برابر دشمنانش استفاده کرده است، اکنون نمیتواند این مزیت را از دست بدهد، زیرا اگر این گروه بنیادگرای اسلامی حملات انتحاری را کنار بگذارد، رابطهاش با القاعده و سایر سازمانهای تروریستی بینالمللی را قطع کند و به شیوه معقول دولتداری روی آورد، ماهیت خود را از دست میدهد و در این صورت، بسیاری از جنگجویان و سربازان این گروه به سایر گروهها ملحق میشوند.
هرچند هنوز هیچ کشوری دولت طالبان را به رسمیت نشناخته است، از رفتار و تعامل برخی کشورها از جمله قطر، پاکستان، چین، ازبکستان و ایران با طالبان چنین تصور میشود که این کشورها عملا با به رسمیت شناختن طالبان فاصلهای ندارند و فقط منتظر تصمیم سایر همسایگان افغانستاناند.
در حالی که طالبان پس از اعلام دولت «امارت اسلامی» در افغانستان، از هیئتهای چند کشور خارجی از جمله بریتانیا، ازبکستان، پاکستان، قطر و سفرای بسیاری از کشورهای منطقه میزبانی کرده است، فرماندهان این گروه همچنان نمایش گردانهای انتحاری برگزار میکنند و به کشورهای منطقه هشدار میدهند که اگر در امور داخلی افغانستان مداخله کنند، در خط مقدم جنگ، با انتحاریها مواجه خواهند شد.
محمد محق میگوید با وجود اینکه طالبان تلاش میکند ادای دولتداری را دربیاورد، با منطق دولتداری مدرن بیگانه است. به گفته آقای محق، بنیه و زیرساخت فکری طالبان به سران این گروه اجازه نمیدهد که از متحدانشان مانند القاعده و دیگر شبکههای تروریستی جدا شوند و شیوههایی را که در ۲۰ سال اخیر در جنگ استفاده کردند، کنار بگذارند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
آقای محق در مورد داعیه دولتداری طالبان و در عین حال برگزاری رژه انتحاری میگوید: «داشتن گروه انتحاری با منطق دولتداری در مغایرت است و اگر دولتی به این ابزارها متوسل شود، این تروریسم دولتی است و معنیاش این است که نهاد مذکور دولت نیست، بلکه یک سازمان تروریستی است که بر یک ساختار دولتی مسلط شده است.»
این پژوهشگر مطالعات اسلامی در ادامه میافزاید شماری از کشورها گاهی برای رسیدن به اهداف و مقاصدشان، از گروههای نیابتی استفاده میکنند و حتی به شبکههای تروریستی متوسل میشوند و این کار را معمولا در خفا انجام میدهند، اما اقدام طالبان برای نمایش گردانهای انتحاری در حالی که ادعای دولتداری دارند بیانگر وابستگی عمیق این گروه به سازوکارهای تروریسم بینالمللی است.
جهان به کشوری که گردان انتحاری دارد چگونه اعتماد میکند؟
هیئتی از کابینه دولت طالبان به ریاست مولوی امیرخان متقی در یک هفته اخیر در دوحه، پایتخت قطر، ملاقاتهایی با هیئتهای آمریکایی و اروپایی داشته است. هیئت طالبان در این گفتوگوها تلاش کرد تا برای بقای دولتش، حمایت و اعتماد کشورهای غربی را جلب کند. همزمان با برگزاری این ملاقاتها، مسئولان محلی طالبان در قندوز، روز یکشنبه ۱۰ اکتبر نیز رژه گردانهای انتحاری را برگزار کرد.
هرچند هیئت آمریکا و نمایندگان کشورهای اروپایی که با هیئت طالبان ملاقات کردهاند، بهصراحت گفتهاند که ملاقات با هیئت طالبان و کمک به مردم افغانستان به معنی به رسمیت شناختن طالبان نیست، ظاهرا در هیچیک از این گفتوگوها در مورد گردانهای انتحاری و کشتار فجیع مردم در شهرهای گوناگون از طالبان سوالی نشده است.
محمد محق، که در دستگاه دیپلماسی دولت پیشین افغانستان در سمت سفیر این کشور در مصر کار کرده است، میگوید تضاد در برنامههای کشورهای دخیل در امور افغانستان فرصت رشد طالبان و سایر گروههای تروریستی را مهیا کرد و اوضاع کنونی محصول همین تضادها است. آقای محق میگوید: «نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که کشورهای جهان در مورد برخورد با طالبان اتفاق نظر داشته باشند، چون همین اکنون دیده میشود که رقابت شدیدی میان کشورهای جهان بر سر برقراری روابط با طالبان جریان دارد. هر یک از کشورها اهداف خودش را دارد و با نزدیک شدن به طالبان، تلاش میکند از این گروه در برابر قدرت رقیب خود استفاده کند.»
به باور آقای محق، در چند ماه آینده مشخص خواهد شد که طالبان به دامن کدام یک از کشورها میافتد. فعلا چین، روسیه، پاکستان و ایران در یکسوی بازی و آمریکا با متحدان غربیاش در سوی دیگر بازی قرار گرفتهاند. قرارگیری در هر یک از این مجموعهها ایستادن مقابل دیگری خواهد بود، چون منافع این کشورها در افغانستان همواره ضد یکدیگر بوده است.
آقای محق میگوید: «طالبان تبدیل شده است به یک ربات جنگی که هر یک از کشورها تلاش دارند با رخنه بر نرمافزار این ربات، کنترل آن را به دست بگیرد.»
با این حال، آقای محق معتقد است در صورتی که طالبان به روش کنونی دولتداریاش ادامه دهد، پیامد این روش برای برخی از کشورهای منطقه از جمله تاجیکستان، هندوستان، روسیه و برخی دیگر از کشورهای آسیای میانه خطرهایی ایجاد میکند و در نتیجه، این کشورها از گروههای مخالف طالبان حمایت میکنند تا بساط ساختاری تروریستی را جمع کنند. به باور آقای محق، در این صورت، در افغانستان گردابی از جنگ شکل خواهد گرفت که بار دیگر همه در آن گیر خواهند کرد.
پدیده انتحاری نتیجه پوچگرایی مذهبی است
هرچند بنیادگرایی دینی سراسر دنیا را فرا گرفته است و ظهور گروههایی مانند القاعده، طالبان، داعش و بوکو حرام حاصل همین اندیشه است، به نظر میرسد که میزان بنیادگرایی در هیچ کشوری به اندازه افغانستان گسترده و وسیع نباشد. به باور محمد محق، بنیادگرایی و افراطی که اکنون در جامعه افغانستان به ثمر رسیده حاصل بذری است که چند دهه قبل در این کشور افشانده شد.
آقای محق میگوید بذر گسست در دولتداری، تقویت بنیادگرایی، فروپاشی بنیههای فرهنگی و سقوط افغانستان به دامن افراطگرایی در انقلاب هفت ثور (کودتای خونین احزاب چپ در برابر حکومت سردار داوود خان، نخستین رئیسجمهوری افغانستان، در ۲۷ آوریل ۱۹۷۸) افشانده شد و از آن زمان تاکنون، افغانستان پیوسته دچار گسست و شکست بوده است.
انقلاب هفت ثور که به تسلط احزاب چپ بر افغانستان منجر شد، واکنش جریانهای اسلامگرا را در پی داشت. در آن زمان، در یکسو اتحاد جماهیر شوری بود و در سوی دیگر، ایالات متحده آمریکا و متحدان غربیاش. این تضاد منافع باعث شد تا دو قطب قدرت از دو جریان قدرتمند اسلامگرا و چپگرا در افغانستان در برابر یکدیگر حمایت کنند. به باور محق، افغانستان خط گسل میان شوروی و غرب بود و بهدلیل شکل نگرفتن دولتی قوی و مستحکم در افغانستان، این کشور به دامن بازیهای قدرتهای جهان افتاد و غرب و شوروی از جریانهای چپ و اسلامگرا، بهعنوان پادزهر مقابل یکدیگر، حمایت کردند.
آقای محق معتقد است که پس از درگیری ادامهدار میان جریانهای اسلامگرا و چپ، بذر بنیادگرایی در افغانستان در دهه ۱۹۸۰، زمانی که میلیونها افغان در پی جنگ ویرانگر به ایران و پاکستان مهاجرت کردند، کاشته شد. احزاب گوناگونی که در اردوگاههای مهاجران در پاکستان و ایران شکل گرفتند همگی در مورد جنگ با حکومت کمونیستی مستقر در کابل اتفاق نظر داشتند. این وضعیت باعث شد هزاران نیروی جهادی از کشورهای عرب به افغانستان سرازیر شوند که به تقویت ریشههای بنیادگرایی در لایههای جامعه افغانستان منجر شد.
با این حال، پدیده حمله انتحاری نه در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ رایج بود نه در دوره جنگهای داخلی افغانستان که گروههای جهادی با هم میجنگیدند. حضور القاعده در افغانستان که متحد دیرینه طالبان است، باعث شد استفاده از حمله انتحاری بهعنوان شیوهای موثر در مغلوبسازی دشمنان این گروه در افغانستان مرسوم شود.
پس از کشته شدن احمدشاه مسعود در حمله انتحاری دو عضو القاعده، طالبان در جنگ چریکی که پس از فروپاشی رژیم امارت اسلامی راه افتاد، از این روش استفاده گسترده کرد. در ۲۰ سال اخیر، بیشترین حملات هدفمند به مقامهای بلندپایه دولتی، شخصیتهای سیاسی و پایگاههای نظامی، را عوامل انتحاری انجام دادهاند.
مرجعیت فکری طالبان حملهکنندگان انتحاری را «استشهادی» میخوانند و معتقدند این انتخابی آگاهانه برای دستیابی به هدفی مشروع است و شریعت اسلامی آن را مردود نمیداند.
محمد محق معتقد است هر گروهی که به حمله انتحاری متوسل میشود، در واقع در عرصه منطق، استدلال و معرفت ناکام و در اقناع جامعه به بنبست رسیده است.
آقای محق در ادامه میافزاید که از بُعد فلسفی، انتحار پدیدهای حاصل پوچگرایی مذهبی است. پوچگرایی خطرناکترین وضعیت برای انسان است و پدیده انتحاری هسته پوچگرایی دارد.
محق در مورد مهاجمان انتحاری میگوید: «انتحاریها فکر میکنند که زندگی این دنیایی پوچ است، در حالی که در متون اسلام و بقیه ادیان، تاکید شده است که زندگی در ذات خود یک موهبت الهی و یک پدیده ارزشمند و قدسی است. یک پدیده ارزشمند و مقدس را به چشم پوچ دیدن همان پوچگرایی است که انتحاریها به آن مبتلایند.»
در همین حال، آقای محق میگوید که سازوکار و مرجعیت فکری که گروههای تروریستی با استناد به آن، برای عملیات انتحاری توجیه دینی میآورند، فاقد موازین اخلاقی و بیاعتنا به ارزشهای انسانی است. به باور آقای محق، کلیت دستگاه فکری گروههای تروریستی و پیشفرضهای آنان در مورد دین و شریعت اشتباه است و اقدام انتحاری نیز برخاسته از همین پیشفرضها است.
با این حال، به نظر آقای محق، روش طالبان برای دولتداری و استفاده از گردانهای انتحاری، مصداق بازر تروریسم دولتی است و دولت تروریستی ضمن اینکه مشروعیتش را در تعامل با جهان از دست میدهد، این اقدام میتواند مجوز حمله دیگران به چنین دولتی باشد، چنان که رژیم طالبان در سال ۲۰۰۱، بهدلیل میزبانی از اسامه بن لادن، رهبر شبکه القاعده که سازماندهنده حمله ۱۱ سپتامبر بود، هدف حمله ناتو قرار گرفت و درهم کوبیده شد.