حول ساعت ده و نیم صبح پنجشنبه مرکز شهر کابل شاهد یک حمله انتحاری قوی بود. یک خودروی مملو از مواد منفجره در نزدیکی منطقه شدیدا امنیتی کابل و در کنار ایست بازرسی نیروهای امنیتی افغان منفجر شد و طبق گزارشها دوازده کشته و بیش از 40 زخمی به جا گذاشت.
دو روز قبل از آن، یک تراکتور مملو از مواد منفجره، یکی از کمپهای نیروهای خارجی در شهر کابل را هدف قرار داد و تعدادی زیاد کشته و زخمی بر جا گذاشت. در حدود دو هفته پیشتر نیز، یک تروریست در شهر کابل یک محفل عروسی را هدف قرار داد و بر اساس گزارشهای غیر رسمی بیش از صد کشته به جا گذاشت. به همین روال تقریبا در بیشتر شهرهای بزرگ افغانستان حملات انتحاری خونین صورت گرفته است و دهها شهروند افغانستان به خاک و خون افتادهاند. این در حالی است که وضعیت امنیتی قبلها به این وخامت نبود و همین شهر کابل پایتخت که حال هدف اصلی تروریستان است با فاصلههای زمانی بیشتر با حوادثی چون حملات تروریستی روبه رو بود. بنابراین سوالی که ایجاد میشود این است که دلیل افزایش حملات انتحاری در شهرهای بزرگ چیست؟
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
برای این مساله دو فرضیه را میتوان مطرح کرد. فرضیه اول این است که حملات هوایی نیروهای افغان، امان طالبان را بریده اند. بر اساس گزارشهای منتشر شده، طالبان به شدت در مقابل حملات هوایی بی دفاع و ضعیف اند. دولت افغانستان نیز با درک این مساله تعداد حملات هوایی را افزایش داده است. هرچند این حملات گاهی باعث تلفات افراد ملکی نیز شده است. اما تداوم این حملات طالبان را تقریبا زمین گیر ساخته است. بر اساس گزارشها طالبان بیشترین نگرانی را از پرواز هواپیماهای بدون سرنشین دارند، زیرا این هواپیماها بدون آنکه دیده یا شنیده شوند بر اهداف شان حمله میکنند. به همین دلیل طالبان با افزایش حملات انتحاری در شهرها به نحوی میخواهند فشار حملات هوایی و زمینی نیروهای دولت را که در حال حاضر به صورت بیوقفه در حال انجام است، کمتر سازند. در گذشته طالبان توانسته بودند با استفاده از این حربه تا حد زیادی فشار عملیاتهای نظامی نیروهای امنیتی افغان به خصوص حملات هوایی را کمتر بسازند.
فرضیه دوم بحث توافق صلح است. مخالفان توافق صلح تنها در وزارت خارجه و دفاع و میان سفرای سابق آمریکا در افغانستان حضور ندارند. بلکه در میان طالبان نیز مخالفان این توافق به وفور وجود دارند. تقریبا اکثریت شاخه نظامی طالبان مخالف توافق صلح با آمریکا هستند. مسلما این توافق در صورتی که به امضا برسد، اثر قابل توجهی در میان جوامع مذهبی که طرفدار طالباناند، به خصوص در مدارس دینی پاکستان ایجاد خواهد کرد. یکی از ابزار قدرتمند طالبان برای سرباز گیری، مطرح کردن جنگ با «اشغال گران» در یک سرزمین اسلامی است. طالبان با استفاده از این مفهوم سالیان درازی است که علیه حضور نیروهای خارجی و همچنان دولت افغانستان که از دید آنان یک دولت دست نشانده و مزدور است، جنگ کرده اند و منابع کافی مالی را نیز با همین حربه به دست آورده اند.
توافق با آمریکا که زمینه ساز خروج بخشی از این نیروها از افغانستان خواهد بود، آن ابزار قدرتمند را از طالبان خواهد گرفت. طالبان دیگر نخواهند توانست با استفاده از مفهوم اشغال به سربازگیری بپردازد و این مساله دقیقا کاهش جذب نیرو در صفوف طالبان را باعث خواهد شد. در کنار آن گروه بزرگی از فرماندهان طالبان که به لطف همین مبارزه با «کافران و اشغالگران» زمینه تداوم نفوذ خود را بر مناطقی در افغانستان فراهم کرده اند، جایگاه خود را از دست خواهند داد. توافق صلح گفتگوهای میانافغانی را فراهم میکند و گفتگوهای میانافغانی احتمال صلح و آتشبس را در افغانستان به وجود خواهد آورد. در چنین وضعیتی نیاز به جنگ از بین میرود و فرماندهان طالبان تبدیل به ابزار غیر قابل مصرف میشوند.
بنابراین در هم شکسته شدن توافق و کلا هرگونه صلحی در افغانستان به معنی تداوم جنگ است و برای بخش زیادی از فرماندهان طالبان تداوم جنگ یعنی تداوم حضور آنان. البته نقش سازمانهای استخباراتی منطقه را نیز در افزایش این حملات نمی توان نادیده گرفت. این سازمانها تنها به لطف ادامه جنگ در افغانستان میتوانند برنامههای خود را در منطقه عملی کنند. بنابراین حملات انتحاری بهترین گزینه برای خراب کردن روند گفتگوهای میانافغانی و احتمال دست یافتن به صلح دایمی در این کشور هستند.
راه حل این روند به شدت خونین، احتمالا خیلی سخت و پر چالش است. شاید بهترین گزینه در این رابطه استفاده از سیاست هویج و چماق است. دولت افغانستان با همکاری کشورهای منطقه و جهان، باید همزمان با پیش بردن روند صلح ، مبارزه با تروریستان را نیز در شدیدترین حالت آن نگه دارند. تنها با این شیوه میتوان مخالفان را به سوی میز مذاکره حرکت داد.