آتیلا پسیانی در هفتاد و سومین «کافه آپارات» فریدون جیرانی حرفهایی زده که از دو سو هدف انتقاد قرار گرفته است؛ هم از طرف موافقان حکومت ایران هم از سوی برخی مخالفان آن. او در مصاحبه با فریدون جیرانی میگوید: «... من که باور کن ۱۷ سال است تلویزیون را دنبال نمیکنم؛ اما بعضیها را که خودم بازی میکنم، اصلا نگاه نمیکنم.» پسیانی در ادامه از اینکه مثلا سریالهای تلویزیونی ۲۰ سال است که تغییر نکرده و مسائلی از این دست انتقاد میکند. از این نظر، انتقاد او به تلویزیون و سریالسازی راکد آن درست است؛ سریالسازی منفک از زندگی که هیچ تناسبی با جامعه ندارد و اینقدر از آن فاصله گرفته است که نمیتوان دوربین را در خیابان گذاشت و فیلم گرفت. همه اینها درست، اما نکته چیز دیگری است.
آتیلا پسیانی در خانوادهای رشد کرد که مادرش، جمیله شیخی، از بازیگران قدیمی تئاتر بود و بعد خودش در جوانی با فاطمه نقوی، بازیگر توانای تئاتر و سینما و تلویزیون، ازدواج کرد و دو فرزندش ستاره و خسرو هم که در این خانواده رشد کردند، هر دو بازیگر شدند. ستاره اکنون یکی از بازیگران نامآشنای سینما و تلویزیون و نمایشهای خانگی است. این خانواده سه نسل بازیگر بودند و هستند؛ به همین دلیل، روی سخنان آتیلا پسیانی حساسیت زیادی وجود دارد.
پس از پایان دوران پادشاهی و شکلگیری جمهوری اسلامی در ایران، مدتی بین آن رفتن و این آمدن، فاصله افتاد. در این فاصله، کسانی مانند سعید سلطانپور، مستند نمایشی «عباس آقا، کارگر ایران ناسیونال» را ساخت و در کوی و برزن نمایش داد و غلامعلی عرفان هم دو فیلم سینمایی «آقای هیروگلیف» و «گفت: هر سه نفرشان» را ساخت. هر دوی آنها چپ و رادیکال بودند و به مسائل کارگری میپرداختند. در نهایت، سعید سلطانپور در شب عروسیاش در فروردینماه ۱۳۶۰، دستگیر و دو ماه بعد تیرباران شد و علی عرفان جانش را برداشت و به فرانسه رفت و در آنجا به زبان فرانسوی کتاب نوشت.
دیکتاتوری جمهوری اسلامی ایران سایه سنگین خود را بر تمام فضاهای هنری جامعه انداخته و این سایه روزبهروز سنگینتر و کار کردن در آن دشوار و دشوارتر شده است و دیگر پوست کرگدن میخواهد و دل شیر که در این وانفسا که از آسمان مرگ میبارد، ماند و کار کرد؛ اما از آن بدتر این است که نه تنها ماند و کار کرد که ماند و پرکار بود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
آنقدر از نظریه هانا آرنت با عنوان «ابتذال شر» یا «روزمرگی شر» گفتهاند که دیگر اصل کلام بسوده و دستمالی شده است اما چه نظریه و تئوری بهتر از آن میشود سراغ گرفت که توضیح دهد چگونه آدمها به جایی میرسند که کارگزار شَر میشوند و همانطور که آتیلا پسیانی میگوید، کالایی را عرضه میکنند که خودشان حاضر به خرید آن نیستند و تنها پول تولیدش را میگیرند. یعنی آن هنرمند متعهد «هنر برای مردم» دیگر حتی به «هنر برای هنر» هم نمیاندیشد و تنها با دریافت دستمزد خود کار دارد؛ اما به بُنجُل بودن کالای تولید شده کاری ندارد.
در واقع، آقای پسیانی ماستفروشی است که میگوید ماست من ترش است و خودم نمیخورم؛ مانند خودروسازانی که حاضر نیستند خودروی تولیدی خود را سوار شوند چون بهتر از هر کسی میدانند رانندگی با آنها خطر جانی دارد. اینکه با ساختن سریالهای بیارزش تلویزیونی مردمی را گمراه میکنیم، یک حرف است؛ اینکه اعتراف کنیم که خودمان آنها را نمیبینیم، حرف دیگری است.
آنکه در زندان کار میکند یا حتی آن مامور اعدام که طناب دور گردن محکوم میاندازد یا چهارپایه را از زیرش میکشد، کارمند سادهای است که ممکن است به آن «نواله ناگزیر» محتاج باشد؛ هرچند این شغلش را توجیه نمیکند اما به هر حال در تمام عمرش مگر چند نفر را اعدام میکند؟ اما یک مجموعه تلویزیونی یا فیلم سینمایی میتواند روح و روان جامعهای را به هرز ببرد. چطور کسی مانند آقای پسیانی که بازیگر ارزشمندی است، حاضر میشود در فیلمهای بیارزشی بازی کند که خودش هم آنها را نمیبیند؟
برخلاف آنچه آقایان پسیانی یا جیرانی تصور میکنند، متولیان تلویزیون جمهوری اسلامی ایران کارشان را خوب بلدند. آنها میخواهند جمع اندک بینندگانش را راضی کنند و اساسا بنا ندارند برای اشخاصی مانند آقای پسیانی سریال تهیه کنند. مخاطبان صداوسیما معمولا افراد قشریاند و کاری ندارند که آیا در این سریالها واقعیتهای کوچه و بازار نمایش داده میشود یا نه. آنها میخواهند تصویر دلخواه خود را ببینند و جامعهای را تصور کنند که در خیالشان میگذرد و اگر پا از پیله خود بیرون گذاشتند و دیدند مثلا خانمی حجاب مناسب ندارد، به او تذکر بدهند یا «منکرات» را خبر کنند. کبکهایی که سر زیر برف کردهاند و از اینکه همهچیز در امن و امان میگذرد، خشنودند.
در اواخر مصاحبه، جیرانی میپرسد: «چند صحنه از فیلمهایی که دوست داری را بگو!» و آقای پسیانی میگوید: «فیلمهایی که در کار من موثر بودهاند، فیلمهایی نیستند که بازی کردم. فیلمهایی است که بازی نکردم!» معلوم نیست او که با بسیاری از کارگردانها از حاتمیکیا تا بهروز افخمی گرفته و تا هر کس که تصادفی از او نام ببریم کارکرده، دیگر چه پیشنهادهایی را رد کرده است که در کارش موثر بودهاند؟
آتیلا پسیانی ادامه میدهد: «اعتباری که دارم به دلیل بازی نکردن فیلمهایی است که به من پیشنهاد شد اما من قبول نکردم؛ وگرنه الان جلوی شما ننشسته بودم.» فریدون جیرانی هم میگوید: «چه جمله قشنگی!» بله! گفتارهای زیبا و کردارهای زشت.
آتیلا پسیانی بازیگر خوبی است اما ای کاش کمتر و بسیار گزیدهتر بازی میکرد. امیدوارم ستاره و خسرو مادر و مادربزرگشان را الگو قرار دهند و در هر کاری بازی نکنند. زمان میگذرد و حکومتها میآیند و میروند؛ اگر کاری انجام میدهید که خودتان را راضی نمیکند و حاضر به دیدنش نیستید، انجامش ندهید که هرچه بستانید کم است. آتیلا پسیانی درست میگوید؛ بهراستی اعتبار همه ما بیش از آنکه با کارهای خوبمان سنجیده شود، به کارهای بدی است که انجام نمیدهیم.