همزمان با بیشتر شدن تلاشهای جهانی و منطقهای برای برقراری آتش بس و توافق احتمالی صلح با گروه طالبان میزان خشونتها نیز در افغانستان افزایش یافته است. طالبان برخلاف سالهای پیش در جبهههای منظم در مناطقی از شمال، جنوب و غرب افغانستان در برابر نیروهای امنیتی افغانستان میجنگند. تلفات نظامی طرفهای درگیر بیشتر از آن چیزیست که سخنگویان حکومت و شبه نظامیان طالب در خبرنامههای روزانهشان به رسانهها میفرستند. شمار تلفات غیرنظامیان نیز در حال افزایش است. در مناطقی از شمال افغانستان به ویژه ولایتهای سرپل، فاریاب و کندز ادامه درگیریها باعث شده است تا هزاران غیرنظامی خانههایشان را ترک کنند و به مناطق همجوار پناه ببرند.
توافقی بر سر صلح به میان بیایید یا نه، جنگ در افغانستان به طور بیسابقهای افزایش یافته است. دوام این وضع میتواند بن بست به میان آمده را به نفع یکی از طرفها بشکند و یا امکان یافتن راهحل سیاسی به منازعه کنونی در افغانستان را میسر سازد. مطالعه تاریخ منازعات در سایر کشورها به شمول سودان جنوبی و کلمبیا نشان میدهد که افزایش خشونتها و شدت گرفتن جنگ میان طرفهای درگیر پیش از آغاز مذاکرات بخشی از استراتیژی دستیابی به صلح است. تثبیت توان نظامی و حضور قدرتمند در مذاکرات انگیزه اصلی حکومتها و مخالفان مسلح آنها از افزایش خشونتها است.
شورشگری طالبان در چه مرحلهایست؟
از نگاه تئوریک، گروه طالبان پس از ۲۰۰۴ در واقع سه مرحله عمده پیشا شورشگری، انسجام تشکیلاتی و جنگ چریکی را پشت سر گذاشته است. این که چه عواملی در گذار طالبان از این مراحل نقش داشته بحث دیگریست، اما مهم است بدانیم که اکثریت شورشگریهای دنیا امکان گذار موفقیتآمیز از این سه مرحله اولیه را نداشتهاند. گروه طالبان اکنون در چهارمین و آخرین مرحله از شورشگری که جنگ در جبههای منظم و متعارف است، قرار دارد. براساس دادههای «سیگار» یا بازرس ویژه آمریکا برای بازسای افغانستان، طالبان چیزی بیشتر از ۴۰ در صد از جغرافیای غیر شهری افغانستان را در تصرف دارند. هرچند این گروه بهرغم تلاشهای متعدد نتوانستهاند هیچ مرکز عمده شهری را از تصرف نیروهای امنیتی افغانستان بیرون کنند، اما این مراکز هر از گاهی در معرض تهدیدهای مستقیم امنیتی شورشیان طالب قرار دارند.
گروههای شورشی اکثرا فهم واقعبینانه از موقعیت سیاسی و نظامی شان دارند. آنها میدانند که وقتی ماهیت شورشگری از حمله و گریز به جنگ در جبهات منظم و متعارف تغییر کند، حمایت مردمی ـ سیاسی از دولتها کاهش می یابد؛ همپیمانان جهانی دولتها علاقه آن چنانی به دوام کمک به حکومتهای مورد حمایت شان ندارند؛ ساحت تسلط حکومت بر جغرافیا و نفوس تنگتر میشود؛ و در نهایت حکومت ظرفیت اعمال قوه قهریه را از دست میدهد. طالبان بر پایه همین فهم فراخوان صلح حکومت افغانستان را نادیده گرفته اند و در چند مورد نپذیرفتهاند که با نمایندگان حکومت دیداری داشته باشند.
این جنگ چگونه به پایان خواهد رسید؟
همچنان که جنگ کنونی افغانستان ابعاد و بازیگران بسیاری دارد، شورشگری طالبان نیز چندلایه و چند سویه است. عوامل متعدد محلی، ملی، منطقهیی و جهانی ماهیت شورشگری طالبان و فرجام احتمالی آن را پیچیده و خونین ساخته است. جنگ طالبان با حکومت افغانستان و نیروهای بین المللی به رهبری ایالات متحده یکی از طولانیترین شورشگریها در تاریخ معاصر دنیاست. مطالعات نشان میدهد که معضل نیافتن راهحل سیاسی و تضمین صلح پایدار ربط مستقیم به مدت زمان منازعات دارد. هر چه طرفها بیشتر جنگیده باشند، انعطاف کمتری برای دسترسی به صلح نشان میدهند.
طرفهای درگیر در منازعه افغانستان به شمول طالبان هزینههای هنگفت انسانی و مالی در این جنگ پرداختهاند. در معادله جنگ و صلح، دعوی هیچ بازیگر سیاسی بر سر سهم کوچک و اندک نیست. ختم جنگ به طالبان منطقاً به معنی دست برداشتن از همهخواستهایشان نیست. همان طوری که ساحت دموکراتیک ضد طالبان نیز حاضر نیستند در بدل صلح از خواستهای شان بگذرند.بنا بر این عملیترین راه برای تضمین برد در مذاکرات این است که طرفهای درگیر به تقویت مواضع سیاسی و نظامی شان بپردازند. افزایش بیسابقه خشونتها در شش ماه گذشته در افغانستان نیز میتواند در همین چارچوب تئوریک قابل تفسیر باشد.