چندی پیش زلمی خلیلزاد، نماینده دولت آمریکا در امور صلح افغانستان، به کنگره آمریکا رفت تا در مورد مذاکرات ۹ ماهه صلح با طالبان به نمایندگان کنگره توضیح دهد. این نشست به صورت سری برگزار شد، زیرا اعلام شده بود که گزارش خلیلزاد محرمانه است. البته قبل از این نیز کنگره آمریکا سه بار آقای خلیلزاد را به جلسات علنی فرا خوانده بود. اما آقای خلیلزاد در هیچ کدام از این جلسات علنی حضور نیافت. تا جایی که کنگره به خلیلزاد هشدار داد، در صورت عدم حضور در این جلسه کاری خواهد کرد که جلسه در زمان معین آن برگزار شود.
هرچند جزئیات جلسه خلیلزاد با اعضای کنگره منتشر نشده است، اما گفتههایی وجود دارد که که آقای خلیلزاد در نشست پشت درهای بسته کنگره گروه طالبان را یک گروه ملیگرای پشتون عنوان کرده است. این نقل قول آقای خلیلزاد توسط عدهای از کارمندان وزارت خارجه آمریکا که در جلسه کنگره حضور داشتند به بیرون درز کرده است.
علاقه به معرفی طالبان بهعنوان یک گروه ملیگرای پشتون تنها به آقای خلیلزاد ختم نمیشود. بلکه تعدادی از سیاستمداران پشتون حداقل در طول نزدیک به سی سال گذشته بارها این مساله را عنوان کردهاند. جالبتر از همه این که دولت پاکستان در میان سالهای ۲۰۰۴ الی ۲۰۰۸ به شدت روی این طرح کار میکرد تا طالبان را یک گروه ملیگرای پشتون عنوان کند، که به دلیل مظلومیت این قوم در روند سیاسی، مجبور به کنش سیاسی و نظامی شدهاند. پرویز مشرف، نظامی کودتاگر پاکستان، که سالها در راس دولت پاکستان قرار داشت، بارها در سخنرانیهایش به ملیگرا بودن طالبان اشاره کرد و رسانههای پاکستانی در طول این چهار سال به کرات روی این طرح مانور دادند. تبدیل کردن طالبان به یک گروه ناسیونالیست پشتون، برای پاکستان دو منفعت عمده داشت. یکی این که افکارعمومی را نسبت به اقدامات تروریستی طالبان منحرف کرده و آنان را تا سطح نیروی آزادیبخش بالا میآورد، و دوم از اتهامات حمایت پاکستان از تروریسم رهایی می یافت. به خصوص آمریکا که در سالیان اخیر به دلیل پشتیبانی پاکستان از تروریسم، بخشی از حمایتهایش را قطع کرده است.
اما طالبان واقعا یک گروه ملیگرا هستند؟
به معنی واقعی طالبان حاصل تنش تاریخی میان دو قوم بزرگ درانی و غلجایی است. پشتونهای افغانستان بهطور کلی به دو تیره اساسی درانی و غلجایی تقسیم شدهاند. البته در کنار این دو تیره بزرگ، تیرههای کوچک دیگر هم حضور دارند که در معادلات سیاسی زیاد به شمار نمیآیند. غلجاییها در کل در سه دوره تاریخی صاحب قدرت شدهاند. یکی در سال ۱۷۲۱، زمانی که میرویس خان هوتکی با کشتن گرگین، والی منصوب شده از سوی دربار صفوی، حکومت مستقل هوتکیها را اعلام کرد. بار دیگر در سال ۱۹۷۸ و با کودتای افسران نظامی در ۷ اردیبهشت که باعث سقوط حکومت بیش از دویست ساله درانیها شد و بار آخر هم در سال ۱۹۹۵ با ظهور ملا محمد عمر رهبر طالبان. بقیه تاریخ سیصد ساله افغانستان در قبضه تیره درانی بود که نخست به ابدالیها شهرت داشتند. بعدا توسط احمد شاه ابدالی به درانی تغییر نام یافتند و بعدها توسط شاهان محمد زایی به سدوزایی شهرت یافتند. با سقوط دکتر نجیبالله احمدزی، که خود از قوم غلجایی بود، پس از پنجاه سال (حکومت شش ماهه حبیبالله کلکانی) دوباره تاجیکها زمام امور را در دست گرفتند. تنشهای پس از حضور مجاهدین در قدرت، در کنار اختلافهای گروهی، به نحوی اختلاف عمیق قومی را نیز با خود داشت. سیاست مداران شوونیست پشتون با علم کردن داعیه مظلومیت پشتونها و رانده شدن از گردونه قدرت، تنشهای قومی را به شدت شعله ور ساختند. ظهور طالبان تنها برای سقوط دادن حکومت تاجیکها نبود، بلکه در کنار آن قبضه کردن قدرت از دست رهبران قومی درانی نیز بود. پس از سقوط طالبان، یکبار دیگر یک درانی (حامد کرزی) به قدرت رسید و طالبان که عمدتا غلجایی بودند، به بهانه دست نشانده غرب بودن کرزی، اما برای سرنگون کردن یک درانی، دوباره قد علم کردند.
طالبان حالا دیگر حتی به مناسبات قبیلهای هم پایبند نیستند. اگر چنین میبود باید به داعیههای صلح طلبان محمد اشرف غنی، که خود یک غلجایی است پاسخ مثبت میدادند. این کار نه تنها صورت نگرفت بلکه تقابل با حکومت اشرف غنی بیشتر از دوره حکمروایی حامد کرزی هم شد.
واقعیت این است که گروه طالبان صرفا یک گروه خشونت طلب، تروریست، عقبگرا و افراطی است که زیر نقاب جهادیگری، در پی سلطه تفکرات به شدت عصبی، واپسگرا و بدوی خود هستند. در کشور کثیر الملیتی مانند افغانستان، دادن لقب ملیگرا به یک گروه در وضعیت امروز کاملا مردود است. تمامی حرکتها، جنبشها و شکلگیری احزاب سیاسی زیر چتر قومی صورت گرفته است. تنشهای قوم تمامی عناصر وحدت ملی در افغانستان و شکلگیری یک جریان ملی گرا، مانند آنچه در این اواخر در کشورهای مختلف رخ میدهد را تقریبا ناممکن کرده است. در این میان طالبان را فقط میتوان یک گروه افراطی خشونت طلب، هراس افکن خطاب کرد و نه چیز دیگر. زیرا حتی مولفههای وابستگی قومی را نیز زیر پا گذاشتهاند. افرادی چون زلمی خلیلزاد، با این که تلاش کردند تا به هر نحو ممکن این گروه را یک جریان ملیگرا معرفی کنند، اما ناکام شدند، زیرا در این سو در حوزه قدرت در افغانستان نیز پشتونها در راس قدرتاند.