پس از سیطره سریالهای کرهای و ترکی، این بار اقبال به سریالهای مرتبط با فرهنگ و تاریخ کشورهای اسکاندیناوی در میان ایرانیان فزونی گرفته است. این اقبال، با پخش سریال «وایکینگها» آغاز شد. اگرچه ساخت این سریال دو سال بعد از شروع به ساخت فصل اول سریال «بازی تاج و تخت» آغاز شد، اما تا مدتها زیر سایه این سریال افسانهای-اسطورهای و شکوه صحنههای جنگ آن قرار داشت. ولی مدت کوتاهی پس از پایان پخش قسمت آخر سریال «بازی تاج و تخت»، فصلهای مختلف آن ترجمه و دوبله شد و در شبکههای مجازی، بهخصوص تلگرام، و نیز شبکههای مجازی نمایش خانگی فارسی، قرار گرفت و در سطحی گسترده توزیع شد.
«وایکینگها» سریالی کانادایی-ایرلندی است که نخست از شبکه کابلی-ماهوارهای «تاریخ» (History) پخش میشد که شبکهای آمریکایی است و در تملک دو شرکت «ایاندای» (A&E) و «والتدیزنی». اما اقبال مخاطبان به آن سریال سبب شد تا شبکههای معروفتری چون نتفلیکس هم به صرافت پخش آن بیفتند. در ایران اما نبود قانون «کپیرایت» دست شبکههای نمایش خانگی ایرانی را برای دسترسی به چنین گنجینههایی باز گذاشته است تا با اندک هزینهای که برای دوبله یا زیرنویس فارسی سریالهای خارجی میپردازند، مخاطبان خود را افزایش دهند و از طریق جذب آگهی، درآمدهای خوبی را به دست آورند. مخاطبان هم البته میتوانند با پرداخت کمترین حق اشتراک، یا حتی در کانالهای تلگرامی غیرمجاز، به «دانلود» این سریالها بپردازند و اسباب شهرت آن را در میان ایرانیان فراهم کنند.
فیلمنامه نویس و کارگردان متمرکز بر تاریخ قدیم بریتانیا
پخش «وایکینگها»، به قلم و کارگردانی مایکل هرست، از مارس ۲۰۱۳ شروع شد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در کارنامه کاری مایکل هرست، پیش از این سریال بسیار بلند «تودورها» (TheTudors) در چهار فصل و ۳۸ قسمت بهچشم میخورد که به زندگی پرماجرای هنری هشتم پادشاه انگلستان میپرداخت. او پس از این سریال نوشتن فیلمنامه برای دو فیلم «الیزابت» و «الیزابت؛ دوران طلایی» را بر عهده گرفت؛ دو فیلمی که باز به همان دوران قرن شانزدهم بریتانیا و داستان زندگی پرفرازونشیب الیزابت اول میپردازد. سریال «کاملوت» که به زندگی «شاه آرتور» افسانهای (پادشاه اسطورهای بریتانیا در قرن پنجم پس از میلاد) میپردازد، گام بعدی هرست بود تا او را به سمت ساخت طولانیترین سریال سوق دهد؛ سریال «وایکینگها» که در سال ۲۰۱۳ به کار نوشتن و کارگردانی آن پرداخت. تولید این اثر به دلیل استقبال بسیار، تا شش فصل و ۸۹ قسمت استمرار یافت تا اینکه فصل نهایی آن در سال ۲۰۲۰ به شکل انحصاری از سوی آمازون خریداری و پخش شد.
با چنین پیشینهای، میتوان حدس زد که با نویسنده و کارگردانی سروکار داریم که کارش را روی تاریخ بریتانیا متمرکز کرده است و در پرتو آن، سری هم به کشورها و مردمان همسایه بریتانیا میزند. به همین دلیل است که در سریال قبلی، بریتانیا و هجوم وایکینگها به آن ناحیه و جنگ و جدال با پادشاهان آنجا، فصلی جدانشدنی از ساختار فیلمنامه را شکل داده است.
صد سال پس از مقطع تاریخ وایکینگها
اکنون همان کارگردان، نویسندگی و کارگردانی سریالی را بر عهده گرفته است که به بخشی دیگر از داستان وایکینگها در مقطعی دیگر از تاریخ افسانهای- اسطورهای آنان مرتبط است؛ سریالی به نام «وایکینگها، والهالا» که مقطع زمانی صد سال پس از سریال «وایکینگها» را مورد توجه قرار داده است. این سریال از همان ابتدا از سوی شبکه نتفلکس خریداری و پخش شد.
به قهرمانان آن داستان قبلی، مانند رگنار لاتبروک (با بازی تراویس فیمل)، لاگرتا (با بازی کاترین وینیک) و …، در این سریال نیز اشاره شده است و آنان همچنان جزو اسطورههای مردمان این سریال بهشمار میروند.
بر خلاف سریال قبلی که با شکست وایکینگها همراه است، در این سریال وایکینگها به انگلیس حمله میکنند و با تمهید یک حیله و نقشه جنگی، پل روی رودخانه تیمز را تخریب میکنند و اسباب تصرف شهر، و در نهایت کشتن فرزند تازه به تخت نشسته شاه را فراهم میسازند.
سریال جدید از نظر چفت و بست داستانی روانتر است و مانند سریال قبلی، مخاطب را دچار گیجی نمیکند. شاید فیلمنامهنویس توانسته است با کسب تجربه از برخی لغزشها در شخصیتپردازی آن سریال، چنان مواردی را در این مجموعه تکرار نکند.
«والهالا»، که پایان دوره وایکینگها را پوشش میدهد، شخصیتهای برجستهای، از جمله «لیف اریکسون»، «کانوت بزرگ»، و «هارولد نروژی» را به نمایش میگذارد، اما نقطه ثقل سریال روی برادر«لیف اریکسون» (با بازی سم کورلت) و خواهرش «فریدیس اریکسدوتر» (با بازی فریدا گستاوسون) متمرکز است که هر یک از آنان بهنوبه خود جنگاوری منحصربهفرد هستند و احتمالا در فصل دوم ماجراهای شگفتتری خواهند آفرید.
نکته مهم و مضمونی سریال، نمایش درآمیختن ایدئولوژی مذهبی مسیحی با ساختار قدرت و خشونت و خشمی است که علیه مخالفان سرریز میکند. اصولا علت هجوم وایکینگها به انگلیس نیز همین سهمخواهیهای بیش از اندازه ساختار قدرت مذهبی از قدرت سیاسی بود که در همان بخش نخست سریال، به کشتهشدن گروهی از وایکینگها و قتلعام آنها میانجامد. این خشم، وایکینگها را تحریک میکند تا اختلافات خود را کنار بگذارند و علیه دشمن مشترک متحد شوند؛ دشمنی که کارگردان و فیلمنامهنویس، موضوع نزاع مذهبی را در ساختار آن به خوبی طراحی کرده و جای دادهاند.
در طول هشت قسمت، میتوان مشاهده کرد که شخصیتهای اصلی ساختار قدرت، با چه کیفیتی دین را به ابزاری برای غلبه بر خصم، و توجیه اعمال خشونتآمیز میان شهروندان تبدیل میکنند. در این میان و مانند تمامی سریالهای تاریخی، صحنههای خشونت و سبعیت در آدمکشی به افراط دیده میشود، همچنان که صحنههای معاشقه و جنسی نیز در زمره لوازم انکارنشدنی این گونه سریالها است. این که ملکه انگلیس در میانههای کار درمییابد که نهتنها باید با سردار وایکینک از در صلح درآید، بلکه برای حفظ جان دو فرزندش به ازدواج با او هم تن دهد تا بتواند قدرت خود را در دربار تا حدودی حفظ کند، از معماهای سریال است که احتمالا در سری دوم از آنها رمزگشایی خواهد شد.
همانند برخی از این گونه سریالها، فیلمنامهنویس توطئهها و دسیسههای موجود در میان سران دو سوی قدرت را به خوبی طراحی میکند و به مخاطب نشان میدهد؛ دسیسههایی که گاه به حذف خشونت آمیز یکی، یا اتحاد با دیگری میانجامد.
فیلمبرداری و تدوین صحنههای جنگ و کشتار بسیار ماهرانه انجام شده است، اما طراحی صحنه و دکورها، بهخصوص دکورهای دریایی، چندان حرفهای ساخته نشدهاند و مخاطب اندکی دقیق، میتواند تروکاژهای مصنوعی را تشخیص دهد.
مخاطبان ایرانی و سریال
به نظر میرسد ایرانیان عموما به سریالهای تاریخی علاقهمندند. برای آنکه میزان علاقهمندی ایرانیان را به این گونه سریالهای تاریخی دریابید، میتوانید سری به ویکیپدیای فارسی بزنید و ببینید که با چه دقت، پشتکار و حوصلهای، جدولی مطول در باره تکتک شخصیتهای تاریخی سریال وایکینگها به تفکیک تنظیم شده است.
با اقبالی که بخش اول سریال «والهالا» به خود جذب کرده است، به نظر میرسد که باید در انتظار همین حساسیت و وسواس به شخصیتهای این سریال از سوی مخاطبان ایرانی بود. چنین جدولی برای یک سریال تاریخی از کشوری آن سوی اروپا طراحی میشود، اما بر فرض نمونه آن را برای کتابی بزرگ و سترگ همانند شاهنامه فردوسی و قهرمانان آن مشاهده نمیکنیم. این خود حکایتی غریب است که تحلیل آن هم چندان کار پیچیدهای نیست که شخصیتهای این سریال، اکنون از قهرمانان شاهنامه هم در نزد برخی ایرانیان معروفترند و در مورد دلاوریهای آنها گفتوگو میشود.
شاید اگر فضا و فرصتی فراهم میشد و بودجهای در اختیار قرار میگرفت که سریالی اثرگذار از زندگی شخصیتهای شاهنامه، یا حتی شخصیتهای تاریخی چون یعقوب لیث، شاهعباس، پادشاهان سلجوقی و غزنوی، یا نادرشاه افشار ساخته شود، میتوانستیم شاهد اقبال به تاریخ و فرهنگ ایران هم باشیم.