حکومتهای تمامیتخواه یا شبهتمامیتخواه تفاوتهای زیادی با یکدیگر دارند، اما در یک نکته مشترکند: برای همه آنها دستگاههای تبلیغات ایدئولوژیک بسیار اهمیت دارد. سینما و سپس تلویزیون و در ردههای بعدی روزنامهها و رسانهها، و در عصر حاضر، شبکههای ماهوارهای و اینترنتی فوقالعاده مهمند. در کشوری مانند جمهوری اسلامی ایران، هنوز رادیو و تلویزیون حرف اول را میزند. اگر روزی رادیو و تلویزیون به دست نیروهای مخالف حکومت بیفتد و تسلط آنها دوام یابد، بیشک حکومت سقوط میکند. برای همین، در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هم همانطور که رهبر فرمانده کل قوا است و ارتش و سپاه زیر نظر او است، «صدا و سیما» هم زیر نظر رهبر و ولی فقیه تعریف شده است.
اهمیت «صدا و سیما» برای نظام جمهوری اسلامی ایران فقط در تحمیق و عقب نگهداشتن مردم ایران نیست؛ این سازمان وظیفه صدور انقلاب اسلامی-فقاهتی را نیز به عهده دارد و ضمنا بازوی اطلاعاتی و امنیتی حکومت است، و به همین دلیل بخش برونمرزی بزرگی دارد. برای همین، ریاست «صدا و سیما» به اندازه هر سه قوه اهمیت دارد و میتوان جمهوری اسلامی ایران را حکومتی با چهار «قوه» دانست که البته همه و هر یک از آنها به نحوی زیر سلطه رهبر قرار دارند.
بر اساس اصل یکصد و هفتاد و پنجم قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی ایران، رئیس «سازمان صدا و سیما» را رهبر نظام منصوب میکند. مدت ریاست رئیس سازمان حدود پنج سال است که البته در حکم نوشته نمیشود، اما طبق سنت تاریخی پنج سال است و اگر دوام آورد، «رهبر» پنج سال دیگر هم انتصابش را تمدید میکند. در ۲۲ بهمن که «رادیو و تلویزیون ملی ایران» دست انقلابیون افتاد، صادق قطبزاده از سوی مهدی بازرگان به عنوان نخستین رئیس «صدا و سیما» انتخاب شد. در ۱۵ آذر ۱۳۵۸ قطبزاده برکنار شد و مدتی آشفتهبازار بود و شوراهای پنج نفره و سهنفره «صدا و سیما» را اداره میکردند و گاه اشخاصی چند ماه میآمدند و عوض میشدند و میرفتند، تا اینکه در یکم مرداد ۱۳۶۲، محمد هاشمی با حکم مستقیم آیتالله خمینی به ریاست سازمان رسید و ماند و ماند، تا در ۲۴ بهمن ۱۳۷۲، علی خامنهای ناگهانی و پس از مشاجره کوتاهی که بینشان درگرفته بود، از کار برکنارش کند و از دست برادر قدرمندش هم کاری برنیامد. این ماجرا شاید نخستین جداسری خامنهای و رفسنجانی بوده باشد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
پس از محمد هاشمی، علی لاریجانی و محمد ضرغامی، هر یک حدود ده سال، با حکم علی خامنهای به ریاست «سازمان صدا و سیما» منصوب شدند. لاریجانی و ضرغامی هر دو از سپاه میآمدند. زمانی که لاریجانی وزیر ارشاد بود، ضرغامی را از سپاه به وزارت ارشاد آورد و به معاونت سینمایی وزارت ارشاد برگزید و وقتی خودش رئیس صدا و سیما شد، او را به عنوان معاونت امور مجلس و استانهای سازمان صدا و سیما منصوب کرد و درواقع جانشین خود را پرورش داد. در دوران لاریجانی و ضرغامی، بودجههای تبلیغاتی زیادی از بخش خصوصی به صدا و سیما تزریق شد و با خود فساد مالی گستردهای به همراه آورد. ضمنا با انتخاب روحانی در ۱۳۹۲، چراغ سبز جمهوری اسلامی ایران برای توافق هستهای که بعدها «برجام» نام گرفت، روشن شد و البته در جنگ قدرت درونی و برای امتیازگیری و باجخواهی بیشتر از غرب، موضوع رسانههای برون مرزی اهمیت زیادی پیدا کرد و در همین راستا و با شعار مبارزه با فساد، محمد سرافراز از سوی خامنهای به عنوان ریاست صدا و سیما منصوب شد. او قبل از آن معاونت برونمرزی صدا و سیما را داشت و در دوران عزتالله ضرغامی، مدیریت شبکههای انگلیسیزبان «پرستیوی» و اسپانیاییزبان «هیسپان تیوی» را نیز همزمان به عهده گرفت.
محمد سرافراز، شهرزاد میرقلیخان را که مدتی در آمریکا زندانی بود، به مسئولیت بازرسی ویژه رئیس صدا وسیما منصوب کرد. در ۲۳ تیر ۱۳۹۴، «برجام» امضا شد و کمی بعد، عکسها و فیلمهایی بیرون آمد که نشان میداد شهرزاد میرقلیخان خودش در فساد مالی دست داشته است و روابط «غیرشرعی» هم با سرافراز دارد. در نیمه دیماه ۱۳۹۴، میرقلیخان از ایران خارج شد و به مسقط، پایتخت عمان، رفت و کمی بعد محمد سرافراز از صدا و سیما استعفا داد و به خارج از کشور نزد خانم میرقلیخان رفت و همانطور که یک شبه ظهور کرده بود، یکشبه محو شد.
ظاهرا ابوابجمعی جنگ قدرت روی تکنوکراتی به توافق رسیدند و عبدالعلی علیعسگری که سالها در قسمت مالی سازمان کار میکرد و مدتی هم به معاونت مالی رسیده بود، به ریاست سازمان انتخاب شد و مدتی پس از آنکه رئیسی به ریاست جمهوری رسید و چرخ قدرت کامل شد و هر سه قوه از نزدیکان رهبر شدند، علیعسگری هم سر کار خود رفت و شد مدیرعامل شرکت صنایع پتروشیمی خلیج فارس ایران، و پیمان جبلی که صبغه سیاسی دارد و در دوران سرافراز در مسند معاون سیاسی او به سازمان آمده بود، به ریاست «صدا و سیما» انتخاب شد و ایشان هم محسن برمهانی را به معاونت سیما انتخاب کرد.
محسن برمهانی متولد ۱۳۵۸ است و در دانشکده صدا و سیما تهیهکنندگی خوانده است، اما بیشتر فعالیتهای او برونمرزی بوده است و اکنون ناگهان پست مهمی مانند معاونت سیما را بر عهده گرفته است و در چند حکم جداگانه، چند نفر جوانتر از خودش را را هم به کار گمارده است. میثم مرادی بینا باج، متولد ۱۳۶۱، که بالاترین سمتش تاکنون معاونت راهبردی امور استانهای حوزه هنری انقلاب اسلامی بوده است و بیشتر فعالیتهایش را در مشهد انجام داده، به سمت ریاست مهمترین و قدیمیترین شبکه تلویزیونی که زمانی به «شبکه ملی» معروف بود منصوب شد. حامد بامروتنژاد، متولد ۱۳۶۵، نیز که پیشتر کارشناس مرکز رسانههای دیجیتال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، دبیر جشنواره حزباللهی فیلم «عمار» و دارای سمتهایی از این دست بوده است، به مدیریت شبکه دو منصوب شد.
بقیه منصوبان هم همینگونهاند. حسین شاهمرادی، متولد ۱۳۶۷، که مدیر انتشارات مصادرهای امیرکبیر بوده است و تهیهکنندگی برنامه ویژه فلسطین بهنام «جان جهان» را هم که از شبکه چهار سیما پخش شد در کارنامه دارد، به مدیریت این شبکه منصوب شد.
علی عبدالعالی، متولد ۱۳۵۳، به سمت مدیر شبکه آموزش نصب شده است. تنها افتخار او این است که در هشت خرداد ۱۳۹۸ در دیدار جمعی از استادان، نخبگان، و پژوهشگران دانشگاههای کشور با علی خامنهای، سخنرانی کرده است و به او عنوان معلم منتقد دادهاند. محمدحسین کشکولی، متولد ۱۳۶۴، به سمت مدیر «شبکه قرآن و معارف سیما»، و محمدصادق باطنی، متولد ۱۳۶۷، به سمت مدیر «شبکه امید» منصوب شده است.
صدا و سیما اکنون در پایینترین وضعیت خود در چهل و سه سال گذشته رسیده است و با انتخاب این مدیران، بیشک سقوط بیشتری را باید انتظار کشید. حکومتها به زوال که میرسند، همینگونه میشود که کوچکترینشان به بزرگترین مناصب نصب میشوند؛ چه رسد به اینها که از آغاز، «بزرگان»شان کوچکتر از منصبهایی بودند که به دستشان افتاد.