تهران پس از خروج آمریکا از برجام، بدون اعتنا به نقش قدرتهای دیگر، تعهدهای هستهای خود را کاهش داد و چنان عمل کرد که گویا تنها با واشینگتن توافق کرده است
در حال حاضر پرسشبرانگیزترین پدیده سیاسی این است که جمهوری اسلامی ایران جهان را به چالش کشیده، اما قدرتهای جهانی در رویارویی با آن، از خود نوعی ضعف و ناتوانی نشان میدهند. این امر نهتنها در مورد دستیابی تهران به سلاح هستهای که برای جلوگیری از آن همه قدرتهای بزرگ و کوچک جهان توافق نظر دارند صدق میکند، بلکه در رویارویی با گسترش نفوذ تهران در منطقه و برهم زدن ثبات و آرامش در خاورمیانه که منافع و محاسبات گوناگون و متناقضی در آن گره خورده، نیز صادق است.
در رابطه با برنامه هستهای، جمهوری اسلامی ایران هیچگاه غنیسازی اورانیوم در میزان بالا را متوقف نکرده، بلکه پیش از توافق هستهای در وین، مخفیانه و پس از خروج آمریکا از توافق، آشکارا به این کار ادامه داده است و در نتیجه، به همه فناوریها و ابزارهای متعلق به بمب هستهای دست یافته و اکنون در یکقدمی ساخت بمب هستهای قرار گرفته است.
در پیوند با گسترش نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه نیز، تهران در عراق، سوریه، لبنان و یمن به ایجاد و سرپرستی گروههای شبهنظامی مذهبی و ایدئولوژیک ادامه داده که حاصل آن تشکیل «جبهه مقاومت» برای دفاع از اهداف تهران و پیشبرد پروژه راهبردی منطقهای جمهوری اسلامی در چهارچوب «ولایت فقیه» است. این در حالی است که بر اساس گفتههای آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، هدف مستقیم تهران در مرحله کنونی، بیرون راندن آمریکا از خاورمیانه است تا زمینه برای تسلط تهران در منطقه فراهم شود.
واقعیت این است که جمهوری اسلامی ایران نهتنها غرب، بلکه همه جهان را به تمسخر گرفته است؛ نشانه آن، واکنش سریع تهران در برابر قطعنامه شورای حکام آژانس انرژی اتمی است که از پاسخ روشن ندادن به پرسش آژانس در رابطه با یافت شدن آثار اورانیوم غنیشده در سه پایگاه هستهای ایران انتقاد کرده بود. تهران بهجای اینکه پاسخ روشنی به پرسش آژانس ارائه کند، دوربینهای نظارتی آژانس که بر اساس توافق وین در تاسیسات هستهای ایران نصب شده بود را غیرفعال کرد. در واقع تهران چون از حمایت روسیه و چین برخوردار است، به جای همکاری با آژانس، به روشی که به نفعش باشد عمل میکند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
مهمتر از آن، به سخره گرفتن آمریکا و قدرتهای پنجگانه شریک در برجام (بریتانیا، فرانسه، روسیه، چین و آلمان) پس از خروج آمریکا از برجام است. تهران پس از خروج آمریکا از برجام، قدرتهای پنجگانه را زمانی مسخره کرد که بدون اعتنا به شراکت آنها، تعهدهای هستهای خود را کاهش داد و چنان عمل کرد که گویا تنها با واشینگتن توافق کرده است. تهران با این رفتار آمریکا را نیز به تمسخر گرفت.
این در حالی بود که آمریکا از ترسیم یک راهبرد عملی در مواجهه با تهران ناکام ماند، زیرا دونالد ترامپ، رئیسجمهوری وقت آمریکا که برجام را «بدترین توافق در تاریخ» خواند و از آن خارج شد و سیاست «تحریمهای حداکثری» را در دست گرفت تا به گفته خودش تهران را برای مذاکره به منظور دستیابی به «توافق بهتر» وادار کند، نتوانست جایگزینی برای تحریمها فراهم کند تا در صورت بیتاثیر ماندن تحریمها، به آن متوسل شود. ناکامی واشینگتن زمانی آشکارتر شد که نه از گزینه نظامی برای ممانعت تهران از ساخت بمب هستهای، توانست استفاده کند و نه برای توقف گسترش فزاینده نفوذ تهران در منطقه، گزینه سیاسی ارائه داد.
جو بایدن، رئیسجمهوری کنونی آمریکا نیز که مشتاق بازگشت به برجام بود، به همه شروط و خواستههای رژیم جمهوری اسلامی ایران گردن نهاد؛ از تحمیل مذاکرات غیرمستقیم بر آمریکا گرفته تا نپذیرفتن مذاکره درباره برنامه موشکی و نفوذ منطقهای تهران و محدود شدن مذاکرات به مواردی ذکرشده در توافق ۲۰۱۵. اگر مشکلات داخلی آمریکا مانع نمیشد، دولت بایدن خواسته تهران مبنی بر حذف نام سپاه پاسداران از فهرست سازمانهای تروریستی را نیز میپذیرفت و به برجام باز میگشت. این در حالی است که هیچ نشانهای وجود ندارد که دولت بایدن گزینه نظامی برای ممانعت تهران از دستیابی به بمب هستهای یا گزینه سیاسی – امنیتی برای مواجهه با گسترش نفوذ جمهوری اسلامی ایران، داشته باشد.
کریم سجادپور، کارشناس آمریکایی ایرانیتبار در موسسه کارنگی، در مقالهای در نشریه «فارن افرز» با عنوان «پیروزی توخالی ایران؛ بهای سنگین تسلط منطقهای» مینویسد: «هیج قدرتی علاقه ندارد که ایران را در منطقه به چالش بکشد، اما آمریکا میتواند به کمک کشورهای دیگر، ایران را مهار کند تا رفتار خود را تغییر دهد و دولتی در تهران روی کار آید که به خیر مردمش کار کند».
به گفته این کارشناس، «رژیم ایران در تلاش است تا از راه ایجاد گروههای شبهنظامی، یک قدرت امپریالیستی تشکیل دهد. این رژیم اکنون در حال ساختن این قدرت در عراق، سوریه و لبنان است؛ کشورهایی که ۸۵ درصد از جمعیت آنها زیر خط فقر زندگی میکنند. با این حال، رژیم جمهوری اسلامی احساس میکند بزرگترین چالشی که سیاستهای راهبردی آن را تهدید میکند، در درون ایران است؛ جایی که فقر و تنگدستی بیداد میکند و مردم از سیاست خارجی رژیم خشمگیناند و شعار میدهند؛ نه سوریه نه لبنان، جانم فدای ایران و دروغ میگویند که دشمن ما آمریکاست، دشمن ما همین جاست.»
اکنون نکته قابلتوجه این است که جمهوری اسلامی ایران پس از بحران اوکراین، طوری عمل میکند که گویا نیازمندی روسیه و چین به آن نسبت به گذشته بیشتر شده و گسترش نفوذ منطقهای آن در حال افزایش است. اما تهران باید این واقعیت را درک کند که حاکمیت یک اقلیت بر اکثریت در منطقه، توهمی بیش نیست.