«بهار ۱۴۰۰ در خانه ما با خون شروع شد، تابستانش با مرگ و اندوه ادامه یافت و زمستانش آوارگی آورد. هشتم فروردین جسد بیجان پدرم که در حمله انتحاری کشته شده بود، به خانه رسید و ماتم به پا شد اما برادرم که سرباز بود و در قندهار در جبهه ضدطالبان میجنگید، اجازه نیافت برای شرکت در تشییع جنازه پدرم به کابل بیاید. برادر سربازم که انگار میخواست زودتر به پدر ملحق شود، روز یازدهم فروردین، درست سه روز پس از پدر، با گلوله طالبان در جبهه جان باخت. اما مادرم تاب آورد؛ تا اینکه چند ماه بعد، با سقوط کشور به دست طالبان، برای فرار از کشور با من روانه فرودگاه کابل شد؛ اما نتوانستیم فرار کنیم و در پایان، جسد تیرخورده مادرم را از فرودگاه کابل به خانه آوردیم.»
این گوشهای از روایت زهره واحدی، زن کارآفرین و کنشگر حوزه زنان در افغانستان است. یکی از هزاران زندگی در این کشور که به اشکال مختلف از حضور و به قدرت رسیدن طالبان متاثر شد. روایت زندگی زهره واحدی در افغانستان قصه جدیدی نیست؛ بلکه مشابه هزاران قصه دیگری است که در آن، خانوادههای بسیاری در پی حملات انتحاری طالبان و داعش یا به دلیل انتقامجوییهای طالبان، به کام مرگ فرو رفتند.
زهره ۳۳ ساله که مادر پنج فرزند است، ۲۹ مرداد ۱۴۰۰، پنج روز پس از تسلط طالبان بر افغانستان، از ترس انتقامجویی طالبان و عواقب وحشتناکی که از حضور طالبان پیشبینی میکرد، با همسر، فرزندان و مادر ۵۵ سالهاش عازم فرودگاه کابل شد.
زهره در مورد این تصمیم گفت: «پدر و برادرم هر دو در دولت پیشین نظامی بودند و من فعال حوزه زنان؛ پس صدها دلیل وجود داشت که طالبان خانواده ما را نابود کنند.» او افزود: «با فعالان مدنی (دوستانم) تماس گرفتم که چه راهی برای نجات جان ما وجود دارد؛ آنها پیشنهاد کردند که با مدارک کاری به فرودگاه کابل برویم تا از طریق پروازهای تخلیه به جای امنی منتقل شویم.»
رفتن به فرودگاه کابل در وضعیتی که دهها هزار نفر پشت ورودیهای فرودگاه صف کشیده بودند و دهها نفر نیز زیر دست و پای مردم در حال تلف شدن بودند، کار سادهای نبود. زهره و خانوادهاش پس از یک شبانهروز تلاش و تقلا، سرانجام ۳۰ مرداد به نزدیکی در فرودگاه در محلی موسوم به «کمپ بارُن» رسیدند. آنها تا صبح چهارم شهریور، بلاتکلیف و منتظر بودند تا کسی به پروندهشان رسیدگی کند و اجازه دهد مسافر یکی از پروازهای تخلیه باشند.
زهره گفت: «بعد از چهار روز، دیگر نه آبی داشتیم، نه غذایی؛ بچهها گرسنه بودند و اگر بیشتر از این منتظر میماندیم، تلف میشدند. پس من و شوهرم تصمیم گرفتیم که با بچهها از فرودگاه بیرون برویم و آب و غذا بگیریم اما مادر را با خودمان نبردیم؛ چون برای او امکان دوباره آمدن در این شلوغی دشوار به نظر میرسید.»
زهره و فرزندانش از فرودگاه خارج شدند و مادر را با چمدان و مدارک کاری خود همانجا در فرودگاه گذاشتند؛ اما ساعاتی پس از خروج از فرودگاه، صدای مهیب انفجار، آنها را وسط چهارراه مکروریان- در نزدیکی فرودگاه کابل- میخکوب کرد. زهره گفت: «داخل ماشین بودیم و میخواستیم به فرودگاه برگردیم که صدای وحشتناک انفجار همه را از جا کند. کودکانم از شدت صدا از حال رفتند. نمیدانستم چه کار کنم، فقط به مادرم فکر میکردم که در فرودگاه مانده بود.»
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
زهره و همسرش سرانجام مجبور شدند پنج فرزندشان را به مغازهداری در همان حوالی بسپارند و برای پیدا کردن مادر به فرودگاه بازگردند. زهره صحنه بازگشت به فرودگاه را با بغضی سنگین در گلو و اشکهایی که بیاختیار بر گونههایش جاری میشوند، تعریف میکند: «قیامت بود؛ همهجا خون بود، سرهای از تن جداشده، دست و پاهای کندهشده، بدنهای متلاشی، انسانهای نیمهجان؛ وضعیت این گونه بود.»
زهره با تقلای فراوان سرانجام مادرش را یافت که در گوشهای پشت یک سنگ زیر دیوار فرودگاه افتاده بود. بر بدن مادر زهره آثار زخم خمپارههای ناشی از انفجار وجود نداشت؛ فقط چند جراحت نه خیلی بزرگ بر دست و پایش بود، اما «تیری به قلبش اصابت کرده و او را از بین برده بود».
زهره گفت که وقتی مادرش را پیدا کرد، او مرده بود و پس از آنکه جسد او را به بیمارستان منتقل کردند، دکترها تایید کردند که او بر اثر اصابت گلوله به قلبش جان باخته است.
زهره واحدی با کمال اطمینان مدعی است که مادرش با جمعی دیگر پس از آنکه انفجار رخ داد، به سمت دیوار فرودگاه دویدند اما نیروهای خارجی بالای دیوار از ترس اینکه مردم به داخل فرودگاه هجوم بیاورند، به سمت آنان تیراندازی کردند. او افزود: «آنجا زنان، مردان و کودکان زیادی بودند که گلوله خورده بودند.»
شاهدان این رویداد و قربانیان حادثه تاکنون بارها تیراندازی نیروهای آمریکا و ناتو به مردم پس از انفجار انتحاری چهارم شهریور ۱۴۰۰ در فرودگاه کابل را روایت کردهاند.
پس از آنکه اشرف غنی، رئیسجمهوری افغانستان در ۲۴ مرداد، کشورش را ترک کرد و طالبان بیهیچ جنگ و مقاومتی کابل را تصرف کردند، هزاران تن از مردم افغانستان که سابقه فعالیت در نظام قبل یا فعالیتهای ضدطالبانی داشتند، از ترس انتقامجویی طالبان به فکر فرار افتادند. تنها امیدواری در آن روزها روند تخلیه نظامی ناتو بود که به کمک آن، هزاران تن طی عملیاتی آشفته و بینظم از افغانستان خارج شدند.
سرازیر شدن مردم به فرودگاه کابل به امید فرار از افغانستان، هرجومرج بزرگی پدید آورد، اما حمله انتحاری که گروه داعش مسئولیت آن را به عهده گرفت، تیرخلاص وحشت و دشواری آن روزها بود. یک انتحاریکننده روز چهارم شهریور، خود را در میان انبوه مردم آواره در اطراف فرودگاه کابل منفجر کرد و مرگ نزدیک به ۲۰۰ تن از جمله ۱۳ سرباز آمریکایی و دو تبعه بریتانیایی را رقم زد. در این حادثه، صدها تن زخمی شدند یا اعضای بدنشان را از دست دادند.
شاهدانی که از این حادثه جان به در بردند، بعدها روایت کردند که پس از انفجار، به دلیل سراسیمگی که بهوجود آمد و مردم تلاش کردند از در و دیوارهای فرودگاه عبور کنند تا به مکان امنی در داخل فرودگاه برسند، سربازان خارجی از سکوهای امنیتی و از فراز دیوارهای فرودگاه به سمت مردم تیراندازی کردند تا آنها را متفرق کنند.
اکنون با گذشت یک سال از آن رویداد خونین، هزاران شهروند افغان در اقامتگاههای مهاجران در کشورهای دوم و سوم زندگی میکنند و هزاران تن نیز در ایران و پاکستان منتظر دریافت پاسخ از کشورهای مهاجرپذیر و آژانس پناهندگان سازمان مللاند.
زهره واحدی که ۱۴ سال در حوزه زنان و بهویژه در زمینه کارآفرینی و مسائل اقتصادی در افغانستان کار کرده بود، به دلیل فعالیتهای خود و پیشینه نظامی پدر و برادرش میخواست از افغانستان خارج شود اما در حادثه چهارم شهریور مادرش را از دست داد و به پروازهای تخلیه نرسید. او بعدها به دلیل شرکت در اعتراضهای خیابانی زنان تحت تعقیب و تهدید طالبان قرار گرفت و سرانجام در ۱۹ ژانویه ۲۰۲۲، با فرزندانش به پاکستان فرار کرد.
زهره اکنون یکی از سازماندهندگان اعتراضهای پناهجویان افغان در پاکستان است و شبها را در پارکها و خیابانهای اسلامآباد صبح میکند.