در چند روز گذشته شاهد بودهایم که معترضان تحت رهبری گروه کنشگرِ «شورش علیه انقراض»، در حمل و نقل عمومی لندنیها ایجاد اختلال کردهاند. آنها میکوشند این واقعیت را به همه بگویند که تغییرات اقلیمی در حال وقوع است و احتمالا بهتر است پیش از آنکه همه نابود شویم را چارهای پیدا کنیم.
ساجد جاوید [وزیر کشور بریتانیا-م] که میخواهد پز مردانگیاش را بدهد گفته «نیروی کامل قانون» بر معترضان اعمال میشود. حالا نیروهای پلیس ماندهاند با مردمی که دست به دست هم میدهند و در خیابان میرقصند و دور گردنشان طبلهای فکسنیِ بانگو انداختهاند و یا خودشان را چسباندهاند به فلان دوستشان، چه میشود کرد؟ وقتی شیوه ترجیحی اعتراضکنندگان دراز کشیدن روی زمین است، معلوم نیست تاکتیک «کتری» (احاطه معترضان با نیروهای پلیس) به چه دردی میخورد.
آقای وزیر کشور گفته است «مردمی که میخواهند امرار معاش کنند با اختلال در حمل و نقل موفق به رفتن سرکارشان نشدهاند و کسب و کارها مختل شدهاند.» بله، تمام اعتراضات در طول تاریخ متأسفانه این عارضه جانبی را داشتهاند: راهپیماییهایی که خواهان ماندن یا خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا بودند، راهپیمایی علیه جنگ عراق که در آن نزدیک یک میلیون نفر خیابانهای سراسر شهر را مختل کردند و راهپیماییهای «ائتلاف روستاییان» در سالهای ۱۹۹۸ و ۲۰۰۲ بیشک مزاحم مردم شدند. کمی به عقب هم که برگردیم میبینیم که اعتراض میدان تیانآنمن، جنبش حق رای زنان و یورش به زندان باستیل همه باعث شدند چند نفر (و چند راس اسب) دیر سر کار برسند.
«شورش علیه انقراض» گروهی است که اقدام عملی سازمان میدهد. در طول تاریخ، «اقدام عملی» همیشه موافق و مخالف زیاد داشته است. از یک طرف، نمایش نافرمانی مدنی تودهای، حسابی مزاحم کار و بار مردم میشود؛ از طرف دیگر، وقتی دولت به تمام تومارهای مردم جواب «نه» نخوتآمیز میدهد، دیگر چه کار باید کرد؟ بعضی مواقع باید کاری کرد که نتوانند آدم را به این راحتی مورد بیتوجهی قرار دهند.
این هفته یکی از اعضای این گروه (به اسم رابین بوردمن-پتیسون) داشت جلوی دوربین «اسکای نیوز» با شور و شوق و فصاحت کلام و رعایت ادب توضیح میداد که چرا کشتن تنها سیاره قابل حیات منظومه شمسی خیلی فکر خوبی نیست. اینجا بود که مصاحبهکننده، آدام بولتون، ناگهان پرید وسط و جوری با رابین حرف زد که انگار ناظم دبیرستانی شبانهروزی در دهه ۱۹۴۰ است (معلوم است تمام عمرش آرزوی چنین شغلی را داشته). بولتون داد و بیدا کرد: «شما یک مشت آدمهای به درد نخورِ طبقه متوسطیِ خودخواه هستید که میخواهید به ما بگویید چطور زندگی کنیم.» کم مانده بود مهمان برنامه را غل و زنجیر کند.
توماس نیوتون، تهیهکننده «اسکای نیوز»، بلافاصله در رسانههای اجتماعی افتاد دنبال بولتون و شروع کرد به تقدیر از او بخاطر مقابله با بوردمن-پتیسون — ارزش این دستاورد ژورنالیستی وقتی دوبرابر میشود که یادمان باشد بولتون به هیچ یک از استدلالهای مصاحبهشوندهاش پاسخ نداد.
البته از انصاف نباید گذشت. آدام بولتون با آن کلاه مردانهاش در جایگاه خیلی مناسبی برای تحقیر سلایق بورژوایی «شورش علیه انقراض» قرار دارد. هر چه باشد خودش در شرایط طاقتفرسا و پرمخاطرهای مثل «مدرسه وستمینیستر» بزرگ شده (شهریه کنونی: سالی ۳۹ هزار پوند.) اما همه که نمیتوانند قهرمان طبقه کارگر باشند. اصلا شاید دیگر نیازی به چنین چیزی نداشته باشیم، بویژه حالا که نایجل فاراژ شده نماینده تودهها و زحمتکشان علیه نخبگان و بالاییها. با اینکه شمایلش شبیه موجود شامپایننوشی است که فرزند نامشروع وصلت بین اسوالد موسلی [رهبر فاشیستهای بریتانیا در دهه ۱۹۳۰-م] و آقای وزغِ نمایش «وزغآباد» [از نمایشنامههای محبوب بریتانیا-م] بوده است.
معترضین به تغییرات اقلیمی اغلب برچسب میخورند که جوان و از طبقه متوسط هستند. این در مورد همهشان صدق نمیکند، اما میتوان گفت جوانان انگیزه خیلی بیشتری برای مبارزه برای آینده دارند. هر چه باشد تمام زندگیشان پیش چشمشان است و ذهنشان هنوز به مهملات و موهنات دنیای بزرگسالان عادت نکرده است. ما اما یاد گرفتیم یا این خزعبلات را پشت سر بگذاریم یا بیتوجه از کنارشان رد شویم. این کم سن و سالترها هستند که شور و شوق و استقامت، و راستش وقت اینرا دارند که به خیابان بیایند.
و اما «طبقه متوسط». واقعا میخواهیم بگوییم هر کس سرمایه اجتماعی داشت نباید اجازه داشته باشد درگیر جنبشهای اجتماعی شود؟ البته که منکرین تغییرات اقلیمی چنین میخواهند. لابد حکومت استعماری بریتانیا در هند هم علاقهای نداشت با آن مرد مزاحم سابقا وکیل، موهانداس گاندی، سر و کله بزند. واقعیت اینجا است که (مطابق معمول)، مردم از تمام طبقات در این جنبش حاضر هستند. اما اگر کودکانِ طبقه متوسط را مسخره میکنند، اصلا کسی به کودکانِ طبقه کارگر توجه نمیکند. هیچ کس به شبکههای خبری سراسری دعوتشان نمیکند تا آقای مجری باسابقه سر جوان صادق و خوشبرخورد مهمان برنامه داد و بیداد کند. این جوان لابد انتظار نداشت در استودیوی تلویزیونی اینطور مورد آزار و اذیت ابلهانه قرار بگیرد.
دیوید آنتبورو اخیرا در مستندِ «تغییرات اقلیمی - واقعیات» به ما گفت: «در حال حاضر روبرو با بزرگترین خطر چند هزار سال گذشته هستیم.» تماشای این مستند آسان نیست، اما ضروری است. در تمام طول زندگیام این آقا با آن صدایش که مثل یک لیوان شکلات داغ میماند به من درس تاریخ طبیعی داده است. راستش را بخواهید، اگر ایشان به نگرانی افتاده، من یکی میدانم که هوا واقعا پس است. لازم نیست دانشمند باشید تا رویدادهای اطرافمان، مانند موج گرما، سیل، آتشسوزی جنگلها، ذوب شدن یخها و همه اینها، بسیار سریعتر از آنچه فکرش را میکردیم را ببینید.
هیچ آدم عاقلی نمیتواند به شواهد دانشمندان گوش بدهد و همچنان سرش را زیر برف نگاه دارد. نامهنگاری به نمایندگان مجلس و تومارهای اینترنتی و اداهای پارلمانی جواب ندادهاند. وقتی اعتراض غیراختلالآمیز و مودبانه و «تِد تاکی» گوش شنوایی پیدا نمیکند، تنها یک راه باقی میماند: اقدام عملی و مستقیم.
© The Independent