با آنکه میزان مهاجرت مسلمانان به دنیای غرب، در چند دهه اخیر به دلیل بحرانهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی افزایش چشمگیری داشته اما چالش عدم تطبیق مهاجران مسلمان در جوامع غربی تاکنون مورد مطالعه دقیق قرار نگرفته است. مطالعاتی که در این زمینه انجام شده است بیشتر شامل دیدگاه غرب از جامعههای مهاجرپذیر است و توجهی به کشورهای صادر کننده مهاجر ندارد.
در اغلب این مطالعات، میزان آمیزش فرهنگی و تأثیرات اقتصادی و سرمایه انسانی مهاجران به کاوش و وارسی گرفته شده و تمرکز پژوهشگران، بیشتر روی پیامدهای یک جانبه این پدیده اجتماعی بوده است. این مطالعات، وضعیت مهاجران را در کشورهای مقصد بررسی کرده است ولی در بیشتر این پژوهشها به زادگاههای این مهاجران و یا شرایطی که در جوامع آنها حاکم بوده است، کمتر توجه داشتهاند. از این رو، میتوان گفت این مطالعات، نیمی از تصویر پدیده مهاجرت را نشان میدهد و نیمهی دیگر این تصویر، در لابلای بیمیلی پژوهشگران کشورهای صادرکننده مهاجر ناپدید میماند. در تحقیقات اندکی که از سوی برخی جوامع مهاجر خیز، صورت گرفته است، جوانب منفی جریان مهاجرت همچون: فرار مغزها، کاهش سرمایه و رشد اقتصادی مطالعه شده است اما اثرگذاری واکنش معکوس تمدن در افراد مهاجری که پس از مدت طولانی به زادگاه خود بر میگردند، به اندازه کافی تحقیق و بررسی نشده است.
البته لازم است کشورهای صادرکننده مهاجر تلاش کنند تا مطالعات دقیقی در مورد اندیشه فکری و میزان همزیستی شهروندان خود با سایر فرهنگها و جوامع بشری انجام دهند. زیرا جریان مهاجرت لزوما به معنی افت و زیان به زادگاه مهاجر و سود مطلق به کشور پذیرنده مهاجر نیست. برخی از کشورهای صادر کننده مهاجر، ساختار نظام اقتصادی و اجتماعی خود را به گونهای با جریان مهاجرت هماهنگ کردهاند که از این پدیده اجتماعی، بهترین بهره برداری را میکنند. مهاجرت برای این گونه از کشورها، نه این که زیان و خسارتی نداشته بلکه ادامه این جریان، برای کشورهای صادر کننده مهاجر، سود فراوانی در پی دارد.
عزیمت هر شهروند به خارج، میتواند فشارهایی را که دولت برای بالا بردن سطح زندگی این فرد متحمل میشود را کاهش دهد. از سوی دیگر، مهاجرت یک فرد، محدودیتهای رشد ناشی از بیکاری و اثرات منفی کمبود شغلی را در جامعه تخفیف میدهد زیرا هنگام ورود یک مهاجر تازه، این کشور پذیرنده مهاجر است که باید مسئولیت آموزش و تطبیق فرد با شرایط کاری او را به دوش گیرد.
سپس کشور صادر کننده مهاجر برخی از امتیازات جریان مهاجرت که به صورت دریافت مبالغ نقدی و سرمایه گذاریهای معکوس است را به دست میآورد. شاید میزان پولی را که مهاجران به کشورهای خود میفرستند برای برخی کم اهمیت تلقی شود اما این جریان مالی، یک رقم بسیار بزرگ بوده و برای رشد اقتصاد ملی کاملا چشمگیر است. مطالعات اقتصادی که در این زمینه صورت گرفته، به صورت علمی نشان میدهد که پول فرستاده شده توسط مهاجران، منبع درآمد هنگفتی به شمار میرود. به عنوان مثال، پولی را که شهروندان فیلیپین از خارج، به کشورشان حواله میکنند، یک دهم اقتصاد فیلیپین را تشکیل میدهد.
این ویژگی باعث شده است که فیلیپین به عنوان یکی از موفقترین کشورها در سرمایهگذاری کارگران ماهر و حرفهای شناخته شود و البته عامل عمده این موفقیت، توانایی مهاجر فیلیپینی در تطبیق و هماهنگی با جوامع اجتماعی و فرهنگی در خارج است.
اکنون با توجه به اهمیت و موفقیت این ویژگی، لازم است به دنبال عواملی باشیم که فضای تطبیق و هماهنگی مهاجر مسلمان با جوامع غربی را فراهم میکند. آنزمان جریان مهاجرت، دیگر به مفهوم از دست دادن نیروی انسانی و فرار مغزها نخواهد بود، بلکه اثرگذاری مثبت و سودمند پدیده مهاجرت نیز آشکار خواهد شد.
تردیدی نیست که ارزش جریان مهاجرت تنها در مقدار پولی که مهاجران به کشورهای خود میفرستند، خلاصه نمیشود زیرا کشور صادر کننده مهاجر میتواند از این جریان، بهرهبرداریهای مختلف دیگری کند. تصویری که مهاجران از زادگاه خود در جوامع خارجی منعکس میکنند، نقش مهمی در جذب سرمایهگذاری و گردشگری دارد. علاوه بر آن، تودههای مهاجر در خارج از کشور، با شرایط ویژه ای که دارند میتوانند چنان پیوند سودمندی میان جامعه مهاجرت و کشور خود ایجاد کنند که در تصمیمگیریهای ملی، به نفع جامعه تمام شود.
فرد مهاجر میتواند نقش یک نماینده تجاری را داشته باشد و زمنیه افزایش تبادلات تجارتی میان زادگاه و جامعه مهاجرت خود را فراهم کند. جریان مهاجرت میتواند به عنوان یک پیوند حیاتی، اندوختههای علمی، آزمونهای فرهنگی و داشتههای اقتصادی را از جامعه مهاجرت به زادگاه مهاجران، صادر کند.
البته تحقق این دستاوردها زمانی فراهم میشود که افراد مهاجر بتوانند سازش و هماهنگی بیشتری با جامعه جدید مهاجرت داشته باشند.
متأسفانه همانگونه که میدانیم میزان سازش و هماهنگی مهاجر مسلمان با جوامع غربی بسیار سطحی و ناچیز است. این پیوند ضعیف باعث میشود تا کشورهای اسلامی کمترین بهرهبرداری را از این جریان داشته باشند و این چالشی است که باید مورد مطالعه قرار گیرد و چارهای برای آن جستجو شود.