سیاست مداخلهگرانه ایالات متحده آمریکا در امور داخلی کشورهای دیگر، پدیده جدیدی نیست. در سال ۱۸۹۵ در منازعه ونزوئلا با بریتانیای کبیر، آمریکا جانب ونزوئلا را گرفت. در دهه ۸۰ قرن ۲۰، آمریکا بهدلیل نگرانی از گسترش کمونیسم، به شورشیان کنترای ضد جبهه سوسیالیستی ساندینیستها در نیکاراگوئه، کمکهای مالی کرد. همچنین برای جلوگیری از گسترش کمونیسم و تضمین روند تجارت در منطقه، در سال ۱۹۸۳ در گرنادا و در سال ۱۹۸۹ در پاناما عملیات نظامی انجام داد.
پس از جنگ جهانی دوم که حضور بریتانیا در مستعمراتش در خاورمیانه کاهش یافت و اهمیت منابع نفتی خاورمیانه فزونی گرفت، حضور ناوگان دریایی آمریکا در گذرگاههای انتقال انرژی، مانند کانال سوئز و تنگه هرمز در خلیج فارس، تشدید شد.
در پی اشغال کویت نفتخیز به دست ارتش صدام حسین در سال ۱۹۹۰، ائتلاف جهانی برای اخراج نیروهای عراقی از کویت، تشکیل شد که در راس آن ایالات متحده آمریکا قرار داشت. پس از پیروزی سریع عملیات نظامی ائتلاف جهانی و طرد نیروهای عراقی از کویت، منطقه پرواز ممنوع در عراق ایجاد شد که تا سال ۲۰۰۳ ادامه داشت. حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ و حمله به افغانستان در سال ۲۰۰۱ و مداخله نظامی آن در لیبی و سوریه، نمونههای دیگری از مداخلههای آمریکا در امور کشورهای دیگر است.
آمریکا در توجیه مداخلات خود، دچار یک تناقض آشکار و حلناپذیر است. این کشور از یک سو، همیشه بر ضرورت حفاظت از نظام بینالمللی متکی بر قانون، برای تامین ثبات و امنیت در سراسر جهان، تاکید میکند و بر اساس همین منطق، اکنون دولت جو بایدن و متحدانش، حمله روسیه به اوکراین را تهدیدی علیه نظام بینالمللی میدانند. اما از سوی دیگر، دیدیم که دولت جورج بوش پدر تشکیل ائتلاف نظامی بینالمللی و اخراج نیروهای عراقی از کویت در سال ۱۹۹۱ را بر مبنای همین منطق توجیه کرد. به همین ترتیب، در دوران پس از جنگ سرد، بهویژه از آغاز قرن جدید تاکنون، ایالات متحده آمریکا و متحدانش، دست به حملهها و مداخلههای نظامی متعددی زدند که با معیارهای نظام بینالمللی متکی بر قانون که مدعی آناند، هیچگونه سازگاری ندارد. همچنین، لشکرکشیهای نظامی آمریکا، برای تغییر نظام در عراق، لیبی و سوریه، در تناقض آشکار با این منطق قرار دارد.
نمونههای یادشده نشان میدهد که تعهد ایالات متحده و متحدانش به نظام جهانی متکی بر قانون، در نهایت گزینشی و برای منافع خودشان است. طرفداران سیاست آمریکا، در توجیه مداخلههای نظامی واشینگتن میگویند گهگاهی تمسک به اصول عدالت و ارزشهای ثابت حقوقبشری و تحقق آنها، ایجاب میکند که معیارهای عادی و شناختهشده در روابط بینالملل، زیر پا گذاشته شود و در جاهای معینی مداخله صورت گیرد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اما تحولات جهانی اعتبار عملی این توجیه را زیر سوال برده است. بهطور مثال، در اواخر دهه ۹۰ قرن ۲۰ و اوايل قرن ۲۱ حوادثی در جهان بهويژه در آفریقا، از جمله در سیرالئون و در جمهوری دموکراتیک کنگو رخ داد که بسیار خونین و هولناک بود. افزون برآن، یک نسلکشی بسیار گسترده در رواندا صورت گرفت که به دست قبیله هوتو علیه قبیله توتسی انجام شد و صدها هزار نفر قربانی بهجای گذاشت. اما با وجود آن، آمریکا و کشورهای غربی، این حوادث را تهدیدی برای امنیت و ثبات جهانی تلقی نکردند و برای حفاظت از نظام بینالمللی دست به مداخله نظامی در کشورهای یادشده نزدند.
دلایل و بهانههای ایالات متحده آمریکا برای توجیه مداخله نظامیاش در عراق و لیبی، سست و بیپایه بود. بهطور مثال، ادعای واشینگتن مبنی بر دست داشتن دولت صدام حسین در حملههای ۱۱ سپتامبر و نیز ادعای آن مبنی بر اینکه عراق سلاح کشتار جمعی در اختیار دارد، همه نادرست از آب درآمد. اما با وجود آن، دولت جورج دبلیو بوش قوانین بینالمللی را زیر پا گذاشت و به عراق یورش برد و بر اساس همین بهانههای واهی، عمل خود را توجیه کرد.
دلایل اوباما برای رهبری ناتو و مداخله نظامی در لیبی، نیز سست و نادرست بود. معمر قذافی، رهبر لیبی، سالها پیش برنامه هستهای خود را لغو کرده بود و روابطش با غرب در حال بهبود بود. اما با وجود آن، دولت اوباما به اتفاق ناتو، جنگ داخلی را بهانه قرار داد و در لیبی، مداخله نظامی کرد تا از راه زور رژیم آن کشور را تغییر دهد. ادعای رسمی ناتو و آمریکا برای توجیه این مداخله، حمایت غیرنظامیان از یک حمام خون قریبالوقوع در این کشور بود، اما گذشت زمان نشان داد که ادعای آنان مبالغهآمیز و نادرست بوده است.
پیآمدهای مداخله نظامی آمریکا در عراق و لیبی، زیانبار و فاجعهآمیز بود. سرنگون کردن رژیم صدام حسین و تضعیف رژیم بشار اسد، به ظهور داعش و تسلط موقت آن بر مناطق وسیعی از عراق و سوریه منجر شد. همچنین، مداخله نظامی غرب در سوریه، باعث تشدید و تداوم جنگ داخلی و مداخله ارتش روسیه در این کشور شد. به همین ترتیب، مداخله ناتو در لیبی، جز هرجومرج و بیثباتی کامل، نتیجه دیگری در پی نداشت.
با توجه به حقایق ذکرشده، باید به استدلال کنونی ناتو در ارتباط با اوکراین شک کرد. ناتو میگوید هدف از کمک تسلیحاتی ما به کییف، کاستن از رنجودرد مردمان غیرنظامی و جلوگیری کرملین از نابود کردن نظام بینالمللی است. درحالیکه تاریخ گذشته به کرات نشان داده است که آمریکا و متحدانش، تنها برای منافع خودشان، مداخله نظامی میکنند، صرف نظر از اینکه مداخله آنها، چه پیآمدهای منفیای میتواند برای نظام بینالمللی داشته باشد.