با «جِزا» (نام کوتاه شده و مصطلح برای جرمی، اسم کوچک رهبر حزب کارگر) شروع کنیم. هرچه میخواهید بگویید، اما من فکر میکنم میتوانیم بر سر این نکته توافق کنیم که جرمی کوربین در هدفش برای بهبود سطح زندگی برای به گفته او «بسیاری از مردم»، حسن نیت دارد. او همچنین در اعتقادش به این که برنامه دولتش بهترین راه برای رسیدن به این هدف است، صمیمی است. مسئله این است که این برنامه چنان گسترده، چنان فراگیر و چنان رادیکال است که رایدهندگان میانهرو را که در غیر این صورت در این انتخابات ملالانگیز به حزب کارگر به عنوان «بهترین، بدترین گزینه» رای میدادند، به وحشت انداخته است.
این تصور وجود دارد که جرمی کوربین در مورد انجام تمام وعدههایش صادق است: ملی کردن صنایع بریتانیا، افزایش قابل توجه بودجه تقریبا همه چیز، متحول کردن اقتصاد، تغییر عملکرد شرکتها، کاشتن میلیونها میلیون اصله درخت، و ناگفته نماند، سازماندهی به برگزیت. مجموع اینها، رایدهندگان را نگران میکند و سوالهایی از این قبیل را مطرح میکند که: «بودجه اینها از کجا تامین میشود؟» و «چطور میخواهید همه این ها را بدون آن که زیر حجمش خفه شوند، اعمال کنید؟»
کوربین چنان میگوید که گویی التیام این زخمهای قدیمی و چرکین، یکشبه امکانپذیر است. چنین امکانی وجود ندارد. اگر کوربین به نخست وزیری انتخاب شود، واقعیتهای سیاست و دولت این عدم امکان را ثابت خواهد کرد. به یاد بیاورید چطور «تاچریسم» (سیاستهای مارگرت تاچر، نخست وزیر اسبق و متوفای بریتانیا) بهرغم نامطبوع بودنش، به عنوان پروژه انقلابی یک زن مصمم و گروهی متعهد، ده سال طول کشید تا عملی شود؟
منطقی است که فرض را بر این بگذاریم که حتی پیش از این که جرمی کوربین با واقعیتهای پارلمانی روبهرو شود، چیزی به مراتب کمتر از این وعدهها عملی خواهد شد، چون گزینهای جز آن وجود ندارد. در مقاله سیاسی این هفته، من افزایش شرطبندی روی پیروزی حزب کارگر را برجسته کردم. روی این پیروزی، یک به بیست شرط بندی شده است که نمایانگر آن است که مردم فکر میکنند انتخاب کوربین به عنوان نخست وزیر، بسیار بسیار بعید است. برنامه رادیکال حزب کارگر در صورت انتخاب پارلمانی که هیچیک از احزاب در آن اکثریت ندارند، دیگر چندان رادیکال نخواهد بود، زیرا حزب کوربین، چه بخواهد چه نخواهد، باید برای کنترل و دور نگاهداشتن حزب محافظهکار، با دیگر احزاب پارلمانی همکاری کند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
نهایتا، برای رایدهندگان میانهرو بریتانیا به اندازهای که تصور میکنند، جای نگرانی نیست؛ زیرا واقعیتها برخی از وعدههای کوربین را، هرقدر هم که او صادقانه آنها را بیان کند، از صداقت دور میکند.
در مورد بوریس جانسون اما، اسباب نگرانی این است که ممکن است در گفتههایش صادق باشد. دستکم در یکی از چند تصویری که از خودش داده، صادق است. و اگر چنین باشد، مردم باید بسیار بیشتر از آنچه تصور میکنند، از او وحشت داشته باشند.
در این مرحله ممکن است فکر کنید مشاعرم را از دست دادهام. هرچه باشد، جانسون فریبکارترین سیاستمداری است که این کشور شوربختی دیدنش را داشته است. او، به تصور من، یاوهگوترین فردی است که دروغهایش در جریان کارزار انتخاباتی، با دونالد ترامپ برابری میکند. برخورد او به مسایل بدون تردید از دونالد ترامپ اقتباس شده است و ارتباطاتش با استیو بنون، یکی از معماران تفوق ترامپ بر حزب جمهوریخواه، ثابت شده است.
رای دهنده، اما، احتمالا فکر میکند که «بوریس است دیگر»، و نهایتا به یک محافظهکار میانهرو مثل شهرداری که بود، تبدیل خواهد شد که هدفش متحد کردن بریتانیاست. اما اگر حرفش یا حرفهایش را باور کنیم، چه میشود؟ چه خواهد شد اگر نقل قولهای زشت و پرنفرتی که این روزها از او در نشریاتی مثل «اسپکتیتر» یا «دیلی تلگراف» منتشر میشود، صادقانه باشد؟
در آن نقل قولها، جانسون به طبقه کارگر، مادران تنها، کودکانشان، سیاهپوستان، کودکانشان، زنان و مسلمانان حمله کرده است. مجموعه اینها نشان میدهد که جانسون هرکه را که در خارج از حلقه مردان سفیدپوست مرفه و طبقه بالای خودش باشد، رد میکند. او با لذت هرچه تمامتر کسانی را که مزایای اجتماعی او را ندارند، زیر پا له میکند. او «مردِ مردم» نیست.
مقالههای او را حتی نمیتوان به حساب یک مرد جوان نابالغ جویای نام گذاشت، چه رسد به این که مردی بزرگسال باشد. ببخشید، اهانتی کردم؟ آیا درست ترسیم کردم؟ (توضیح: کنایه به این که بوریس جانسون مثل یک جوان نابالغ رفتار میکند درحالی که سن و سالی از او گذشته است.) مقالهای که او در آن زنان ملبس به پیچه را به «صندوق پست» و «دزد بانک» تشبیه کرده است، سال گذشته و زمانی منتشر شد که او نماینده پارلمان و در تدارک دستیابی به رهبری حزب محافظه کار و نخست وزیری بریتانیا بود. به همین گونه، توصیف توافق برگزیت ترزا می به جلیقه انتحاری هم نمونهای از همین طرز رفتار او بوده است.
به همه اینها طرح حزب محافظهکار را برای مجازات دادگاهها اضافه کنید، چون گفتند جانسون باید از قانون تبعیت کند، محدود کردن حق دادن رای ازطریق مشروط کردن آن به کارت شناسایی عکسدار، تهدیدهای منابع محافظهکار علیه کانال ۴ تلویزیون....، و میتوانید حدس بزنید منظورم چیست.
چه میشود اگر بوریس جانسون آن مقالات را با صداقت و صمیمیت ننوشته باشد؟ اگر چنین باشد، پس این بوریس جانسون است که رایدهندگان میانهرو باید از او بترسند نه جرمی کوربین و ایدهآلهای بلندپروازانهاش.
© The Independent