سرود عاشقانه ج الفرد پروفراک از نخستین و مهمترین شعرهای تی اس الیوت است. تی اس الیوت نوشتن این شعر را در سال ۱۹۱۰ آغاز کرد و نخستین بار این شعر بلند در سال ۱۹۱۵ به چاپ رسید، سپس در سال ۱۹۱۷ با شماری دیگر از شعرهای الیوت دوباره چاپ شد، زمانی که این شعر به چاپ رسید، به لحاظ سبک و محتوا، این شعر برای خوانندگان آغاز قرن بیست پدیدهای غریب و بیگانه مینمود، اما امروز از این شعر به عنوان یکی از نشانههای تغییر پارادایم سبکی و فرهنگی از فضای شعر رمانتیک اواخر قرن نوزدهم به سمت مدرنیسم قرن بیست نام برده میشود.
این شعر با مقدمهای شروع میشود که از کتاب دوزخ، بخشی از کمدی الهی دانته نقل شده است، این تکه که بر سرلوحه شعر آمده است به زبان ایتالیایی است و الیوت آن را به همان صورت در شعرش نقل کرده است. دانته در کتاب دوزخ آنگاه که به طبقه هشتم دوزخ میرسد با شخصیتی برخورد میکند با نام گایدو که زندگی گناه آلودی داشته است و برای انجام آن گناهان در دوزخ است، زمانی که دانته از او میپرسد قصهات را بگو او کلماتی را میگوید که در قسمت آغاز این شعر آمدهاند، گایدو میگوید اگر بداند که کسی از دوزخ دوباره به زمین باز میگردد هرگز به او از تقصیرهایش چیزی نمیگوید، اما چون این را میداند حالا از بیان قصهاش ترسی ندارد و قصهاش را برای دانته باز خواهد گفت. مفسران نقل این بند کتاب دوزخ در مقدمه این شعر را تعبیرهای گوناگونی کردهاند، یک تعبیر این است که این بند میتواند تلویحاً از دوزخ جهانی که پروفراک در آن میزیید حکایت کند، ترس و شرم دو حس مشترک گایدو و پروفراک از بیان حقیقت درونی و رازهایی است که دارند. این حس مشترک نیز میتواند بیان وضع رقتبار زندگی پروفراک در جهنمی زمینی باشد، جهنم جهان آغاز قرن بیستم، پروفراک نیز از بیان آرزوهای درونی و نهانش هراس دارد.
دوپارهگی شخصیتی در انسان معاصر موضوع اصلی این شعر بلند است، پروفراک میان آرزوهای خودش برای زندگی و اجبار قراردادهای اجتماعی گرفتار است. این دوپارهگی شخصیت مایه رنج و آزار اوست. شخصیت فردی پروفراک باید با شخصیت اجتماعی او منطبق باشد، او باید خود اجتماعیاش را که موجودی مصنوعی و سطحی است همواره تحمل کند، همانگونه که در سطرهایی از این شعر آمده است:
آن زمان فراخواهد رسید، آن زمان فرا خواهد رسید
که برای رو به رو شدن با چهرهای، چهرهات را بیارایی
مضمون دیگری که در این شعر به آن پرداخته شده است، عدم توانایی در برقراری ارتباط میان انسانهای دور و بر پروفراک است. پروفراک در برقراری رابطه با زنان و مردان دور و برش دچار مشکل است، اما دیگران نیز دچار چنین دشواری هستند، اما پروفراک تنها کسی است که بر این مشکل آگاه است:
در اتاق، زنان در حال رفت و آمداند
و درباره میکلانژ سخن میگویند
این سخن گفتن زنان از میکلانژ نشان دهنده دور بودن گفتگوها از واقعیت روزمره زندگی است، یعنی صحبتهای آنها با زندگی واقعی آنها پیوندی ندارد، شاید پروفراک در این سطرها میخواهد تفاخر زنان به چیزفهمی را نیز مورد طعن قرار دهد، زنانی که میخواهند اطلاعاتشان را به رخ هم بکشند یا شاید اشارهای باشد به فرهنگ اشرافی تداوم یافته تا آغاز قرن بیستم.
در بندهای زیر از سوء تفاهم در گفتارش با دیگران سخن میگوید:
منظور من چنین نبوده است
منظور من هرگز چنین نبوده است
یا در بخش دیگری از این شعر میگوید که او پیامبر نیست، و در جهانی که او زندگی میکند مساله مهمی وجود ندارد.
در بخشی از این شعر همچنان پروفراک خودش را با شاهزاده هملت مقایسه میکند و خود را در برابر آن کوچک و خوار میپندارد، و خودش را شیئی و ابزار میانگارد.
همچنان میتوان گفت که این ارجاع پروفراک به آثار کلاسیکی چون کمدی الهی و کاراکترهای تراژیک نمایشنامههای کلاسیک، نشان تعلق خاطر الیوت به ادبیات قدیم و نمایشنامههای کلاسیک و بویژه دوران رنسانس است، طوریکه الیوت با شماری دیگر از نمایشنامه نویسان و شاعران خواستند تراژدیهای شاعرانه کلاسیک را در قرن بیست دوباره رواج دهند. الیوت، ییتس، تنیسن و دیگران نمایشنامههایی به شیوه نمایشنامههای کلاسیک نوشتند. همچنان الیوت در بسیاری از آثارش به آثار متقدم ارجاع داده است.
پروفراک یک قهرمان تراژیک عصر جدید است. قهرمانی زاده تخیل شاعرانه تی اس الیوت، قهرمانی تراژیک که در شعلههای یک جهان آرمانی ویران شده میسوزد. با توجه به مقالات و شعرهای تی اس الیوت در ستایش فرهنگ باستان و بیزاری از سترونی فرهنگ جدید، انگار پروفراک وجهی از کاراکتر تی اس الیوت است. پروفراک تحصیل کرده و مومن است، اما، بیگانه با فرهنگ و انسانهای جهان جدید و گرفتار روزمرهگی و دو پاره شدن شخصیت است.
از نظر ارسطو در کتاب فن شعر، قهرمان تراژیک کسی است که در مخاطب حس ترحم و ترس را برانگیزد، قهرمانان حماسههای دوران باستان مانند، اودیپوس ریکس اثر سوفوکلس، یا قهرمانانی چون هملت و شاه لیر و یا مکبث در نمایشنامههای شکسپیر واجد خصوصیات قهرمان تراژیکی هستند که ارسطو در کتاب فن شعر از آن یاد کرده است. قهرمان تراژیک مورد نظر ارسطو، مردی است نجیب زاده، یا شاهزاده که زندگی او در اثر نقصی در شخصیت او یا بر اساس آنچه برای او مقدر شده است از اوج عزت به حضیض ذلت و حتا مرگ سیر میکند. وسوسه انتقام در هملت، جاهطلبی در شاه لیر نقصهای شخصیتی(Hamartia) این قهرمانان تراژیک هستند یا پیش گویی ساحرهها از جانشینی مکبث یکی از ژنرالهای دانکن شاه اسکاتلند به جای او و در نهایت رسیدن او به مقام پادشاهی، یا پیشگویی کشته شدن لایوس شاه تبس به دست فرزندش "اودیپوس" و ازدواج با مادرش توسط پیشگویان در نمایشنامه اودیپوس ریکس اثر سوفوکلس، عوامل فرا طبیعی در چرخش سرنوشت قهرمانان این تراژدیها از شادی به ماتماند، این نقصهای ذات بشری یا تقدیری که به واسطه نیروهای ماوراالطبیعی برای یک قهرمان معین میشود، باعث پدید آمدن تراژدیهای بزرگ تاریخ شدهاند.
اما پروفراک یک قهرمان تراژیک غیر ارسطویی است، مردی تحصیل کرده و از طبقه متوسط شهرنشین، چیزی که او را با قهرمانان تراژیک ارسطویی پیوند میزند، نقصی در کارآکتر او( هراس و ترس از قضاوت جامعه) و همچنین برانگیختن حس ترحم در مخاطب است، آنچه از نظر ارسطو پیامدش Catharsis” “ خوانده میشد؛ تزکیه درون به واسطه دریافت حس تراژیکی که از نظر ارسطو یکی از فواید اجتماعی شعر بود، پروفراک مردی رویاپرداز، احاطهشده با افرادی سطحی، مردی شیفته زیبایی، اما ترسو و درون گرا است، نقصی که باعث غم و اندوه اوست پائین بودن اعتماد به نفس و ترس و هراس درونی او از مورد داوری قرار گرفتن به واسطه دیگران است:
آنها خواهند گفت؛ موهایش از رشد بازماندهاند
آنها خواهند گفت؛ پاها و بازوانش باریکاند
جهان پروفراک جهان ابرقهرمان نیست، جهان پیالههای چای، رمان و قاشقهای قهوه است:
"من تمام زندگیام را با قاشق قهوه اندازه گرفتهام"
مردی که عطر پیراهن زنان حواسش را به هم میریزند:
آیا این عطری از یک لباس است
که حواس مرا پرت میکند؟
شعر، فرسایش زندگی انسان را در یک بزرگشهر روایت میکند، انسانهای سطحی که پروفراک نمیتواند با آنها به سادگی وارد ارتباط گردد، سراسر این شعر حسرت است، حسرت سخن گفتن با دیگری، حسرت عشق و ارتباط با دیگران، پروفراک در انزوای خویش غرق است، مانند همه مردان منزوی عصرش:
"مردان تنها، در پیراهنهایشان، که تکیه دادهاند به پنجرهها"
سرود عاشقانه ج. الفرد پروفراک به باور بسیاری از منتقدان یکی از مهمترین دست آوردهای تی اس الیوت در کار شاعری او است.