هنگامی که جنبش «زن، زندگی، آزادی» آغاز شد، فعالان موسیقی مانند اهالی دیگر هنرها دست از کار کشیدند؛ بیشتر آنها خودخواسته و تعدادی هم به دلیل سیاستهای کاری. تعداد زیادی از هنرمندان هم در همراهی با این جنبش، رابطه خود با وزارت ارشاد به عنوان اهرم سانسور حاکمیت را قطع کردند؛ اما بیکاری و شرایط جدیدی که به وجود آمد، باعث شد زندگی و امرارمعاش افراد زیادی دچار مشکل شود. برخی سازهایشان را فروختند و عدهای هم برای کار مهاجرت کردند. حالا پس از چند ماه که بیشتر مشاغل کارشان را به روال گذشته ادامه میدهند، وضعیت هنر و هنرمندان همچنان نسبتا بلاتکلیف است و اگرچه کنسرتهای پاپ راه افتادهاند و هنرمندان مستقل هم بیشتر آثار موسیقیایی تولید میکنند، پرسش این است که آیا میتوانند در کار و روششان تغییری عملی ایجاد کنند؟ اگر هنرمندان موسیقی رابطه خود با ارشاد را قطع کنند، آیا امکان ارائه آثارشان را دارند؟ و بدون همکاری با ارشاد، آیا میتوانند از راه موسیقی امرارمعاش کنند؟
موسیقی ایران و فعالانش از نوازنده و خواننده تا آهنگساز پس از انقلاب ۱۳۵۷ مسیری پرپیچوخم را طی کردند. روندی که موسیقی ایران پیموده بود، ناگهان بهکل زیرورو و همهچیز متوقف و تخریب شد و در عمل، جز ساخت و اجرای سرود، تنها موسیقی سنتی ایرانی یا بهتر است بگوییم موسیقی ردیف دستگاهی اجازه ارائه پیدا کرد.
پس از آن، سالها طول کشید تا موسیقی پاپ هم اجازه فعالیت پیدا کند و اواسط دهه ۷۰ بود که این موسیقی دوباره جانی تازه گرفت؛ آن هم به شکل تلویزیونی و با ظهور پدیدههایی که ما به عنوان نسخه درجه دوم یکی از خوانندگان ساکن لسآنجلس میشناختیم. خشایار اعتمادی و یاور اقتداری یادآور داریوش بودند. قاسم افشار و بعدتر امیر کریمی و امیر تاجیک نمونههایی از ابی بودند. حتی بعدتر محسن چاوشی و مجتبی کبیری شبیه سیاوش قمیشی.
با آغاز به کار موسیقی پاپ و البته پاپــسنتی یعنی امثال محمد اصفهانی و علیرضا افتخاری بود که فروش نوار کاست رونق زیادی پیدا کرد و برای هنرمندان راه کسب درآمد مناسب دیگری جز همکاری با صداوسیما، پیدا شد. کمکم برگزاری کنسرتها هم جدی شد و موسیقیهای پاپ و سنتی نسبتا رونق گرفتند؛ اما این روند همینجا تغییر میکند و تا امروز هم پابرجا میماند. این تغییر چیست؟
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
از اواخر دهه ۷۰ و اوایل ۸۰، به لطف گشایش در موسیقی پاپ، سروکله انواع دیگر موسیقی در ایران هم پیدا میشود؛ موسیقی تلفیقی، راک، رپ، متال، جاز و بعدتر موسیقی الکترونیک. اما در عمل هیچ کدام از این ژانرها و فعالانش نتوانستد از مجاری رسمی درآمد مناسبی داشته باشند. بسیاری زیر بار مجوز نرفتند و از اساس نخواستند درآمدی از مجاری قانونی داشته باشند. آنهایی هم که با سانسور در ارشاد پذیرفته شدند، تنها توانستند کارشان را به شکل رسمی منتشر کنند اما این به معنای کسب درآمد نبود؛ چرا که دائم با سیاستهای سلیقهای در ارشاد روبرو بودند و مهمترین راه کسب درآمد یعنی امکان اجرای زنده در سالنهای رسمی وزارت ارشاد را از دست دادند. با توجه به محدود بودن مخاطب این ژانرها، فروش آلبوم هم درآمد چندانی برای آنها نداشت. تنها موسیقی ایران از نظر کمی و کیفی در حال پیشرفت بود اما به جز همان دو ژانر یعنی پاپ و سنتی، درآمدی از مجاری رسمی برای هنرمندان حاصل نمیشد.
با گذشت زمان، هنرمندان موسیقی سنتی هم به جز چند چهره از این گردونه خارج شدند و موسیقی پاپ همهچیز را بلعید. اما پاپ چه داشت که همهچیز را منحصر به خود کرد؟ «خودی بودن». این همان چیزی است که در سیستم سانسور ارشاد همیشه برگ برنده اصلی است. موسیقی پاپ پس از دهه ۸۰ به قسمتی از بدنه حکومت تبدیل شد و این یعنی در اختیار داشتن همه امکانات برای خودیها. تهیهکنندههای سیستمی از راه رسیدند و قراردادهای کار اجباری و یکطرفه شکل گرفتند. خوانندگان هم به کارمندان این تهیهکنندهها تبدیل شدند. آنها برای خواندن روی صحنه باید در کنار تهیهکنندههای حکومتی قرار میگرفتند و نه مردم.
بهتدریج، سیستم مجوزدهی به بقیه ژانرها هم سخت و سختتر و گران بودن سیستم تولید آلبوم فیزیکی (سیدی) و قیمت بالای اجاره سالنهای کنسرت مزید بر علت شد تا انگیزه فعالان موسیقی برای فعالیت رسمی کم و کمتر شود. روند آنقدر غیرمنطقی و ناکارآمد شد که فعالان موسیقی هر روز بیشتر از سیستم مجوزدهی ارشاد فاصله گرفتند. موسیقیدانهای غیرخودی برای گرفتن مجوز از ارشاد باید زمان زیادی صرف میکردند، کارشان هم خودسانسوری و سانسور میشد و در نهایت هم به درآمد خاصی نمیرسیدند.
این شرایط باعث شد افراد زیادی ارشاد را رها کنند. سالنها و پلتفرمهای کوچک به وجود آمدند و اجراهای کافهای هم رونق گرفتند. با این روش، دیگر میل به دیده و شنیده شدن و اجرا برای مخاطب برطرف میشد و درآمدهای کوچکی هم به دست میآمد و به سانسور و ارتباط با ارشاد هم نیاز نبود. احتمالا با این روش ارشاد هم از شر این هنرمندان ناسازگار خلاص شد.
فعالان موسیقی مستقلی که از ابتدا برای انتشار آثار و برگزاری کنسرت هیچ ارتباطی با ارشاد برقرار نکرده بودند، مانند رپخوانها، زودتر از بقیه ژانرها به درآمدهای مستقل رسیدند. آنها در گام ابتدایی، کارشان را مستقیم به مخاطبانشان فروختند. اینترنت عملا امکان بسیار مناسبی برای رابطه هرچه کمتر با ارشاد فراهم کرده بود. آنها آثارشان را بدون سانسور تولید و منتشر کردند.
رفتهرفته این روش درآمد جدیتر شد و فروش نسخه فیزیکی آلبوم، تیشرت، پوستر و فروش نسخه دیجیتال آلبوم راه مناسبی برای درآمدزایی شد تا جایی که گفته میشود یکی از رپرهای مستقل ایران با پیشفروش آلبومش در سال ۱۳۹۹ بیش از یک میلیارد تومان درآمد داشت.
پس از آن هم درآمد از راه پلتفرمهای جهانی مثل اسپاتیفای، یوتوب، ساوندکلاود و... کارشان را راحتتر کرد. هنرمندان مستقل عرصه موسیقی دیگر آثارشان را از راه تلگرام (که درآمدی عایدشان نمیکرد) منتشر نکردند و از مخاطبانشان خواستند از راه این پلتفرمها آثارشان بشنوند؛ چرا که میتوانستند از این روش درآمد مناسبی داشته باشند. بسیاری هم برای کسب درآمد سراغ روشهای غیرمستقیم مثل ساخت پادکست، برنامههای یوتیوبی، مارکهای لباس و ضبط موسیقی رفتند. امروز حتی کنسرتهای زیرزمینی و غیررسمی موسیقی رپ هم توانستهاند درآمدهایی نصیب رپرها کنند و اگرچه هنوز مسیری نامشخص و پرچالش در پیش است، حداقل آنها هم میتوانند حس روبرو شدن با مخاطب را تجربه کنند.
وضعیت نوازندگان تمام ژانرها به جز تعداد اندکی که در کنسرت خوانندگان پاپ ساز میزدند، تقریبا به شکل یکسانی پیش رفت. آنها احوالات شخصی را با هزار دردسر در قالب گروه یا به شکل انفرادی ضبط و ارائه کردند و کمتر سراغ مجوز ارشاد رفتند. باید گفت قریببهاتفاق نوازندگان یا از مشاغل دیگر درآمد دارند یا تنها راه نسبتا مناسب برای درآمدزایی آموزش و پذیرش هنرجو است. آنها بیشتر زمان مفیدشان را به تدریس اختصاص میدهند و در واقع، خلق اثر یک فعالیت شخصی، از روی علاقه و فاقد امکان درآمدزایی مناسب است. البته در موسیقی سنتی به دلیل محافظهکاری، فعالان بیشتری برای آثارشان مجوز گرفتند اما خب این اتفاق در روند هنری و حتی درآمدزایی آنها تاثیر خاصی نداشت.
وقتی به این وضعیت با دقت نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد که تنها کسانی که از همکاری با ارشاد به درآمد مناسبی دست پیدا میکنند و این ارتباط ناسالم با اهرم سانسور در سبک زندگی آنها تاثیر مستقیم دارد، حدود ۵۰ خواننده عامهپسند و تهیهکنندگانشاناند. البته تعداد زیادی نوازنده هم از اجرا برای آنها سود مالی اندکی کسب میکنند، اما این درآمد در سبک زندگی آنها تاثیر بسزایی ندارد و بهراحتی از روشهای موجود دیگر قابلجبران است.
هنرمندان مستقل موسیقی اعم از موسیقی رپ، راک، سنتی، الکترونیک، جاز، تلفیقی، متال و... سالنهای کوچک و اجراهای زیرزمینی را به عنوان راهی جایگزین برای اجرا انتخاب کردهاند و اگر مخاطب داشته باشند، از راه فروش غیررسمی و پلتفرمهای استریمینگ درآمد مناسبی کسب میکنند و از سویی تدریس همیشه برایشان راهی اگرچه طاقتفرسا اما دردسترس بوده است. با این وصف، نیاز هنرمند به شنیده و دیده شدن بدون ارشاد هم به نوعی دردسترس است و دیگر برای انتشار آلبوم حتما به تن دادن به سانسور ارشاد نیازی نیست؛ بلکه اینترنت بهراحتی امکان انتشار را فراهم میکند.
از سوی دیگر، ارشاد به راههای کسب درآمد هنرمندان موسیقی هیچ کمکی نمیکند و فقط همان تعداد اندک ویترین موسیقی عامهپسند مواهب ارشاد را دارند. پس وقتی ارشاد هیچ سودی برای هنرمند مستقل از حکومت ندارد و راههای جایگزینی برای کار وجود دارد، به این ارتباط و تن دادن به سانسور و کمک به موجهسازی سیستم ارشاد چه نیازی وجود دارد؟ وزارت ارشاد تا همینجا هم در زمینه موسیقی، عملا توانایی و اهرم فشار اصلیاش را از دست داده و حالا پس از جنبش مهسا این ارتباط، تکلیف روشنتری هم پیدا کرده است. حالا دیگر وضعیت کاملا مشخص است؛ به غیر از خودیها، کسی به ارشاد نیازی ندارد؛ حداقل در زمینه موسیقی.