مدتی است که نسیم آشتی دیپلماتیک در خاورمیانه وزیدن گرفته است. پیامدهای بهار عربی در ۲۰۱۱ و افتوخیزهای آن، کل منطقه را تکان داد؛ گرچه در نهایت کمتر حکومتی با تحول پایدار مواجه شد . در دهه طوفانی ۲۰۱۰، شاهد قطبیسازی و جبههبندیهای متضاد کشورهای مختلف بودیم: در میان کشورهای عرب خلیج فارس شکاف افتاد و عربستان سعودی در یک سو و قطر در سوی دیگر قرار گرفت، ترکیه و امارات متحده عربی رقبای سرسخت یکدیگر شدند، جمهوری عربی سوریه از اتحادیه عرب اخراج شد و بسیاری کشورهای عربی از اپوزیسیون مسلح آن پشتیبانی کردند و در عوض جمهوری اسلامی ایران کنارش ایستاد، روابط دیپلماتیک ریاض و تهران قطع شد و جمهوری اسلامی با سیاستهای مخرب دخالتجویانه خود بلای جان بسیاری از کشورهای عرب از لبنان و فلسطین تا عراق و یمن شد.
با این حال، این شکافها در چندسال اخیر عموما ترمیم شدند. بیانیه العلا در ژانویه ۲۰۲۱ ریاض و دوحه را آشتی داد. رجب طیب اردوغان به دنبال بهبود روابط خود با قاهره، ابوظبی، ریاض و حتی تلآویو برآمد. طی توافق تاریخی صلح ابراهیم، تلآویو با چهار کشور عربی (امارات، بحرین، سودان و مراکش) رابطه برقرار کرد و روابطش با مصر و اردن را مستحکمتر از پیش کرد، سوریه به اتحادیه عرب بازگشت و جمهوری اسلامی هم که در پی خیزش ملی ۱۴۰۱ عرصه را بر خود تنگ دید، کوشید اوضاعش در منطقه را بهبود بخشد و پس از چند سال مذاکره، با وساطت چین، مجددا با عربستان سعودی روابط دیپلماتیک برقرار کرد.
در همین راستا نباید تعجب کنیم اگر گره قدیمی دیگری نیز باز شود و روابط دیپلماتیک ایران و مصر پس از ۴۲ سال وقفه برقرار شود. این روابط در دوران جمهوری اسلامی عمدتا تیرهوتار بودهاند. البته مصر تحت ریاستجمهوری عبدالفتاح سیسی با ولادیمیر پوتین که در دهه اخیر از حامیان اصلی جمهوری اسلامی بود، رابطه بسیار نزدیکی دارد و در همین راستا جزو کشورهای مخالف بشار اسد هم نبود. با وجود این، مصر در سالهای اخیر عموما رابطهای پرتنش با ایران داشته است. حدود چهار سال پیش بود که مصریها یک تانکر اوکراینی حاوی نفت ایران را در کانال سوئز توقیف کردند. در همان روزها، دادگاهی در این کشور شش نفر را به جرم جاسوسی برای ایران به ۱۵ تا ۲۵ سال زندان محکوم کرد. یکی از آنها استاد دانشگاه الازهر و شهروند مصر بود که دادستان میگفت از ایران پول گرفته است. پنج شهروند ایرانی هم غیابی محاکمه شدند.
اما در ماههای اخیر، اوضاع عوض شد. قاهره چند ماه پیش اعلام کرد برای ایرانیان برخی روادید گردشگری را صادر میکند. منابع مصری تایید کردهاند که سلطان عمان در سفر اخیرش به ایران پیامی درباره احتمال برقراری مجدد روابط بین دو کشور به همراه داشت. علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، در دیدار با این سلطان درباره رابطه با مصر گفت: «ما از این موضع استقبال میکنیم و مشکلی در این زمینه نداریم.»
ایران و مصر در گذر تاریخ
در تحلیل روابط ایران و مصر، پیش از آنکه به تاریخ معاصر و مسائل ایدئولوژیکی که باعث افتراق شدند بپردازیم، باید به واقعیتی ژئوپلیتیک اشاره کنیم. این دو کشور خاستگاه دو تمدن باستانیاند و از دیرباز دو قدرت بزرگ خاورمیانه بودهاند. البته مصر در زمان هخامنشیان و ساسانیان چند بار تحت تسلط ایران درآمد. سلسلههای بیستوهفتم و سیویکم مصر، به ترتیب متعلق به قرنهای ششم و چهارم قبل از میلاد، در واقع به زمانی اشاره دارند که مصر ساتراپ هخامنشیان بود. در اواخر دوران ساسانی نیز مصر و لیبی در یک دوره کوتاه ۱۰ ساله (۶۱۸ تا ۶۲۸) بخشی از ایران بودند تا اینکه شهربراز، فرماندهی که بعدها شاهنشاه ساسانی شد، در توافق با هراکلیون، امپراتور وقت بیزانس، مصر را به این امپراتوری پس داد.
اندکی بعد، اعراب ساسانیان را سرنگون کردند و ورود اسلام عصر جدیدی را در خاورمیانه آغاز کرد. ایران و مصر هر دو تا چندین قرن حکومت مستقل نداشتند اما در همین دوران هم حکومتهایی که محوریتشان ایران و مصر بود، به دو رقیب بزرگ منطقه بدل شدند. در قرنهای معروف به قرون طلایی اسلام (نهم تا یازدهم میلادی) فاطمیون با مرکزیت قاهره و آلبویه با مرکزیت متکثر شیراز، ری و بغداد مدام با یکدیگر درگیر بودند و بر سر سرزمینهایی همچون بینالنهرین ستیز میکردند. حتی عضدالدوله دیلمی، امیر بزرگ خاندان آلبویه، در قرن دهم میلادی کوشید قاهره را فتح کند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
همین روند بعدها در قرنهای سیزدهم و چهاردهم تحت سلسلههای متعدد دیگر ادامه پیدا کرد و حالا ایلخانان مراغه، تبریز و سلطانیه بودند که با حکومت مملوکیان با مرکزیت قاهره درگیر میشدند. ریشه اولی به مغولها برمیگشت و ریشه دومی به بردگان دربار خلافت عباسی که در قرن سیزدهم به دست ایلخانان مغول ساقط شده بود؛ اما از زاویه ژئوپلیتیک، میتوان ردپای رقابت قدیمی ایران و مصر را در این غائله دید.
قرنها بود که شاهنشاهها و فرعونها کنار رفته بودند، اما واقعیت ژئوپلیتیک پایدار بود. در قرن پانزدهم میلادی که آققویونلوها با مرکزیت دیاربکر روی کار آمدند و بخش عمده ایرانزمین را تحت سیطره گرفتند، همین مرافعه با مملوکهای مصری ادامه یافت. بعد که صفویان سر کار آمدند و از در دوستی با مملوکها وارد شدند، احتمال وصلت دیپلماتیک مصر و ایران بالا گرفت. دقیقا به همین علت بود که سلطان سلیم عثمانی به لشکرکشی علیه مصر اولویت داد و در فتوحات بزرگ خود در اوایل قرن شانزدهم، این سرزمین را نیز فتح کرد تا مصر قرنها حیات تحت سیطره عثمانی را آغاز کند.
در دوران معاصر
در قرن نوزدهم که قدرت اروپاییها جهان را گرفته بود، ایران و مصر نیز مثل بقیه ممالک غیرغربی دنیا باید با واقعیت جدید استعمار اروپایی روبهرو میشدند. مصر بخشی از امپراتوری عثمانی بود اما از اوایل قرن نوزدهم تحت رهبری محمد پاشا عملا به استقلال رسیده بود و تا دهه ۱۸۸۰ که بریتانیا این کشور را تحتالحمایه خود کرد، این استقلال باقی ماند و بعدها خاندان همین محمد پاشا بودند که به خانواده سلطنتی مصر بدل شدند.
در ایران نیز پادشاهی قاجار میکوشید با اروپاییها سر کند. البته در روند تجدید و اصلاحات به اندازه مصریها موفق نبود. با این همه قاجارها موفق شدند استقلال ایران را حفظ کنند تا این کشور هرگز تحتالحمایه یا مستعمره هیچ قدرت اروپایی نشود. ایران به همراه ممالکی همچون عثمانی و تایلند از کشورهای انگشتشمار جهان غیرغرب بود که هرگز تحت سلطه غربیها در نیامدند.
پس از جنگ جهانی اول که «حق تعیین سرنوشت» به شعار جهان بدل شد، مصر هم توانست از سایه بریتانیا بیرون بیاید و در فوریه ۱۹۲۲ به صورت یکجانبه اعلام استقلال کند. از آن پس، طولی نکشید که روابط دیپلماتیک ایران و مصر به عنوان دو کشور پیشگام استقلال در خاورمیانه استعمارزده برقرار شد.
بهار ۱۹۳۹ و در اواخر حکومت رضا شاه بود که روابط تهران و قاهره به سطح سفارت ارتقا یافت. اولین سفیر مصر در ایران یوسف پاشا ذوالفقار بود؛ قاضی مصری که دخترش با ملک فاروق اول، پادشاه وقت مصر، ازدواج کرده بود. اولین ماموریت بزرگ یوسف پاشا در سفر به ایران تدارک ازدواج فوزیه فواد، خواهر ۱۹ ساله ملک فاروق، با ولیعهد جوان ایران، محمدرضا پهلوی بود.
این ازدواج سر گرفت و فوزیه به ایران آمد و مدت کوتاهی بعد با سقوط رضا شاه در پی حمله بریتانیا و شوروی، به ملکه ایران بدل شد اما از تمام روایات برمیآید که ملکه جوان دل خوشی از ایران نداشت؛ نه دخالت زنان دربار در زندگی خود و همسرش را میپسندید و نه این واقعیت را که تهران فاقد بسیاری از مواهب بندر اسکندریه بود که سابقه طولانی مدرنسازی داشت و از نگینهای دریای مدیترانه به حساب میآمد.
شاه و فوزیه در سال ۱۹۴۸ از یکدیگر طلاق گرفتند و چهار سال بعد هم نوبت طلاق ایران و مصر رسید. انقلاب ۱۹۵۲ در قاهره خاندان سلطنتی را سرنگون کرد و قدرت را به دست نظامیانی سپرد که اندیشه ناسیونالیسم عربی در سر میپروراندند. جمال عبدالناصر بهزودی به چهره اصلی این حکومت جدید جمهوری در مصر بدل شد. چنانکه پیش از این نوشتهام، «ناصر پرچم ناسیونالیسم عربی و انقلابی را در منطقه برافراشت و با پادشاهیهای منطقه مقابله کرد و با نزدیک شدن به دولتهای چپگرایی همچون شوروی و یوگسلاوی، در مقابل آمریکاییهایی قرار گرفت که در دوران جنگ سرد، با تهران روابط نزدیکی برقرار کرده بودند. خصومت شاه با ناصر جای تعجبی نداشت؛ به خصوص که او یکی از مهمترین الگوهایش در دنیای سیاست را محمد مصدق میدید؛ نخستوزیر ایران که با مقابله با امپراتوری بریتانیا به شخصیتی محبوب در منطقه بدل شده و هنگام سفر به مصر با استقبال گسترده نیروهای ضداستعماری در این کشور روبهرو شده بود».
قاهره ناصری به بهانه روابط ایران با اسرائیل روابط دیپلماتیکش با تهران را در اوایل دهه ۱۳۴۰ قطع کرد. حتی مدتی به اپوزیسیون ایران کمک مالی و تسلیحاتی هم میکرد. سازمان مخصوص اتحاد و عمل (سماع) در سال ۱۳۴۳ با همین هدف در مصر تشکیل شد و اعضای اصلیاش در سالهای بعد، از انقلابیون بنام ایران شدند: از مصطفی چمران و ابراهیم یزدی گرفته تا صادق قطبزاده و مهدی بازرگان.
پس از شکست سهمگین مصر و بقیه کشورهای عربی از اسرائیل در جنگ ششروزه سال ۱۹۶۷، محمدرضا شاه کوشید ضمن حفظ روابط با اسرائیل، روابط با کشورهای عربی را هم گسترش دهد. روحالله رمضانی، تاریخدان روابط دیپلماتیک ایران، مینویسد که «پتانسیل روابط دوستانه ایران حتی با دولتهای انقلابی و مقابلهجوی عرب» همیشه موجود بود. در پی آن جنگ تاریخی این پتانسیل به فعل بدل شد. شاه بلافاصله اشغال سرزمینهای فلسطینی به دست اسرائیل را محکوم کرد. ایران در سال ۱۹۶۹ از قطعنامه سازمان ملل که حامی «حق تعیین سرنوشت» مردم فلسطین بود، دفاع کرد و به آن رای داد. از دی ۱۳۴۵ تا شهریور ۱۳۵۰ هم اردشیر زاهدی وزیر امور خارجه ایران بود که به بهبود رابطه با مصر اهمیت خاصی میداد. رابطه خانوادگی زاهدی با مصر نیز روشن بود: او همسر شهناز پهلوی، نخستین فرزند شاه و فوزیه بود و بدینسان شاهدخت مصری مادر زن سابق وزیر امور خارجه ایران بود.
در سال ۱۹۷۰، در آخرین روزهای زندگی ناصر، روابط دیپلماتیک تهران و قاهره از نو برقرار شد. مدت کوتاهی بعد، درگذشت ناصر فصل جدیدی را در تاریخ مصر آغاز کرد. با کنار رفتن سیاستمداری که خصومتی طولانی با شاه داشت، ایجاد روابط نزدیک و دوستانه بین دو کشور هم راحتتر شد و معاون ناصر، انور سادات، به یکی از نزدیکترین دوستان شاه بدل شد. در سال ۱۹۷۵ که شاه ایران از مصر دیدار کرد، در گفتوگو با روزنامه الاهرام، در پاسخ به سوالی راجع به غائله قاهره و تلآویو گفت: «همدلی ما قطعا با شما خواهد بود.»
اما انقلاب ۵۷ به این دوران هم پایان داد. انور سادات از اولین چهرههایی بود که ماهیت روحالله خمینی را تشخیص داد و به او به عنوان فردی «دیوانه» حمله کرد. او دوست قدیمیاش، محمدرضا شاه پهلوی و خانواده، را با افتخار در کشورش پناه داد. در سال ۱۹۸۰ شاه در همین مملکت جان سپرد و در مسجد الرفاعی قاهره به خاک سپرده شد و تا امروز نیز آرامگاهش همانجا و در کنار خانواده سلطنتی مصر است.
گردش زمانه چنان بود که انور سادات هم یک سال بعد، در اکتبر ۱۹۸۱، به دست یک انقلابی مصری جوان به نام خالد اسلامبولی به قتل برسد. یعنی او نیز قربانی همان اسلامگرایانی شد که تاج و تخت دوست ایرانیاش را سرنگون کرده بودند.
در تهران، نام خیابان وزرا را به «خیابان خالد اسلامبولی» تغییر دادند تا خاری در چشم روابط دو کشور باشد. روابط دیپلماتیک ایران و مصر از آن سالها تاکنون هنوز قطع است و مصر تنها کشور عربی مهمی است که هیچوقت در جمهوری اسلامی سفارت نداشته؛ گرچه روابط تجاری مختلف بین دو کشور همیشه ادامه داشته است و دفاتر حفاظت منافع نیز دائرند.
حالا باید دید آیا پس از چهل و اندی سال، رابطه دو تا از پرجمعیتترین کشورهای خاورمیانه بار دیگر برقرار میشود؟