حساب باز کردن غرب برای تغییر روسیه پس از پوتین توهمی بیش نیست

آمریکا برای حفظ نفوذ خود در حالت دفاعی قرار گرفته، درحالیکه چین با استفاده از «قدرت نرم» در حال حمله و پیشروی است و روسیه با بهره‌گیری از «قدرت سخت» می‌خواهد به نفوذ دوران شوروی دست یابد

او هرچه بکوشد، بازهم سرشت تزاری‌اش غلبه خواهد کرد-Sputnik/Alexander Kazakov/Kremlin via REUTERS

نشست سران روسیه و آفریقا در سن پترزبورگ و شرکت کردن روسای جمهوری و مقام‌های بلندپایه ۴۹ کشور آفریقایی در آن، نشان داد که در پی جنگ اوکراین، روسیه منزوی نشده است. همچنین، هرچند پریگوژین، رئیس گروه شبه‌نظامی واگنر و مشهور به «آشپز پوتین»، می‌خواست وانمود کند که چنگال پوتین از صلابت چندانی برخوردار نیست، رویدادهای مرتبط به شورش او و گروهش ثابت کرد که جایگاه پوتین در روسیه، هنوز تضعیف نشده است. 

باید پذیرفت که جهان امروز، جهان دوران جنگ سرد نیست که به میدان رقابت دو ابرقدرت وقت، یعنی آمریکا و شوروی، تقسیم شده بود. امروز، هم جهان تغییر کرده است و هم آمریکا، چین و روسیه: آمریکا برای حفظ نفوذ خود در حالت دفاعی قرار گرفته و چین با شیوه تهاجمی و با استفاده از «قدرت نرم» در حال گستراندن نفوذ خود در همه قاره‌های جهان است، اما روسیه با بهره‌گیری از «قدرت سخت»، پس از گرجستان و سوریه، اینک در اوکراین مشغول پیکار است تا شاید بتواند چیزی از نفوذ دوران شوروی را بازگرداند.

دیروز، «جهان جنوب»، کشورهای فقیری بودند که به علت تمرکز قدرت و سرمایه در «جهان شمال»، از ناداری و ناتوانی رنج می‌بردند. اما امروز همه کشورهای «جهان جنوب» نادار و ناتوان نیستند، بلکه برخی از آن‌ها نیرومند، ثروتمند و دارای نفوذ منطقه‌ای شده‌‌اند، شماری از بقیه هم بالای خط فقر و شماری هم زیر آن قرار دارند، اما برخلاف گذشته، همه آن‌ها در روابط خود با ابرقدرت‌ها، از آزادی انتخاب برخوردارند. 

امروز نه‌تنها قاره غارت‌شده آفریقا از رقابت میان آمریکا، چین، روسیه و اروپا سود می‌برد، بلکه قاره آسیا هم از این وضعیت بهرمند می‌شود و برخلاف گذشته، آغوشش هم برای آمریکا، چین و روسیه باز است و هم برای اروپا. حتی اروپایی ‌که در قضیه اوکراین پشت سر آمریکا و در مقابل روسیه ایستاده، در نحوه روابطش با چین، متفاوت از آمریکا عمل می‌کند. امروز، در عمل فقط آمریکا و چین در راس قله قرار گرفته‌اند، درحالیکه بقیه قدرت‌های بزرگ در پیرامون قله، و دیگر کشورهای جهان در دامنه آن قرار دارند. 

 برنامه آمریکا و اروپا در شرایط کنونی، تحمیل «شکست راهبردی» به روسیه در جنگ اوکراین، و برقراری روابط عادی با روسیه پس از پوتین است. اما بخش اول این برنامه، مانند «پیروزی راهبردی» روسیه در جنگ، دشوار به نظر می‌رسد، و بخش دوم آن هم به توهم نزدیک است. 

زیرا از یک سو، بنا به گفته آندرا کیندال، تایلور و آریکا فرانتز در مقاله‌ای در نشریه «فارن‌افرز»، پس از پوتین، تغییری بنیادی در روسیه رخ نخواهد داد؛ مگر اینکه پوتین با شکست نظامی بزرگی مواجه شود. از سوی دیگر، چنانچه تاتیانا ستانووایا می‌گوید، نخبگان سیاسی‌ پیرامون پوتین از دو گروه بیرون نیستند؛ یا تکنوکرات‌های دیوانسالار و زمامداران مناطق، یا ملی‌گرایانی‌ که در راس نهادهای امنیتی و مسئولیت‌های حزبی در حزب «روسیه واحد» پوتین قرار گرفته‌اند. اما در هیچ‌یک از این دو گروه، شخصیت‌های درخشان و بااعتباری وجود ندارند که بتوانند تصمیم‌های سرنوشت‌ساز اتخاذ کنند. چون تزار روسیه، پوتین، که فقط به پیرو و بله‌قربان‌گو نیاز دارد، افراد قوی و باشخصیت را در تیم کاری‌اش جای نداده است. 

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

گفته می‌شود که پوتین به‌رغم معاونان و مشاوران فراوانش، فقط به نظر سه «مشاور» توجه دارد؛ ایوان مخوف، پتر کبیر و کاترین بزرگ. این سه تزار، با وجود اختلاف زمانی، در یک راهبرد با هم متفق بودند: «فقط زمانی می‌توان از امنیت روسیه مطمئن بود که ارتش روسیه در دو سوی مرزها حضور داشته باشد. برای دفاع از مرزها نیز  جز گستراندن آن‌ها، راهی نیست». در واقع، پوتین از اصول بنیادین روسیه که هم در زمان روسیه تزاری و هم در دوران اتحاد جماهیر شوروی  ثابت بوده‌اند، پیروی می‌کند.

این درحالی است که پوتین شخصا پیشینه‌ سیاسی ندارد و حتی مسئولیتی در حزب کمونیست بر عهده نداشته و صرفا یک افسر عادی در سرویس اطلاعات و امنیت اتحاد شوروی (کاگ‌ب) بوده است. پوتین در شهر درسدن آلمان در مسند مامور کا‌گ‌ب مشغول به کار بود که دیوار برلین فروریخت و وقتی به روسیه برگشت، اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید؛ حادثه‌ای که او آن را «بزرگ‌ترین فاجعه ژئوپلیتیک در قرن ۲۰ » می‌خواند. پوتین پس از بازگشت به میهن، در پترزبورگ جز رانندگی تاکسی شغلی دیگری نتوانست پیدا کند، اما بخت ناگهان به رویش خندید و به دست یلتسین، به جایگاه امروزی‌اش رسید.

روسیه از آغاز خود را قطب مقابل غرب می‌دانسته است؛ نه صرفا شریکی برای آن. دکترین جدید سیاست خارجی روسیه که اخیرا به امضای پوتین رسید، نیز بر دو امر اساسی تاکید دارد: یکی اینکه «غرب تهدید وجودی برای روسیه است» و دوم اینکه «روسیه رسالت دارد برای پایان دادن به نفوذ غرب در جهان و ایجاد جهانی پس از [پایان سلطه]غرب، پیگیرانه تلاش کند». 

البته با توجه به اینکه پوتین همیشه در نقش یک تزار عمل کرده است، دکترین سیاسی‌اش نیز مطابق سنت تزاری، به جانشینش تحمیل خواهد شد. پوتین در رفتار تزارگونه‌اش، به این سخن استالین خوب توجه کرده است که گفته بود، «روس‌ها خاصیت تزارپرستی دارند. آن‌ها همواره در جست‌وجوی یک تزارند تا او را بپرستند و برایش کار کنند».

اما تزار جدید روسیه، پس از شورش و سرکشی پریگوژین که در زمانی نزدیک به نشست سران در سن پترزبورگ رخ داد، تصمیم گرفت از مرکب فرود آید، بر روی زمین راه برود و با مقام‌های دولتی و حتی با مردم عادی، مستقیم (نه از طریق تلویزیون) دیدار و گفت‌وگو کند. ولی او هرچه بکوشد، بازهم سرشت تزاری‌اش غلبه خواهد کرد.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

© IndependentArabia

بیشتر از دیدگاه