روزی لئون تروتسکی هشدار داد که «ممکن است شما به جنگ علاقهای نداشته باشید، اما جنگ به شما علاقمند است». این همان وضعیتی است که متحدان و دشمنان آمریکا پس از قتل قاسم سلیمانی خود را در میانه آن میبینند.
دولت ترامپ هیچ یک از متحدان نزدیک خود را درباره قصدش برای حمله موشکی منجر به قتل فرمانده ایرانی مطلع نکرد.
بوریس جانسون بیتوجه به خطر در حال وقوع، مشغول لذت بردن از تعطیلات خود در «جزایر کارائیب» بود. ظاهرا «رابطه ویژه» میان ایالات متحده و بریتانیا و همچنین رابطه شخصی احتمالا خاص وی با دونالد ترامپ، موضوع معناداری نیست. از همین رو است که امنیت نیروهای بریتانیایی حاضر در منطقه که در برخی مکانها همکاری نزدیکی با نظامیان آمریکایی دارند، و همچنین امنیت شهروندان بریتانیایی در منطقه، فوراً ارتقا پیدا نکرد.
وزارت امور خارجه بریتانیا توصیه مسافرتی معمول خود را یک روز پس از حمله اعلام کرد که در آن به شهروندان درباره سفر به عراق و ایران هشدار میداد. واکنش رسمی بریتانیا به قابل شعلهورترین درگیری در خاورمیانه در سالهای اخیر، نه از سوی نخست وزیر که هنوز در جزیره «ماستیک» به سر میبرد، بلکه از جانب «دومینیک راب» اعلام شد.
وزیر امورخارجه همه طرفهای درگیر را به حفظ آرامش دعوت کرد و گفت «درگیری بیشتر به نفع ما نیست.» در واقع آنچه درجریان است از اراده لندن خارج میباشد. بریتانیا نفوذ اندکی بر اقدام بعدی واشنگتن داشته و اساساً هیچ اثرگذاری در اقدام تلافی جویانه ایران ندارد.
اکنون پرسش درباره زمان و چگونگی مقابله مثل و تعداد کشورهایی است که در آن دخیل میشوند. کشورهایی که در این درگیری آشکارا در کنار ایالات متحده بایستند، ممکن است که به عنوان هدفهای مشروع به شمار بیایند.
این موضوع ابعاد متغییری دارد. هیچ دلیلی وجود ندارد که نشان دهد بریتانیا موافق کشتن سلیمانی بوده است. بلکه در واقع این کشور همراه با فرانسه، آلمان، روسیه و چین به توافق هستهای با ایران پایبند بوده، در حالیکه ترامپ سعی در بر هم زدن آن داشت.
اما موضوع مسئولیت تاریخی است. آنچه که در هنگام کار خبریام در ایران متوجه شدم این است که یک میراث تیره از سابقه بریتانیا در سرکوب ملیگرایی ایرانی در این کشور برجای مانده است. خاطرات تلخی وجود دارد از نقشی که این «شیطان کوچک» در کنار «شیطان بزرگ» در اقدامات ننگینی همچون کودتا بر علیه دولت منتخب محمد مصدق ایفا کرد. کودتایی که با همکاری «سیا» و «ام آی 6» در دهه 50 میلادی انجام شد.
قتل سرلشگر قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس پاسداران انقلاب اسلامی، به معنای واقعی کلمه یک اعلان جنگ است.
یکی از دلایلی که دولت ترامپ برای این حمله مرگبار ارائه کرد، کشته شدن یک پیمانکار امنیتی آمریکایی در یک حمله موشکی در پایگاه نظامی عراق واقع در «کرکوک» بود. فقط تصور کنید که اگر ایرانیها فرمانده ستاد مشترک آمریکا را کشته بود، با چنین منطقی پاسخ آمریکا چه میبود.
آیت الله خامنه ای، رهبر ایران در پیامی اعلام کرد: « انتقام سختی در انتظار جنایتکارانی است که دست خود را به خون او و دیگر شهدای حادثهی دیشب آلودند.» ایران نیاز دارد که به دنبال تلافی باشد، نه تنها به این دلیل که قصورش در عدم واکنش، کاری مفتضحانه خواهد بود، بلکه ممکن است دشمنان «سنی»اش در خلیج فارس آن را به نشانه ضعف تلقی کرده و از آن برای دست زدن به اقدام نظامی بهره ببرند. همچنین، این یک اصل اساسی است که یک دولت-ملت باید از رهبران خود دفاع کند.
با این همه، مقابله به مثل از طریق جنگ متعارف خیلی محتمل نیست. این درست است که نیروی نظامی ایران بسیار نیرومندتر از لیبیِ قذافی، عراق صدام حسین یا طالبانِ افغانستان است که ایالات متحده در چند سال اخیر با آنان درگیر بوده است.
اما به این نکته نیز باید توجه داشت که بودجه دفاعی آمریکا 50 درصد از کل اقتصاد ایران، با تولید ناخالص داخلی 454 میلیارد دلاری (347 میلیارد پوندی)، بزرگتر است. بودجه نظامی 14.5 میلیارد دلار است. در مقایسه با ایران کشورهای عربستان 69.4 میلیارد دلار، امارات عربی متحده 22.8 میلیارد دلار، اسرائیل 16.4 میلیارد دلار و ترکیه 18.2 میلیارد دلار صرف هزینههای نظامی خود میکنند.
ایران از نظر نظامی به روسیه و چین نزدیکتر شده است. این سه کشور هفته گذشته یک رزمایش مشترک دریایی پر سر و صدا را در خلیج فارس برگزار کردند. اما با نظر به آنچه در لیبی و عراق رخ داد، نمیتوان گفت که مسکو یا پکن وارد درگیری نظامی با ایالات متحده شوند.
با این حال جنگ متعارف تنها روش موجود در درگیریها عصر مدرن نیست که در آن تمرکز زیادی بر جنگهای غیرمتعارف گذاشته میشود. تواناییهای سایبری یکی از مهمترین ابزار این نوع جنگاوریهاست و ایران نه تنها چنین توانی را دارد بلکه میتواند از آن استفاده نیز ببرد.
ایران در حمله به بانکهای «وال استریت» در سال 2010 متهم شد. در واقع تهران در واکنش به تحریمهای آمریکا، وبسایتهای بانکهای این کشور را از کار انداخت. در سال 2015، ترکیه تهران را متهم به حمله سایبری به شبکه برق این کشور کرد که باعث قطع جریان برق مصرفی 40 میلیون نفر شد. دو سال پیش، دهها حساب ایمیل نمایندگان بریتانیا مورد حمله سایبری قرار گرفت که آن هم با ایران مرتبط دانسته شد.
«سم کاری»، مامور امنیتی عالیرتبه در «سایبر ریزن»، یک شرکت امنیت کامپیوتری واقع در آمریکا، که بنیانگذاران آن اعضای سابق بال سایبری نظامی اسرائیل هستند، به این نکته اشاره کرد که یکی از مسائل اساسی در حملات غیرمتعارف این است مکان حمله مشخص نیست.
وی گفت: «آنها قرار نیست که الان به دنبال آماده سازی برای حملات خود باشند، بلکه از قبل آماده شدهاند. حملات میتوانند نظامی باشند یا غیرنظامی – اقدامی که ایران از میان گزینههای موجودی که دارد میتواند از آن استفاده کند. آیا میخواهند چنین مقابله به مثلی انجام دهند؟ پیامی به منزله شدت گرفتن درگیری بفرستند؟ پرسش اینجاست که چه پیامی، کِی و کجا؟»
در هر شکلی، حملات سایبری بر ضد اهدافی همچون سیستم مالی الزاماً قرار نیست در داخل یک کشور خاص صورت بگیرند. یک ضربه به یک بانک آمریکایی در مراکز تجاری همچون شهر لندن یا فرانکفورت میتواند پیامدهای چندگانه بسیار مخربی داشته باشد.
ایران یا گروههای مورد حمایت این کشور، عملیات مخفی را در خارج از منطقه در قاره آمریکا، آسیا و اروپا انجام دادهاند؛ از جمله حمله به مخالفان تبعیدیشان در بریتانیا. یک نقشه برای قتل سفیر سعودی در واشنگتن در سال 2011 خنثی شد که ایالات متحده آن را «یک توطئه مرگبار هدایت شده از سوی گروههایی از دولت ایران» خواند. البته تهران این ادعاها را بیاساس خواند.
با فرض اینکه حملاتی بر ضد اهداف آمریکایی در لندن صورت بگیرد، آیا دولت پسا برگزیت بوریس جانسون، جدا شده از اتحادیه اروپا، و متکی به «جام مقدسِ» قرارداد تجاری با آمریکا، خواهد توانست در برابر فشار دولت ترامپ مبنی بر اقدام شدید تنبیهی بر علیه ایران مقاومت کند؟ و واکنش ایران نسبت به آن چه خواهد بود؟
البته ممکن است که ایران و ایالات متحده بر خلاف انتظار، از آستانه دور دیگری از خونریزی عقب بکشند؛ هرچند که تصورش دشوار است؛ همچنین باور اینکه سایر کشورها بتوانند در صورت بروز درگیری خود را از گزند آسیب دیدن جدا نگه دارند.
© The Independent