سال ۱۳۴۵، وقتی داریوش مهرجویی پس از فارغالتحصیلی در رشته فلسفه و سینمای دانشگاه یوسیالای از آمریکا به ایران برگشت، سینمای نوپای ایران در قبضه فیلمهای عامهپسند بود و بهجز چند فیلم از فرخ غفاری و ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد و هژیر داریوش و فریدون رهنما و داود ملاپور، نام دیگری که سینمایی متفاوت عرضه کند، شنیده نمیشد. آن فیلمها هم به دلایل مختلف چندان دیده نشدند.
نخستین فیلمی هم که مهرجویی ساخت، «الماس ۳۳»، به سبک فیلمهای هالیوودی بود اما نه مورد پسند منتقدان قرار گرفت نه مورد پسند بینندگان و از آنجا که بسیار پرهزینه ساخته شده بود، حتی پول ساختش را هم برنگرداند. هنوز دو سال از بازگشتش نگذشته و ۳۰ سالش نشده بود که آشنایی با غلامحسین ساعدی زندگی هنری او را متحول کرد. فیلم «گاو» حاصل همکاری این دو بود.
«گاو» اقتباس سینمایی از داستان کوتاهی به همین نام از ساعدی در کتاب عزاداران بَیَل است که هم منتقدان به آن توجه کردند و نقدهای مثبت زیادی درباره آن نوشته شد، هم با کمالحیرت، موردتوجه سینماروهای آن روزگار قرار گرفت و فروش گیشهای خوبی داشت.
فیلم «گاو» بنمایه فلسفی داشت که به الیناسیون انسانها میپرداخت و نشان میداد چگونه مش حسن، با بازی فوقالعاده عزتالله انتظامی، به گاو مشحسن تبدیل میشود که با داستانی پرکشش موردتوجه مردم قرار گرفت.
این روند در فیلمهای بعدی مهرجویی ادامه پیدا کرد. «آقای هالو»، بر اساس نمایشنامهای از علی نصیریان که نقد مدرنیته تبهکار و سنت نابخرد است، «پستچی» بر اساس نمایشنامه «ویتسک» نوشته گئورگ بوشنر که ناتوانی جنسی و تحقیرشدگی محور آن است و «دایره مینا» که اقتباسی است از داستان «آشغالدونی» غلامحسین ساعدی و به فقر حاشیهنشینان میپردازد و اگرچه چند سال توقیف بود، مبنایی برای ایجاد «سازمان انتقال خون ایران» شد. ضمنا «دایره مینا» برای شرکت در اسکار بهترین فیلم بینالمللی (با نام قبلی اسکار بهترین فیلم خارجیزبان) ارسال شد. این اولین فیلمی بود که ایران برای اسکار میفرستاد.
اگر همین چهار فیلم مهرجویی را که در دوران پادشاهی، پخش شدند ملاک قرار دهیم، میتوانیم سه خصیصه تمام فیلمهای مهرجویی را کشف کنیم.
۱ــ فیلمهای چندلایهای و در عین حال عامهپسند
فیلمهای چندلایهای و عمیق معمولا عامهپسند نیستند و برخلاف فیلمهای سطحی و عامهپسند، موردتوجه مخاطبان قرار نمیگیرند. منظور فیلمهایی است که به فیلمهای هنری معروف شدهاند. اما فیلمهای مهرجویی از این نظر استثنا محسوب میشوند. اکثر فیلمهای او هم عمیقاند و موضوع خاصی را مدنظر قرار میدهند و جزو فیلمهای هنری محسوب میشوند و هم موردتوجه بینندگان قرار میگیرند و معمولا فروش گیشهای آنها بالا است. مثل «دایره مینا» که اگرچه فیلم اجتماعی تلخی است اما فروش بالایی داشت. در حالی که «شب قوری» فرخ غفاری که آنهم به معضلات ساکنان جنوبشهر میپرداخت و فیلم هنری محسوب میشد، در فروش گیشه چندان موفق نبود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
۲ــ اکثر فیلمهای درجه یک مهرجویی از آثار ادبی اقتباس شدهاند
شاید «اجارهنشینها» تنها فیلم درجه یک مهرجویی است که اقتباسی نیست. البته درباره آنهم بسیاری معتقدند مهرجویی ایده اصلی را زمانی که پس از انقلاب جانش را برداشت و به فرانسه رفت و دوباره همنشین غلامحسین ساعدی شد، از او گرفت. فیلم «هامون» هم به گفته خود مهرجویی با الهام از «بوفکور» صادق هدایت نوشته شده؛ هرچند این اقتباس بهسختی قابل کشف است، رضا مبینی و منیره فرضی در یک مقاله پژوهشی تلاش کردهاند این اقتباس را بر اساس نظریه روایتشناسی ژرار ژنت توضیح دهند.
نکته مهم این است که حتی فیلمهایی که از رمانها و نمایشنامههای غیرایرانی اقتباس شدهاند، آنچنان ایرانی شده و مفاهیم بومی در آنها تنیده شدهاند که اساسا نمیتوان حدس زد از متنی غیرایرانی اقتباس شدهاند. به عنوان مثال «سارا» که کاملا فضای ایران پس از انقلاب را ترسیم میکند و نقد مهمی به حجاب اجباری و جامعه مردسالار ایرانی دارد، در واقع اقتباسی از «خانه عروسک» (یا عروسکخانه) هنریک ایبسون است. ایبسون این نمایشنامه را در سال ۱۸۷۹ (۱۲۵۸ هجری خورشیدی) نوشت و مربوط به فرهنگ غرب است اما مهرجویی آن را چنان ایرانی عرضه کرده است که قابل تشخیص نیست. یا فیلم «پری» که اقتباسی از «فرانی و زویی» نوشته جروم دیوید سالینجر است. فیلم «بانو» هم از «ویریدیانا» لویس بونوئل اقتباس شده است و چه اقتباس قویای.
اگر اینها را میدانیم برای این است که در آغاز فیلمها نوشته شدهاند. در مورد «پری»، وقتی قرار بود در آمریکا نمایش داده شود، وکلای سالینجر شکایت کردند و به دلیل نقض کپی رایت جلو پخش فیلم را گرفتند. در حالی که اگر این موضوع در تیتراژ فیلم نوشته نشده بود، قابل حدس نبود و اثباتش کمی دشوار میشد.
به هر حال نوشتن در مورد اقباسهای مهرجویی میتواند موضوع یک پایاننامه دانشگاهی بشود و با این مختصر نمیتوان حق مطلب را بیان کرد.
۳ــ در تلخترین فیلمهای مهرجویی هم رگهای از طنز منحصربهفرد او وجود دارد
طنز مهرجویی تنها نمک کار نیست، بخشی از کار است و شاید همین دلیل موفقیت فیلمهایش در گیشه باشد. زیرا کاری که عبوس و سراسر مصیبت باشد، تماشاگر را پس میزند و نمیتواند با تماشاگر ارتباط خلاقی برقرار کند. فیلم «اجارهنشینها» شاید مثال منحصربهفردی از طنز سیاه در زبان فارسی باشد. طنز باید در روحیه نویسنده جاری باشد و هرچقدر نویسندهای عمیقتر باشد، اثر او طنزی عمیقیتر دارد. فراموش نکنیم این ویژگی ذاتی مهرجویی بود. در برخوردهای عادی و روزمرهاش نیز این طنز جاری و ساری بود.
او همیشه مانند هر روشنفکر خلاق و آزادهای با قدرت میانه نداشت و همواره سعی میکرد بر قدرت باشد نه با قدرت. پس از روی کار آمدن روحانیت متحجر و واپسگرا و ظلمی که به زنان و موسیقی شد، درونمایه تمام فیلمهایش به سمت حقوق زنان رفت و پس از انقلاب تقریبا هیچ اثر مهمی نساخت که مدتی در توقیف نباشد یا کلا توقیف نشود. ماجرای «سنتوری» را که یکی از شاهکارهای مهرجویی است همه شنیدهایم؛ وقتی توقیف شد و انتشار آن روی سیدی بهصورت غیرمجاز سبب ورشکستگی تهیهکننده آن شد. بلاهایی که بر سر او و تهیهکننده فیلمش آوردند، موجب سکته فرامرز فرازمند، تهیهکننده «سنتوری»، شد.
سرنوشت داریوش مهرجویی و همسرش وحیده محمدیفر سرنوشتی مانند فیلمهایش نبود. سرنوشتشان شبیه فیلمهایی جنایی بود که با چاقو و داغ و درفش پایان یافت. سرنوشت تمام کسانی که فکر میکنند در سرزمینی که نادانان در آن حکم میرانند، به قول احمد شاملو در «ابراهیم در آتش»:
سرنوشت تو را
بتی رقم زد
که دیگران
میپرستیدند
دیگرانش
میپرستیدند